بایگانی “قانونگذاری”

بند الحاقی ۶۳ قانون بودجه ۹۲ ارتباطی با اراضی ملی و منابع طبیعی ندارد

چهارشنبه, ۸ خرداد, ۱۳۹۲

بررسی لایحه بودجه 92 در مجلس شورای اسلامی

     در هفته گذشته – ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ – در جریان بررسی بندهای الحاقی به ماده واحده بودجه سال ۱۳۹۲ کل کشور در صحن بهارستان، موافقت نمایندگان با الحاق بند ۶۳ به لایحه، واکنش‌های شتابزده عالی‌ترین مقام اجرایی و برخی فعالان محیط زیست کشور را به‌دنبال داشته است! نمایندگان مجلس شورای اسلامی با تصویب این بند الحاقی موافقت کردند که از این پس «احداث گلخانه‌ها، دامداری‌ها، مرغداری‌ها، مزارع پرورش ماهی، واحدهای تولیدی کشاورزی و صنعتی و معدنی در اراضی مورد موافقت سازمان‌های جهاد کشاورزی با رعایت ضوابط زیست‌محیطی نیاز به تغییر کاربری ندارد».

     درست است که با این مصوبه عملا” کارکرد کمیسیون‌های تغییر کاربری اراضی در راستای حفظ کاربری اراضی زراعی و باغی دچار خدشه شده و به‌موجب آن مجوز لازم برای تغییر کاربری اراضی زراعی و باغی برای اجرای طرح‌های اقتصادی و صنعتی بخش کشاورزی صادر شده است! اما خوشبختانه مفاد این مصوبه هیچ‌گونه آثاری که گواه انطباق آن با اراضی ملی و منابع طبیعی باشد را نداشته و نمی‌توان رابطه معناداری را برای این مصوبه و اراضی ملی تعریف کرد.

     فراموش نکنیم که واگذاری اراضی ملی و منابع طبیعی تابع قانون خاص منابع طبیعی بوده و بدون اخذ مجوزهای لازم از کمیسیون‌های مربوط به واگذاری اراضی ملی، هرگونه تصرفی که منجر به تغییر وضعیت اراضی ملی شود غیرقانونی به‌حساب آمده و مشمول مجازات‌های عمومی و قوانین خاص منابع طبیعی خواهد شد. بدون شک تفسیر نادرست از قانون و ورود غیرکارشناسی به موضوع، القائات غیرواقعی را برای سودجویان به‌دنبال داشته و موجب ایجاد توقعات و انتظارات ناصواب در جامعه خواهد شد.

     به‌نظر می‌رسد واکنش‌های صورت گرفته از سوی رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور و برخی مدافعان محیط زیست کمی شتابزده و فاقد مبنا و دلایل کارشناسی باشد! چراکه در این مصوبه هیچ اشاره‌ای به اراضی ملی که تابع قانون خاص هستند نشده است. یقینا” آنچه از مفاد این مصوبه منتشره استنباط می‌شود آن‌است که این بند الحاقی، تکلیفی را برای سازمان جنگل‌ها به‌عنوان متولی اراضی ملی و منابع طبیعی ایجاد نکرده و نمی‌توان رابطه‌ای بین آن و اراضی ملی تعریف کرد. بنابراین بهتر است به‌جای صرف انرژی و ورودهای غیرکارشناسی به این‌گونه موضوعات، شاهد ورود منسجم و پرقدرت همه فعالان و متولیان دولتی حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور در موضوعاتی مانند «عدم تخصیص منابع اعتباری سزاوار در بودجه سالانه» و یا مصوبات طبیعت‌ستیزانه‌ای مانند «حذف محدودیت‌های معدن‌کاوی در مناطق چهارگانه محیط زیست کشور توسط هیأت وزیران» باشیم!

خلأهای قانونی و عدم برخورد با فروشندگان؛ زغال بلوط را به سوغات زاگرس تبدیل کرده‌است!

جمعه, ۳ خرداد, ۱۳۹۲

قوانین منابع طبیعی و ماجرای زغال بلوط

     ماجرای تلخ تولید و فروش زغال در منطقه زاگرس به سال‌های قبل از ملی شدن جنگل‌های کشور – سال ۱۳۴۱ – برمی‌گردد. تولید و فروش زغال برای تأمین سوخت در سکونتگاه‌های روستایی و برخی از شهرها تا دهه ۴۰ تحت نظر خوانین و کدخداها و در سال‌های بعد تحت نظر و بازرسی مأمورین سازمان جنگلبانی و غالبا” از درختان افتاده و خشک و تحت شرایط معین و تعریف شده‌ای صورت می‌گرفته است.

     متأسفانه به‌رغم آن‌که در سال‌های بعد و با اصلاحات انجام شده در قوانین، دیگر چنین مجوزهای قانونی برای زغال‌سازی در این مناطق داده نشد اما همان قوانین منسوخ شده سبب نهادینه شدن فرهنگ زغال‌سازی به‌عنوان یک حرفه غیرقانونی شده و رونق بازار قاچاق و فروش زغال در تمامی مغازه‌های منطقه شده است. البته فراموش نکنیم  که خلأهای قانونی و عدم امکان برخورد قانونی با فروشندگان زغال، روند رونق یافتن بازار این محصول جنگلی را شدت بخشیده و ناباورانه این کالای سیاه را به سوغات دیار زاگرس برای مسافران تبدیل کرده است.

     داستان این خلأهای قانونی از این قرار است که در قوانین حفاظت و بهره برداری از جنگل‌ها و مراتع سال ۱۳۴۶ (ماده ۴۸) و اصلاحات بعدی آن تنها عمل حمل زغال و هیزم جنگلی بدون تحصیل پروانه حمل از سازمان جنگلبانی، جرم دانسته شده و در این قانون اشاره‌ای به ممنوعیت نگهداری و فروش این کالا در انبارها و فروشگاه‌ها نشده است! و همین موضوع باعث شده است که دستگاه‌های قضایی و انتظامی برای برخورد قانونی با نگهداری کنندگان و فروشندگان زغال جنگلی همکاری‌های لازم با مأموران منابع طبیعی را نداشته باشند. ماجرایی که بدون شک باعث گستاخی این سوداگران و رونق یافتن بازار خرید و فروش زغال بلوط جنگلی خصوصا” در فروشگاه‌های واقع در مسیرهای پرتردد مسافران مناطق زاگرسی مانند دیار بختیاری شده است.  

     هرچند نگارنده براساس تجربیات اجرایی دو دهه گذشته امیدهای زیادی به رفع این خلأ قانونی در لایحه “قانون جامع منابع طبیعی کشور” و در نوشتارهای قبلی نیز بارها بر آن تأکید کرده‌ام، اما متأسفانه در آخرین اصلاحات صورت گرفته بر این لایحه، بازهم این کاستی قانونی در لایحه و قانون جدید منابع طبیعی برطرف نشده است.

و کلام آخر اینکه؛

     عدم امکان برخورد قانونی با نگهداری کنندگان محمولات جنگلی مانند زغال، چوب و هیزم و یا فرآورده‌ها و محصولات فرعی منابع طبیعی همواره یکی از کاستی‌های جدی قوانین فعلی منابع طبیعی بوده که شدیدا” ضرورت دارد تا واژه‌ «نگهداری» نیز به‌دنبال واژه «حمل» در ماده ۷۳ لایحه “قانون جامع منابع طبیعی کشور” که در حال حاضر در دستور کار مجلس شورای اسلامی است، اضافه شود تا امکان برخوردهای جدی‌تر و مؤثرتری با متخلفانی که بدون مجوز اقدام به نگهداری چوب، هیزم، زغال و سایر فراورده‌های منابع طبیعی می‌کنند، برای دستگاه قضایی و انتظامی بوجود آید.

تصویب‌نامه‌ای که لرزه بر اندام مناطق چهارگانه محیط زیست می‌اندازد!

جمعه, ۲۳ فروردین, ۱۳۹۲

فعالیت‌های معدنی     به بهانه توسعه و ارتقای ظرفیت‌های تولیدی در بخش صنعت و معدن، تصویبنامه‌ای در آخرین روز کاری سال ۱۳۹۱ به‌تصویب وزیران عضو کارگروه توسعه بخش معدن رسید و با سرعتی شگفت‌آور این تصویب‌نامه در آغازین روزهای کاری سال ۱۳۹۲ به‌دست نهادهای دولتی متولی در استان‌ها رسید و خیلی سریع ستادهای اجرایی آن به ریاست استانداران در استان‌ها تشکیل شد.

     ماجرای این تصویب‌نامه که متن کامل آن نیز در ویژه‌نامه شماره ۵۵۸ روزنامه رسمی کشور منتشر شده و در آغازین روزهای سال ۱۳۹۲ لرزه بر اندام ضعیف و شکننده مناطق چهارگانه محیط زیست کشور انداخت، این است که در بند ب ماده ۲ آن به ستادهای اجرایی توسعه بخش معدن استان‌ها اجازه داده است تا در راستای استفاده بهینه از ذخایر معدنی کشور، برای محدوده‌های دارای پتانسیل معدنی در درون مناطق چهارگانه محیط زیست نیز مجوز بهره‌برداری صادر کنند.

     بدون شک همین صدور مجوز معدن‌کاوی در مناطق چهارگانه محیط زیست، گرانیگاه این تصویب‌نامه بوده که اقتدار قانونی سازمان حفاظت محیط زیست در مقابل زیاده‌خواهی‌های برخی شرکت‌های ذی‌نفوذ معدن‌کاوی را هدف گرفته و عملا” در مقابل تصمیمات این ستادهای استانی خلع‌سلاح شده و قدرت نظارت و مدیریت بر مناطق تحت حفاظت خود را از دست خواهند داد. حیرت‌آور است که وزیران تصمیم‌گیر، در این بخش از تصویب‌نامه‌ چگونه حال و روز خراب حیات‌وحش موجود در درون مناطق چهارگانه محیط زیست را مد نظر قرار نداده و اجازه داده‌اند تا با سروصدای انفجارها و تردد ماشین‌آلات معدن‌کاران، امنیت جانی و روانی همین تعداد معدود و ناچیز حیات‌وحش در این ذخیر‌گاه‌های ارزشمند تنوع زیستی جانوری کشور با خطر جدی مواجه شود؟!

     یقینا” بر اساس رأی مشابه هیأت دیوان عدالت اداری که در خصوص تبصره ماده ۴ آییننامه اجرایی ماده ۱۰۸ قانون برنامه سوم صادر و منجر به ابطال آن مصوبه گردید، این بخش از این تصویب‌نامه نیز مغایر با مفاد قانون قانون حفاظت و بهرهبرداری از جنگلها و مراتع و قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست و خارج از حدود اختیارات قوه مجریه در وضع مقررات دولتی است. در تبصره ۴ ماده ۳۱ قانون حفاظت و بهرهبرداری از جنگلها و مراتع تصریح شده است که؛ «مناطق چهارگانه که در اختیار سازمان حفاظت محیط زیست قرار داشته و یا بعداً قرار خواهد گرفت، قابل واگذاری به غیر نیست» و همچنین در ماده ۱۶ قانون حفاظت محیط زیست مصوب خرداد ۱۳۵۳ و اصلاحیه بعدی مقرر شده است که؛ سازمان حفاظت محیط زیست قائم‌مقام قانونی سازمان جنگل‌ها و مراتع در مدیریت مناطق چهارگانه بوده و حق واگذاری عین آنها را ندارد»، بنابراین مناطق چهارگانه تحت نظارت و مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست قابل واگذاری به غیر نخواهد بود و تنها بهرهبرداری از این اراضی آنهم در موارد خاص امکان‌پذیر است.

     بنابر مستندات حقوقی و فنی موجود که بر غیرقانونی بودن این بخش از تصویب‌نامه و تهدیدآمیز بودن آن برای مناطق چهارگانه محیط زیست کشور تأکید دارد؛ انتظار می‌رود تا نمایندگان دلسوز در فراکسیون محیط زیست و کمیسیون اصل ۹۰ قانون اساسی مجلس شورای اسلامی واکنشی سزاوار داشته و در راستای ابطال فوری بند ب ماده ۲ این تصویب‌نامه از هیچ تلاشی دریغ نکنند. و اما انتظار فراتر از سازمان حفاظت محیط زیست است که به عنوان متولی اصلی صیانت و پاسداری از مناطق چهارگانه محیط زیست کشور، همه توان و ظرفیت‌های قانونی خود را به‌کار بسته تا از طریق مجاری قانونی نسبت به ابطال این بخش از تصویب‌نامه اقدام کند.

پی‌نوشت:

– وب‌سایت مهاربیابان‌زایی: تصویب‌نامه‌ای که می‌خواند فاتحه‌ای بر محیط زیست ایران!

– پایگاه خبری سبزپرس: رئیس سازمان حفاظت محیط زیست؛ مصوبه معادن مورد تایید ما نیست

ضعف قانون و آموزش؛ متهمان ردیف اول ماجرای صدور حکم اعدام برای محیط‌بانان!

سه شنبه, ۳ بهمن, ۱۳۹۱

     هنوز تلاش‌های فعالان و دست‌اندرکاران محیط زیست کشور برای رهایی اسعد تقی‌زاده از حکم اعدامی که توسط دیوان عالی کشور هم تأیید شده است، به نتیجه نرسیده است که خبر صدور حکم اعدام برای محیط‌بان دیگری از منطقه تحت حفاظت دنا سبب نگرانی و اندوه بیشتر فعالان حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور می‌شود.

غلامحسین خالدی محیط‌بان منطقه دنا

     غلامحسین خالدی دومین محیط‌بان از منطقه حفاظت شده دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد است که شوربختانه قربانی ضعف قانون و آموزش‌های بکارگیری سلاح شده و حالا بعد از تحمل ۳۳ ماه تحمل زندان، به جرم قتل عمد با حکم اعدام روبه‌رو شده است!

     یک سؤال اساسی در ماجرای صدور چنین احکام تأمل‌برانگیزی این است که انفعال نهادهای متولی در اصلاح و ساماندهی “قانون حمل و بکارگیری سلاح” توسط محیط‌بانان تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد و تناقض‌ها، ابهامات و برخی مواد غیرمنطقی که متأسفانه قضات را در مسیر “تشخیص قتل عمد” و صدور حکم قصاص و اعدام قرار می‌دهد، در چه زمانی از این قانون حذف خواهند شد!؟

     و اما نکته قابل‌تأمل در ماجرای صدور چنین احکامی، شاید موضوع چگونگی توجه قضات به عناصر اساسی و تشکیل دهنده جرم باشد؛ چراکه برای اثبات هر اتهامی و برای هر یک از عناوین مجرمانه، وجود عناصر اساسی و تشکیل دهنده جرم ضروری و الزامی است و از مهمترین این عناصر، مؤلفه سوء‌نیت است و مسلما” این عنصر بایستی در هر عمل مجرمانه ای مستتر یا مشهود باشد، عنصری که به‌نظر می‌رسد صحت احراز آن، روند رسیدگی چنین پرونده‌هایی را در محاکم قضایی با مشکل مواجه می‌کند.

     البته ضرورت توجه بیشتر سازمان حفاظت محیط زیست به بخش حقوقی در استان‌ها برای اینکه از توان نرم‌افزاری، تخصصی و منابع انسانی بایسته برای دفاع از حقوق چنین محیط‌بانانی برخوردار شوند، را نیز نباید از نظر دور داشت.

     فراموش نکنیم که ضعف آموزش و کم‌توجه‌ای سازمان حفاظت محیط زیست نسبت به انجام آموزش‌های دوره‌ای محیط‌بانان در مقاطع شش‌ماهه یا سالانه هم در شتاب روند صدور چنین احکامی که منجر به ضعف روحی و کاهش انگیزه و اقتدار محیط‌بانان در انجام مأموریت‌های سازمانی و دفاع از زیستمندان وطن می‌شود، تأثیرگذار بوده است. بایستی در یک برنامه آموزشی مستمر، آموزش‌ها و آگاهی‌های لازم در خصوص مقررات “قانون حمل و بکارگیری سلاح” به محیط‌بانان داده شود تا در هنگام مواجه با شکارچیان غیرمجاز و قانون‌گریز تحت تأثیر شرایط محیطی و یا وظیفه‌مندی خود، از اقداماتی که فاقد پشتیبانی‌های قانونی هستند، به‌طور جدی خودداری کنند.

و حرف آخر اینکه

یادمان باشد که در این نابسامانی‌های قانونی و آموزشی که منجر به شتاب روند صدور چنین احکام قضایی و ضعف روحی و کاهش انگیزه‌های کاری محیط‌بانان می‌شود، همواره بازنده اصلی طبیعت مظلوم وطن خواهد بود.

در همین زمینه:

– خبرگزاری میراث فرهنگی: ضعف آموزش، متهم ردیف اول در صدور حکم اعدام برای محیط بانان

– روزنامه شرق(محمد درویش) : لطفا محیط‌بان‌ها را خلع سلاح کنید

پیشنهادی که لرزه بر اندام جنگل‌های کشور می‌اندازد!

پنجشنبه, ۲۸ دی, ۱۳۹۱

     در روز چهارشنبه – ۲۷ دی‌ماه ۱۳۹۱ – شاهد سخنانی شگفت‌آور از عالی‌ترین مقام اجرایی کشور در مقابل نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی بودیم که لرزه بر اندام جنگل‌های کشور می‌اندازد!

محمود احمدی‌نژاد در مجلس

     بدون شک پیشنهاد واگذاری جنگل‌ها به دامداران که در راهکارهای چهارگانه اقتصادی رییس جمهور در مجلس، آن‌هم در سال پایانی حکومت هشت ساله‌اش مطرح شد، گواه این حقیقت تلخ است که آموزه‌ها و اصول محیط زیستی در برنامه‌های مدیریتی پیش‌روی جایی نداشته و آشکارا تمامی یافته‌های متخصصین و اصول فنی در علم جنگل‌داری نادیده گرفته می‌شود! ماجرای نگران کننده‌ای که اضافه بر کارشناسان و دست‌اندکاران منابع طبیعی، بسیاری از ایرانیان دوستدار طبیعت را نیز دچار حیرت کرده است.

     یافته‌های تحقیقاتی و پژوهشی در حوزه جنگل‌های کشور، جملگی حکایت از ایجاد تغییرات اساسی در وسعت و کیفیت توده‌های جنگلی کشور در دهه‌های اخیر داشته که می‌توان این تخریب‌ها و تغییرات پس‌رونده را از پی‌آمدهای اساسی افزایش جمعیت، نگاه معیشتی و بی‌توجه‌ای به ظرفیت محدود تولید این منابع جنگلی دانست که شوربختانه در حال حاضر چنین سرنوشت ناخوشایند و دهشتناکی را بر این اندوخته‌های طبیعی ارزشمند ایرانیان حاکم کرده است.

     چرای پرشمار دام در تمامی‌عرصه‌های جنگلی به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل تخریب مورد تأیید و تأکید تمامی‌کارشناسان و متخصصین حوزه منابع طبیعی کشور است. دام‌های روستاییان در تمام طول سال در عرصه‌های جنگلی حضور داشته و تنها در فصل زمستان در مدت کوتاهی وجود برف ممکن است مانع از حضور آن‌ها در جنگل‌ها شود و دام‌های عشایری نیز زودتر از آغاز فصل چرا که حدودا” اوایل خرداد است، وارد رویشگاه‌های جنگلی شده و خیلی دیرتر و مدتی پس از پایان فصل چرا که اواخر شهریور است، از جنگل خارج می‌شوند.

     فراموش نکنیم که ظرفیت تولیدی پوشش گیاهی علفی کف جنگل بسیار محدود بوده و فقط می‌تواند علوفه مورد نیاز تعدادی اندک و معدود از دام‌های دامداران جنگل‌نشین را تأمین کند، در حالی‌که اضافه بر تعلیف طولانی مدت، تعداد دام چرا کننده در این جنگل‌ها بسیار زیاد و چندین برابر ظرفیت تولید علوفه کف جنگل بوده و این علوفه تولیدی درصد ناچیزی از نیاز غذایی دام‌های موجود در جنگل را تولید کرده، بنابراین به‌ناچار بخش اعظمی ‌از علوفه موردنیاز این دام‌ها از طریق چرای نهال‌ها و یا بذر و برگ درختان و درختچه‌ها تامین می‌شود. ترکیب دام نیز که عموما”در روستاها از نوع بز است روند اثرگذاری این عامل تخریبی را تشدید می‌کند.

     از بین رفتن نهال‌ها در اثر چرای دام، قطع درختان به صورت سرشاخه‌بری و کمربری برای تهیه علوفه از جمله نشانه‌های آشکار تخریب و جنگل‌زدایی بوده که ناشی از حضور مفرط دام در این عرصه‌های طبیعی است. تعلیف لاشبرگ‌های کف جنگل و میوه درختان و یا جمع آوری میوه برای تغذیه زمستانی دام، اضافه بر تهدید حیات جانوری جنگل، کاهش بارخیزی خاک و کمبود شدید مواد غذایی، ایجاد کوبیدگی و فشردگی خاک، افزایش میزان هرز آب‌ها، اختلال در چرخه طبیعی زادآوری گیاهی و فقدان تجدید حیات طبیعی جنگل را به دنبال خواهد داشت.

     یادمان باشد که در حال حاضر، جنگل‌ها تنها ۷ درصد از مساحت کشور را به خود اختصاص داده و سرانه جنگل در کشور ما ۱۷۰۰ مترمربع بوده، در حالی که استاندارد جهانی آن ۸۰۰۰ مترمربع است و دولت نیز در سند چشم انداز مکلف به افزایش سرانه جنگل و کاهش فاصله با استاندارد جهانی شده است.

     و همین‌طور فراموش نکنیم در حالی‌که میانگین راندمان آبیاری در بخش کشاورزی به عنوان مهمترین و بزرگترین مصرف‌کننده آب کشور، هنوز در حد ۳۰ الی ۳۵ درصد است(میانگین راندمان آبیاری منطقه‌ای و جهانی در حدود ۶۰ تا ۸۰ درصد)؛ آیا بهتر نیست به جای آن که اولویت نخست مدیریت بخش کشاورزی کشور، گسترش افقی و تهیه زمین بیشتر برای این بخش و تغییر کاربری غیرعلمی جنگل‌ها و مراتع باشد، نخست به فکر ارتقای نرم‌افزاری بخش کشاورزی بوده و پس از آن که راندمان آبیاری، ضایعات کشاورزی و مصرف کود و سموم شیمیایی‌اش را به سطح استاندارهای جهانی رساند، آنگاه به دنبال تغییر کاربری جنگل‌ها برای دامداری و یا کشت دیم در زیراشکوب آن‌ها باشد؟

در همین رابطه:

– روزنامه آرمان:(محمد درویش: توسعه ایران نباید از مسیر زاگرس بگذرد) و (اسماعیل کهرم: برای تولید آب؛ جنگل‌ها را حفظ کنید) و (چراغ سبز بازگشت دام‌ها به جنگل!)

– روزنامه تهران‌امروز: جنگل‌ها قربانی طرح غیرکارشناسی

– روزنامه اعتماد(محمد درویش): مظلومیت منابع طبیعی و محیط زیست نشانه چیست؟

– رادیو اینترنتی ایران صدا(گفتگوی کارشناسی در برنامه پیک‌بامدادی): فاجعه ورود دام به جنگل‌ها

– روزنامه همشهری: خروج دام از جنگل، یکی از راهکارهای حفظ میراث طبیعی است

– روزنامه آرمان(ناصر کرمی): نگرانی از چرای بذر بلوط در زاگرس

پاره‌ای از دلایل فنی و قانونی برای پرهیز از کشت دیم در زیراشکوب جنگل‌های زاگرس

دوشنبه, ۱۱ دی, ۱۳۹۱

واگذاری جنگل ها مطلقا"ممنوع است

     کشت دیم در زیراشکوب جنگل‌ها از جمله موضوعات مطرح شده در سفرهای ده‌گردشی اخیر استاندار چهارمحال و بختیاری به منطقه لردگان بوده که واکنش‌های نگران کننده‌ای را از سوی رسانه‌ها و مردم جوامع محلی به‌دنبال داشته است. در پی واکنش‌های انتقادآمیز فعالان و کارشناسان حوزه منابع طبیعی کشور، استاندار مجددا” در جلسه کارگروه توسعه بخش کشاورزی مورخ ۵ دی ماه ۱۳۹۱ ضمن اصرار بر صدور مجوز کشت دیم در زیراشکوب جنگل‌های استان، خواستار ارائه دلایل فنی و قانونی برای پرهیز از این فعالیت درآمدزا در جنگل‌های منطقه شدند.

     نگارنده با  افزون بر دو دهه سابق کار اجرایی در واحدهای شهرستانی و استانی که رعایت قوانین و اصول فنی مستقیما” در تمامی مأموریت‌ها و وظایف سازمانی محوله اجتناب‌ناپذیر بوده است؛ به برخی از دلایل مهم کارشناسی مورد نظر جناب استاندار به‌شرح زیر اشاره می‌کند:

     بربنیاد مطالعات تهیه نقشه پوشش جنگلی منطقه زاگرس و تحقیقات میدانی متعدد انجام شده؛ زراعت دیم در زیراشکوب به‌همراه چرای پرشمار و مداوم دام در رویشگاه‌های جنگلی، تـامیـن سوخـت و مـصارف روستـائی، بهره‌برداری از محصولات فرعی و معادن در شمار مهمترین شیوه‌های بهره‌برداری مخرب از جنگل‌های زاگرس بوده که در طی ۴ دهه گذشته با افزایش جمعیت و نگاه معیشتی مسئولان و جوامع محلی به این اندوخته‌های طبیعی کم همتا در جهان، تقریبا” تمامی آن عرصه‌ها در باختر کشور را در شرایط بسیار نگران کننده‌ای قرار داده است.

     مقایسه عکس‌های هوایی چند دهه اخیر گواه این حقیقت تلخ است که تغییر کاربری و کشت دیم در زیراشکوب، یکی از مهمترین عوامل تخریب کمی و جنگل‌زدایی در زاگرس بوده که تقریبا” در تمامی عرصه‌های تصرفی به‌وضوح قابل مشاهده است. اضافه بر جنگل‌زدایی، تخریب کیفی توده‌های جگلی و تشدید فرسایش خاک از جمله پی‌آمدهای فاجعه‌بار این تغییر کاربری نابخردانه و غیرعلملی در جنگل‌های زاگرس است.

     فقدان تجدید حیات جنسی در جنگل‌های تغییر کاربری داده شده یکی از مهمترین پی‌آمدهای کشت دیم در زیراشکوب است. به‌طور کلی جنگل‌ها به‌دلیل خاصیت تولید مثل و زادآوری طبیعی‌شان، در گروه منابع تجدید شونده طبقه‌بندی می‌شوند و بدیهی است که در اثر عملیات شخم و آماده کردن زمین جهت کشت دیم ، شرایط استقرار بذر و نهال در بستر جنگل برهم خورده و این زادآوری طبیعی دچار رکود و اختلال شده و اصل تجدیدشوندگی دچار ابهام شده و حتی اگر درختانی هم از خطر قطع رهایی یافته باشند، فاقد توان تجدید حیات جنسی بوده و با پدیده دیرزیستی مواجه شده و بدون شک در آینده‌ای نزدیک بقای آن‌ها با تهدیدهای بسیار جدی مواجه خواهد شد. هرچند که متاسفانه در وضعیت موجود تقریبا” در سایر مناطق جنگلی زاگرس نیز تجدید حیات غالب غیرجنسی و شاخه زاد بوده و فشار چرای دام امکان تجدید حیات دانه زاد در این عرصه‌ها را به شدت کاهش داده و رویش نهال دانه زاد را به کمینه خود رسانده و بدین ترتیب جنگل به سوی زوال تدریجی حرکت خواهد کرد.

     شخم زدن و شیوه آماده کردن زمین برای کشت دیم در زیراشکوب، اضافه بر کاهش حاصلخیزی و کیفیت بستر رویش، باعث افزایش تبخیر و کاهش رطوبت خاک سطحی و افزایش عمق خشک خاک به‌ویژه در فصل رویش شده که تشدید اثرات تخریبی خشکسالی‌ها و کاهش پتانسیل تولیدی رویشگاه‌ها را به‌دنبال خواهد داشت. در چنین شرایطی که غالبا” همراه با تغییر اکوسیستم است بسیاری از گونه‌ها در صورت تجدید حیات نیز قادر به تحمل خشکی موجود نبوده و استقرار آنها با مشکل مواجه خواهد شد.

     ضعف بیولوژیکی درختان از جمله پی‌آمدهای کاهش حاصلخیزی و کیفیت بستر رویش در جنگل‌ها بوده که بدون شک پدیده غیرطبیعی و خسارت‌زای طغیان آفات و بیماری‌ها و به‌دنبال آن زوال یا خشکیدگی بلوط را در پی خواهد داشت. دست‌کاری‌های غیراصولی و دخالت‌های نابخردانه و آزمندانه انسانی که منجر به تخریب جنگل می‌شود سبب نابودی دشمنان طبیعی آفات جنگلی شده و در اثر این اختلال اکولوژیکی، جمعیت آفات به‌طرز نگران کننده‌ای افزایش یافته و با طغیان و گسترش غیرعادی خود باعث خشکاندن و زوال درختان ضعیف در جنگل می‌شوند.

     فراموش نکنیم که ۸۶ درصد گستره‌ی کوهستانی و پرشیب سرزمین چهار محال وبختیاری با ضریب جریان سطحی بیش از ۶۰ درصد و پوشش گیاهی تنک و تخریب شده به همراه خاک‌های بسیار حساس این سرزمین، هر ساله سبب انباشت رسوبات و کاهش بخش قابل توجه‌ای از ظرفیت مخازن سدهای بزرگ برق‌آبی احداث شده و در دست‌ساخت منطقه  می‌شود. شخم در جهت شیب برای کشت دیم در زیراشکوب جنگل و مراتع به همراه چرای مفرط و تخریب جنگل‌ها و مراتع را بایستی ‌به عنوان مهم‌ترین دلایل تشدید فرسایش(۲۵ تن در هکتار در سال) و رسوب در کشور و حوضه‌های آبخیز سدهای چهار محال و بختیاری به‌حساب آورد.

     و اما کشت دیم در زیراشکوب و تغییر کاربری جنگل‌ها از نگاه قوانین منابع طبیعی و اسناد و قوانین بالادستی نیز با ممنوعیت‌های جدی مواجه است. در سند چشم‌انداز کشور، برخورداری از محیط زیست مطلوب و جنگل‌هایی شاداب و باطراوت از ویژگی‌های اساسی جامعه ایرانی در افق ۱۴۰۴ برشمرده شده است. هم‌چنانکه در اصول ۴۵ و ۴۹ قانون اساسی به عنوان میثاق‌نامه ملی کشور؛ جنگل‌ها در شمار انفال و ثروت‌های عمومی قرار گرفته که در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه همه ایرانیان که در قوانین منابع طبیعی تعیین شده است نسبت به آن‌ها عمل شود.

     اضافه بر مستندات مندرج در اسناد بالادستی اشاره شده، دست‌اندازی به عرصه‌های جنگلی به‌بهانه کشت دیم در زیراشکوب با ماده ۶۹۰ قانون مجازات اسلامی و همچنین با فرمایشات مقام معظم رهبری در سال ۱۳۸۸ که خواستار قطع ید متصرفان به عرصه‌های منابع طبیعی شدند آشکارا در تضاد است.

     بدون شک با داشتن دانش و آگاهی‌های حداقلی از قوانین خاص منابع طبیعی کشور، تردیدی در خصوص ممنوعیت‌های قانونی تغییر کاربری و واگذاری جنگل‌ها بوجود نخواهد آمد. از “ماده ۱ تصویب‌نامه قانون ملی شدن جنگل‌های کشور” در سال ۱۳۴۱؛ که صراحتا” اعلام کرده است که از تاریخ تصویب این تصویب‌نامه قانونی عرضه و اعیانی کلیه جنگل‌ها و بیشه‌های طبیعی و اراضی جنگلی کشور جزء اموال عمومی محسوب و متعلق به دولت است ولو اینکه قبل از این تاریخ افراد آن را متصرف شده و سند مالکیت گرفته باشند تا “ماده ۲ آیین‌نامه اجرای لایحه قانونی اصلاح لایحه قانونی واگذاری و احیای اراضی در حکومت جمهوری اسلامی ایران” که در “قانون حفاظت و بهره‌برداری از جنگل‌ها ومراتع کشور” که واگذاری جنگل‌ها و بیشه‌های طبیعی، پارک‌های جنگلی و جنگل کاری‌های دست کاشت عمومی را مطلقا” ممنوع اعلام کرده است؛ همگی دلالت بر غیرقانونی بودن صدور مجوز کشت دیم در زیر اشکوب جنگل‌ها را دارد.

     بر اساس “ماده ۲ آیین‌نامه اجرای لایحه قانونی اصلاح لایحه قانونی واگذاری و احیای اراضی در حکومت جمهوری اسلامی ایران” که نحوه‌ی واگذاری اراضی ملی را در “قانون حفاظت و بهره‌برداری از جنگل‌ها ومراتع کشور” مشخص کرده است با صراحت” فقط واگذاری مراتع را با رعایت مفاد این آیین‌نامه مجاز دانسته و هر نوع واگذاری و تغییر کاربری اراضی جنگلی را مطلقا” ممنوع کرده است.

و اما کلام آخر اینکه؛

     واماندگی در برنامه‌های اشتغال و درآمدزایی منطقه زاگرس در طول دهه‌های گذشته که مربوط به همه دولت‌های پیشین است علت اصلی نگاه معیشتی مسئولان و جوامع محلی به جنگل‌ها بوده و نبایستی به بهانه برنامه‌های معیشتی بهبود و افزایش درآمد سرانه خانوارهای جوامع محلی، با سخنان احساسی و غیرکارشناسی و مغایر با قوانین کشور، روند تجاوز به عرصه های جنگلی را لجام گسیخته‌تر کنیم!

در همین رابطه:

– روزنامه اعتماد(محمد درویش): تعیین ضرب‌الاجل ۲۰ روزه یک استاندار!

تحلیلی بر کاستی های لایحه قانون جامع منابع طبیعی

دوشنبه, ۴ دی, ۱۳۹۱

همه امیدها به این مجلس است

     در روند رسیدگی“لایحه قانون جامع منابع طبیعی” در “کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مجلس شورای اسلامی” آنچنان تغییرات ماهیتی و  حذف و اضافه هایی بر این لایحه ارسالی دولت صورت گرفت که در نهایت آن لایحه دولت را به یک طرح ارائه شده از سوی نمایندگان مجلس در کمیسیون کشاورزی تبدیل کرد که به لحاظ بار مالی و تبعات آن، مجلسی ها به دنبال فرصتی بودند تا اینکه این طرح را به لایحه ای از دولت پیوند زنند، با ورود لایحه خاک به مجلس فرصت را غنیمت شمرده و به بهانه سنخیت موضوع، طرح جامع منابع طبیعی و آبخیزداری خود را بر آن سوار کرده و درقالب یک لایحه، گزارش آن را توأما” تقدیم مجلس کردند.

     تغییرات اعمال شده از سوی کارگروه و کمیسیون کشاورزی مجلس بر لایحه دولت، به طور کلی ماهیت قانون منابع طبیعی را تغییر داده و با تضعیف بخش حفاظتی و احیایی آن که به شایستگی در قوانین فعلی منابع طبیعی به آن تأکید شده است، روح استعدادیابی و واگذاری اراضی ملی را بر این قانون مهم حاکم کرده است. شوربختانه لایحه ای که قرار بود پس از تبدیل شدن به قانون؛ نقاط ضعف و خلأهای قوانین فعلی منابع طبیعی و دغدغه‌های دست اندرکاران منابع طبیعی کشور از حیث ناکارآمدی و به روز نبودن تعداد اندکی از مواد آن قوانین قدیمی ‌را برطرف کند، حالا با تبدیل شدن به طرح و ادغام با لایحه خاک، در حال تبدیل شدن به قانونی است که نه تنها اشکالات قوانین فعلی را برطرف نکرده بلکه ناباورانه حساسیت های حفاظتی آن کم شده و رویکردی پیدا کرده است که ناخواسته این شبهه را بوجود می آورد که می خواهند آن دسته از اراضی جنگلی و مرتعی تجاوزی که برخی سودجویان تاکنون نتوانسته اند از طریق مجاری قانونی مانند کمیسیون های ماده ۳۴ و یا ماده واحده به نفع خود تغییر کاربری داده و تعیین تکلیف کنند را به نفع آن متصرفین قانون شکن – به بهانه های پایان دادن به مناقشات مردم و دولت بر سر اراضی اختلافی – تغییر کاربری دهند!

     بدون شک پررنگ کردن مباحث استعدادیابی و واگذاری اراضی مغایر با فلسفه وجودی سازمان جنگل ها با مأموریت اصلی صیانت از اراضی ملی است که بر بنیاد قانون ملی شدن جنگل ها و مراتع سال ۱۳۴۱ تشکیل شده و به شایستگی بر وظایف حفاظتی و احیایی آْن تأکید شده است. حتی برخی از  متخصصین و دلسوزان منابع طبیعی کشور با راه اندازی تشکیلات اداری تحت عناوین استعدادیابی و واگذاری اراضی ملی برای تغییر چهره و کاربری اراضی جنگلی و مرتعی مخالف بوده و هستند. متأسفانه در این اینگونه قوانین در برخورد با واژه تغییرکاربری، جایگاه اراضی جنگلی و مرتعی بسیار پایین تر از اراضی کشاورزی – که در قوانین مربوط به تغییر کاربری با سخت گیری ها و ممانعت های شدیدتری مواجه است – قرار گرفته است.

     نگارنده بربنیاد افزون بر ۲۰ سال سابق کار در واحدهای اجرایی در سطوح شهرستانی و استانی که اعمال قوانین فعلی را به صورت مستمر در تمامی مأموریت ها و وظایف سازمانی ایجاب می کرد؛ صرف نظر از ایرادات نگارشی در این لایحه، به برخی از کاستی های مهم و اساسی آن به شرح زیر اشاره می کنم:

۱- مفاد ماده ۷ لایحه به دنبال تعیین تکلیف آن دسته از اراضی تصرفی جنگلی و مرتعی به نفع متجاوزین بوده که حتی آن تصرفات مشمول مقررات دست و دلبازانه ماده ۳۴ و یا کمیسیون های ماده واحده قوانین ملی شدن جنگل ها و مراتع کشور نشده و یقینا” در اثر قانون شکنی های برخی سودجویان، به صورت عدوانی و غیرقانونی مورد دست اندازی قرار گرفته که در حال حاضر هم برابر مقررات برای آنها پرونده تخلف تشکیل و در محاکم قضایی در حال رسیدگی برای خلع ید و برگردانده شدن به اراضی ملی تحت حفاظت سازمان جنگل ها هستند. بنابراین ضرورتی برای تصویب این ماده در قانون منابع طبیعی نبوده و تمدید مهلت برای همان کمیسون های ماده ۳۴ و یا ماده واحده تعیین تکلیف اراضی اختلافی قوانین فعلی، برای رسیدگی به اعتراضات و ادعاهای احتمالی کافی خواهد بود.

۲- واگذاری اراضی ملی اطراف روستاها به بهانه توسعه روستا نیز در راستای همین رویکرد نگران کننده “واگذاری به جای صیانت” در لایحه بوده که بر اساس مفاد ماده ۱۲ لایحه؛ به بنیاد مسکن انقلاب اسلامی‌ اجازه می‌دهد تا به میزان یک و نیم برابر مساحت طرح‌ هادی روستاهای بالای ۲۰ خانوار به عنوان طرح توسعه روستا، از اراضی ملی اطراف روستاها تملک کرده و کاربری آن‌ها را به مسکونی تغییر دهد، که این قانون می‌تواند اراضی جنگلی اطراف روستاهای واقع شده در سایت ‌های جنگلی کشور را بصورت قانونی با خطر نابودی مواجه کند. به عنوان نمونه؛ در منطقه لردگان استان چهارمحال و بختیاری افزون بر ۳۰۰ آبادی وجود داشته که در رویشگاه های جنگلی آن شهرستان واقع شده اند که بدون شک با تصویب این قانون صدها هکتار عرصه جنگلی اطراف آنها نابود خواهد شد.

۳- عدم توجه به محدودیت های کیفیت منابع آب و همچنین حقوق عرفی بهره برداران اراضی مرتعی فقیر و بیابانی و کویری کشور در ماده ۲۳ لایحه؛ که دولت را مجاز دانسته تا این اراضی را به صورت رایگان در اختیار سرمایه گذاران بخش ‌های کشاورزی و صنعتی قرار دهد نیز حیرت آور است که در این ماده قانونی، ملاحظات زیست محیطی و خواهش‌های بوم شناختی(اکولوژیکی) و حقوق عرفی و آینده شغلی دامداران و بهره برداران این عرصه‌ها که صاحب پروانه یا دارای سند مرتع داری هستند به طور شایسته و بایسته مد نظر قرار گرفته نشده است.

۴- چمنزارها و تالاب ها از جمله عرصه های ملی ارزشمندی هستند که به لحاظ کارکردهای زیست محیطی بی همتا، ضرورتا” بایستی مشمول محدویت های واگذاری و تغییر کاربری و اعمال ضرایب حفاظتی بیشتر در ماده ۳۰ لایحه شده و در گروه موارد ده گانه ممنوعیت های واگذاری و تغییر کاربری قرار گیرد.

۵- حضور پرشمار و تقریبا” بطور دائم دام در عرصه های جنگلی، همواره به عنوان یکی از مهمترین عوامل تخریب جنگل های زاگرس مطرح بوده و صدور مجوز و پروانه های چرای دام بر روی این عرصه های جنگلی به عنوان یکی از خلاءها و کاستی های قوانین قبلی منابع طبیعی به حساب می آمده است که می بایستی در ماده ۳۴ لایحه به مانند جنگل های شمال مدنظر قرار گرفته و مشمول محدویت ها و ممنوعیت های صدور مجوز و ورود دام به آن عرصه شوند.

۶- در ماده ۳۵ لایحه به ماجرای صدور مجوز قطع درختان و درختچه های جنگلی اشاره شده است که در قوانین فعلی منابع طبیعی در قالب «ماده ۱۵» اقدام به صدور مجوز قطع در داخل مستثنیات های محاط در جنگل می شده است. ماده ۱۵ نیز از جمله ایرادات و کاستی های قانون فعلی منابع طبیعی بوده که انتظار می رفت در قانون جامع اصلاح شده و با توجه به وضعیت نگران کننده اندوخته های جنگلی کشور و سوءاستفاده برخی افراد فرصت طلب، زمینه چنین درخت کشی های قانونی نیز از میان برداشته شود.

۷- فلسفه وجودی یگان های حفاظت در ادارات منابع طبیعی، پیشگیری و برخورد سخت و قاطعانه با تجاوزات و تخریب عرصه های ملی بوده است. طولانی شدن زمان دادرسی ها سبب سابقه پیدا کردن تصرفات شده که پس از صدور آرای قضایی رفع تجاوز و امحاء آثار آن تصرفات سابقه دار مانند نهال های غرس شده را سخت و با تبعات اجتماعی مواجه می کند. لذا مکلف کردن و اختیار دادن به یگان های حفاظت منابع طبیعی برای رفع فوری تجاوزات و امحاء آثار تصرفات غیرقانونی بسیار ضروری به نظر می رسد که لازم است در تبصره ۲ ماده ۵۰ لایحه لحاظ شود.

۸- ماده ۵۳ لایحه به مناطق حساس به فرسایش و انباشت رسوب در پشت سدهای پایین دست پرداخته که ضرورت دارد در این ماده از لایحه، وزارت نیرو به عنوان متولی سدها برای قرق مناطق و ممانعت از زراعت دیم در حوضه های آبخیز مؤثر بر این سدهای بزرگ کشور، مکلف به تأمین اعتبار لازم برای جبران خسارت دامداران و حقوق قانونی زارعین شود.

۹- قوانین فعلی منابع طبیعی تنها «عمل بوته کنی» گیاهان مرتعی را ممنوع و جرم دانسته و به دفعات مشاهده شده است که مأموران منابع طبیعی در برخورد با «عمل حمل و نگهداری» بوته گیاهان خوراکی و یا دارویی مانند کرفس با محدودیت و کمبود قانون مواجه بوده و قضات چنین عملی را براساس این قوانین از اعمال مجرمانه ندانسته اند که توجیه آنان نیز عدم قید کلمات «حمل و نگهداری» در این قوانین بوده است. با توجه به تهدید و حتی رو به انقراض بودن برخی از این گیاهان ارزشمند، لازم است این نقایص قانونی برطرف شده و در بند پ ماده ۷۵ لایحه عناوین «حمل و نگهداری» بوته های مرتعی نیز اضافه شود.

۱۰- برخورد قانونی با نگهداری کنندگان محمولات جنگلی مانند هیزم و زغال و یا محصولات فرعی جنگلی نیز با کمبود و عدم کارایی قوانین فعلی مواجه است که ضرورت دارد کلمه «نگهداری» چوب، هیزم و زغال و سایر فراورده های منابع طبیعی نیز به ماده ۷۸ لایحه اضافه شود.

۱۱- ماده ۸۵ لایحه به ماجرای محل های دفن زباله در عرصه های جنگلی و مرتعی اختصاص داده شده که در حال حاضر رهاسازی زباله ها و عدم توجه به دفن اصولی زباله به معضلی محیط زیستی در عرصه های طبیعی تبدیل شده است. الزام نهادهای متولی مانند شهرداری ها و دهیاری ها به دفن بهداشتی زباله و همچنین تکلیف نهادهای نظارتی مانند سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت بهداشت و درمان در این ماده از لایحه برای نظارت دقیق و مسئولانه بر عملکرد دستگاه های متولی ضروری به نظر می رسد.

۱۲- عدم توجه به منابع انسانی و نبود انگیزه های مالی لازم به همراه کمبود نیروی انسانی، سبب شده است تا ادارات منابع طبیعی در سراسر کشور در انجام وظایف پرخطر خود در زمینه حفاظت و احیای عرصه های طبیعی با مشکلات مضاعفی مواجه باشند. موضوع مهمی که در قانون برنامه چهارم توسعه به خوبی دیده شده و متناسب سازی حقوق کارکنان منابع طبیعی با سختی کار و مخاطرات انجام وظایف حاکمیتی آنها را در تبصره ماده ۱۵۵ این سند بالادستی مورد تأکید قرار داده بود. اما متأسفانه اجرای این قانون تاکنون معطل مانده و لازم است این امر مهم به مفاد ماده ۷۹ لایحه اضافه شود.

۱۳- ارتقای سطح فرهنگ عمومی مردم به منظور حفظ و حمایت از منابع طبیعی از دغدغه های فعالان و دست اندرکاران منابع طبیعی است که به شایستگی در ماده ۱۰۱ لایحه به آن توجه شده ولی همان طور که همگان آگاهی دارند آن مهم به تنهایی توسط دستگاه منابع طبیعی کشور امکان پذیر نبوده و نیاز به مشارکت عمومی دارد. الزام نهادهای فرهنگی کشور و رسانه ملی(صدا و سیما) و خصوصا” وزارت آموزش و پرورش به مشارکت جدی و مسئولانه در این زمینه اجتناب ناپذیر است که ضرورت دارد در مفاد ماده ۱۰۱ لایحه لحاظ شوند.

۱۴- در فصل اول لایحه که مربوط به تعاریف قانون است به نظر می رسد برخی از این تعاریف نیاز به بررسی و اصلاح دارند. در بند ۵ ماده ۳ دسته سوم پارک های جنگلی به نام «طبیعت» اضافه به نظر می رسد بهتر است در هدف جمله «ایجاد محیط های طبیعی و شبه طبیعی در کنار سکونتگاه ها» درج شود. در بند ۴۹ ماده ۳ کلمه «بیابان زدایی» نادرست و اضافه است و باید حذف شود. در بند ۸۶ ماده ۳ مربوط به استثنائات اراضی موات، چمنزارها هم بایستی اضافه شود. در بند ۷۸ تعریف سیل با این رویکرد که سیل یک بلای طبیعی نیست، بر اساس تعاریف جهانی آن اصلاح شود. در ماده ۳ لایحه، اصطلاحات «منابع ملی» و «مستثنیات» که در تمامی بخش های قانون از آنها استفاده شده است، به طور جداگانه تعریف شوند.

۱۵- در ماده ۸۳ لایحه، تعدادی از گونه های جنگلی ارزشمند و در خطر جنگل های زاگرس مانند گونه های مورد، چنار، پده، سماق و مهلب نیز در گروه گونه های مشمول ذخایر جنگلی کشور قرار گیرند.

۱۶- در ماده ۷۹ لایحه که به موضوع تعیین جرایم و مجازات های چرای دام در خارج از فصل چرای پرداخته است، پیشنهاد می شود برای محاسبه میزان جرایم و مجازات ها، مدت زمان تخلف دامداران و ایام حضور غیرقانونی دام های آنان در مراتع نیز مد نظر قرار گیرد.

۱۷- تبصره های ۱ و ۲ ماده ۱۰ لایحه به ترکیب اعضای کمیسیون های استانی و شورای کشوری واگذاری اراضی منابع طبیعی اختصاص یافته است که ریاست کمیسیون های استانی را به استانداران و شورای کشوری را به وزیر جهادکشاورزی داده است که به نظر می رسد از نظر پاسخگویی و نمایندگی دستگاهی دارای تناقض بوده و می بایستی این اختیار در استان ها به عالی ترین نماینده وریز جهادکشاورزی در استان ها یعنی رؤسای سازمان های جهادکشاورزی استان ها داده می شد. به اضافه اینکه دادن اختیار واگذاری اراضی منابع طبیعی تا سطح هزار هکتار به کمیسون های استانی، از حیث اعمال سلیقه و فشارهای سیاسی اجتماعی منطقه ای، منطقی به نظر نرسیده و بهتر است به سطوح پایین تر تقلیل یابد.

     بنابراین ضرورت دارد و انتظار می‌رود تمامی فعالان، کارشناسان و متخصصان نهادهای اجرایی، پژوهشی و تحقیقاتی حوزه منابع طبیعی کشور با بهره گیری از همه ظرفیت های اطلاع رسانی و آگاهی بخشی، تمام همت خود را بکار بسته تا با بیان عواقب نگران کننده و تأمل برانگیز برخی از مواد این لایحه، نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی را از این رخدادهای ناپایدار کننده سرزمین آگاه کرده تا با حذف و اصلاح هوشمندانه این مواد، شاهد تصویب قانونی جامع، پویا و به جلو برنده در حوزه منابع طبیعی کشور باشیم.

در همین رابطه:

روزنامه همشهری: تجاوز به اراضی ملی و طبیعی را قانونی نکنید!

خبرگزاری کشاورزی ایران(ایانا): بررسی کاستی‌های لایحه جامع منابع طبیعی

تصمیم های شگفت انگیزی که جنگل های فلارد را هدف گرفته است!

شنبه, ۲۵ آذر, ۱۳۹۱

جنگل هایی که هدف تصمیمات شگفت انگیز مسئولان محلی قرار گرفته اند      ماجرای چراغ سبز و صدور مجوز شگفت انگیز و مغایر با قانون ورود متجاوزین به جنگل های فلارد در چهارمحال و بختیاری به بهانه توسعه اراضی کشاورزی و زراعت در زیراشکوب جنگل های زاگرس را که یادتان هست؟

     همان ماجرای حیرت آور قانون شکنی و قانون گریزی با بهانه کمک به اشتغال و درآمدزایی مردم منطقه جنگلی فلارد لردگان که نگرانی های زیادی را در میان فعالان و متولیان منابع طبیعی و محیط زیست کشور بابت تشویق و ترویج بی قانونی برای دست اندازی بیشتر متجاوزین به عرصه های جنگلی زاگرس در این منطقه ایجاد کرد!

     هرچند که در یک ماه گذشته به برکت ریزش های آسمانی و خیسی زمین، خوشبختانه امکان ورود تراکتور و تجاوز به زیراشکوب جنگل های فلارد به عنوان یکی از بهترین رویشگاه های جنگلی چهارمحال و بختیاری که در سال های گذشته با زحمات شبانه روزی مأموران منابع طبیعی و همکاری قابل تحسین مردم جوامع محلی منطقه، فراهم نشده، ولیکن شوربختانه آن تهدیدها همچنان به قوت خود باقی بوده و به رغم تلاش های هشداری و آگاهی بخشی رسانه های نوشتاری و شنیداری کشور، هنوز هم نگرانی هایی بابت گستاخی برخی سودجویان برای تجاوز به جنگل های منطقه وجود دارد.

     ای کاش مسئولان محلی قبل از چنین تصمیم گیری های طبیعت ستیزانه ای، ابتدا مستندات قانونی صدور اینگونه مجوزها را اعلام می کردند! و حتا صرف نظر از مبناهای بی قانونی این تصمیم ها، برای یکبار هم که شده خردمندانه علل واقع شدن زاگرس در بدترین شرایط بوم شناختی(اکولوژیکی) خود در طول تاریخ را بررسی می کردند!

     مگر نه اینکه همین زراعت های دیم در زیراشکوب درختان به همراه چرای پرشماردام، تجدید حیات طبیعی جنگل های زاگرس را به کمینه خود رسانده و دست در دست موج خشکسالی سال های اخیر، هجوم ریزگردها، طغیان آفات و بیماری ها، سوخت های هیزمی و زغال گیری، سدسازی های بی رویه و پروژه های عمرانی فاقد ارزیابی زیست محیطی روزگار ناخوش و دهشتناکی را رغم زده است که پی آمدهای آن، زوال یا خشکیدگی بلوط و یا به قول عالی ترین مقام اجرایی استان – جناب عنابستانی استاندار چهارمحال و بختیاری – نابودی سالانه هزار هکتار از جنگل های ارزشمند زاگرس در دیار چهارمحال و بختیاری بوده است؟

   حال برخلاف خبرهای نگران کننده خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران از جلسات بالاترین سطح تصمصم گیری استان مبنی بر اصرار به واگذاری جنگل ها که ممنوعیت صریح قانونی دارند؛ کمترین انتظار فعالان و دست اندرکاران منابع طبیعی و محیط زیست کشور از استاندار به عنوان عالی ترین نماینده دولت در استان چهارمحال و بختیاری، این است که تمامی مسئولان محلی را به رعایت ملاحظات و تبعیت از قوانین منابع طبیعی کشور در برخورد با جنگل های منطقه ترغیب کرده و در راستای اجرایی شدن دستور صریح رییس جمهور که برای صیانت شایسته و بایسته از نشاط و پایداری سرزمین مان فرموده اند:” از هر نوع تجاوز به منابع طبیعی با قدرت جلوگیری کنید و متخلفین را در هر سمتی و عنوانی به مردم معرفی کنید”؛ بطور مؤثر محافظان و متولیان منابع طبیعی و محیط زیست استان را حمایت کنند.

راهکار نخست؛ حفاظت فیزیکی و برخورد سخت قانونی یا آموزش و فرهنگ سازی

یکشنبه, ۵ شهریور, ۱۳۹۱

ضمن قدردانی از کوشان مهران عزیز به پاس ارسال یادداشت­ های روشنگرانه و کارشناسی­ اش، متن کامل یادداشت تحلیلی ایشان در خصوص اولویت ها و تقدم راهکارهای حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی کشور که برای این تارنما ارسال گردیده است؛ با خوانندگان گرامی و فرهیخته طبیعت بختیاری به اشتراک گذاشته می­ شود:

درشتی و نرمی به هم، در به است

چو فاصد که جراح و مرحم نه است

در چند روز گذشته خبر حکم بیست و یک سال زندان به دلیل کشتار ۷۷ نفر بدست یک جوان ۳۳ ساله نروژی شاید برای بسیاری با درنظر داشتن سلول سه اتاقه دارای لوازم خوب و شکیل حکم یک هتل لوکس را داشته باشد ولی نباید فراموش نمود که تا سال ۱۸۸۰ درکشور نروژ( که در آن روزگار با کشور سوئد یکی بوند)؛ یکی از شیوه های مجازات اعدام، قطع سر با تبر در ملاء عام بود.

در نگاه نخست بسیاری بر این گمان هستند که از روز نخست قانون و مقررات در کشورهای پیشرفته همراه با لطافت اجرا می شده و به اصطلاح حتی به جنایتکار و جانی هم تو نمی گفتند. در نگاره زیر قفسی آهنی دیده می شود که تا سال ۱۸۳۰ در انگلستان دزدان دریایی و فرزندانی که والدین خود را به قتل می رسانیدند، زنده درون آن در میدان و بر بالای بلندی آویزان کرده تا به تدریج در برابر دیدگان مردم از گرسنگی و تشنگی مرده و گاهی ده ها سال اسکلت آنها در قفس زنگ زده همراه با وزش باد می رقصید.

نگاره دیگر همین شیوه مجازات را در افغانستان سال ۱۹۲۱ در دوران نوزایی امیر امان الله خان نشان می دهد که راهزنی را زنده در قفس نهاده و متظر مرگ او بودند.

حال این پرسش مطرح می شود که چرا در بریتانیا دیگر جانیان آن گونه مجازات نشده ولی در افغانستان با وجود حمله ناتو و کنارزدن طالبان( و نه سرنگونی کامل)  و ریزش پول فراوان و به ظاهر بی حساب و کتاب هنوز که هنوز است این جامعه پذیرای این گونه مجازات ها می باشد؟

در بریتانیا و سرزمین های زیرسلطه او چون استرالیا در قرون پیشین قانون هرچند خشن ولی در واقع به مصلحت جامعه بوده و خوب و یا بد اجرا می گردید. در اواسط قرن نوزدهم مجازات چیدن گل از پارک های عمومی ایالت ویکتوریای استرالیا زندان بود و کسانی که بسوی دلیجان های عمومی سنگ پرتاب می کردند، به ۵ سال زندان محکوم می شدند.

یکی از تفریحات مفرح ساکنان شهر لندن طی قرون متمادی تماشای دارزدن محکومان به مرگ بود و گاهی پنجره ساختمان های مشرف به میدان به مبالغ گزافی خرید و فروش می شد ولی در سال ۱۸۶۵ قانون گذاران به این نتیجه رسیدند که شهروندان بریتانیایی به آن حد از فرهنگ رسیده اند که دیگر نیازی به ارعاب طبقاتی خاص از جامعه به شیوه هایی چون دار زدن نیست و این پیشرفت چیزی نبود جز حاصل آموزش و فرهنگ سازی درست و کارای جامعه.

در انگلستان از هنگام ورود نورمن ها در قرن یازدهم قوانین مدون جنگلبانی و شکاربانی وجود داشته است. پادشاهان و لردها و سایر نجیب زادگان برای تامین گوشت مصرفی خود و اطرافیان و بهره مند شدن از شکار، جنگل هایی را به عنوان Royal forest معرفی کرده و هرگونه شکار و تله گزاری را برای مردم عادی به شدت ممنوع کرده و مجازات هایی چون قطع دست، درآوردن چشم و دار زدن را معین نموده بودند که تا اواسط قرن هیجدهم هنوز شکاردزدان حرفه ای را در کنار جریمه گهگاه به حکم قانون به دار می آویختند. ولی در همین جامعه و سیستم در چند سال پیش به دلیل اعتراض گسترده مردمی شکار روباه با تازی Fox hound و سوارکاران ممنوع شد و این ممنوعیت باعث از دست رفتن ۸۰۰۰ شغل و به فراموشی سپردن یکی از مهم ترین رسم و آیین های طبقه آریستوکرات و اشراف بریتانیا گردید.

همانگونه که در نوشتار خرس پیرینه فرانسه اشاره شد در مبحث محیط زیست و بویژه حیات وحش و زیستگاه های آنها، در همه جای دنیا سنگ سرطاق حفاظت در وحله نخست قوانین مدون و مهم تر از همه اجرای قانون( خوب و یا بد) بوده است. در ایران اما گویا بقول ناصرالدین شاه همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید. تعداد محیط بانان و جنگل بانان کشته شده در این سه دهه تنها با کشور جنگ زده ای چون کنگو قابل مقایسه است.

در سال۱۳۳۵ که کانون شکار در زمانی که الگوی مصرفی کشور در حال تغییر بود ایجاد گردید، پایه گذاران آن عده ای شکارچی و عموما آرتشی بوده و بهترین راهکار یعنی استخدام شکارچیان حرفه ای بومی به عنوان شکاربان را همانند هرکشوری که به فکر ایجاد نهاد محیط زیستی بود ، برگزیدند.

از اوایل دهه ۱۳۵۰ با تغییر نام کانون شکار بانی و نظارت بر صید به سازمان حفاظت محیط زیست و ایجاد بخش محیط زیست انسانی و بررسی بر روی مواردی چون آلودگی دریای خزر و مدیریت سوخت و بویژه استفاده از منابع سرشار گاز طبیعی که مدت ها به عنوان ضایعات سوزانیده می شد افتادند که کتاب ارزشمند محیط زیست در ایران آقای اسکندر فیروز( خرداد ۱۳۵۳) نشان دهنده دوراندیشی و افق باز مدیران آن زمان سازمان نوپای حفاظت از محیط زیست به شمار می رود.

شرم آور اینکه اکنون پس از بازنشستگی و مردن تقریبا تمامی کارشناسان قدیمی و باسابقه سازمان حفاظت محیط زیست، هنوز منطقه فروشان ابن الوقت بر طبل دریده رنجرهای خون آشام دوران فیروز طاغوتی می کوبند و در برابر دیدگان همه به منطقه فروشی و زد و بند با فلان سدباز و جاده کش مشغول بوده و حتی از چند متر فنس و پایه بتونی سایت های تکثیر در اسارت هم نمی گذرند. حضرات می خواهند اینگونه بنمایانند که در سال ۱۳۳۵ انبوه فارغ اتحصیلان وطنی و بورسیه سهمیه ای آماده به خدمت بوده ولی فیروز و سایر رفقای طاغوتیش به عمد عده ای رنجر خون آشام را برای آزار رسانیدن به جوامع فوق مستضعف و محروم ولی بسیار فهمیده مامور کرده بودند.

هیچکس منکر آموزش و تعلیم و تربیت نیست. اگر هنوز از یادمان نرفته باشد روزگاری به هنگام مشاهده تکه نانی بر روی زمین، خم شده، نان را بوسیده و در کناری می گذاشتیم و این چیزی نبود جز آموزه هایی درباره حرمت نان، ولی اکنون دیگر زمانی برای در اولویت قرار دادن آموزش آن هم به شیوه ای غیر کاربردی و پشت گوش انداختن قانون هرچند ضعیف نمانده است. در زاگرس طوایف کوچ نشین هرچند به ضرب برنو کوتاه و اخیرا کلاش و قناسه، نسل پازن و پلنگ را برانداختند ولی به دلیل حرمت قائل شدن برای سمندر آتشین هیچگاه به آن آسیبی وارد نکرده و زیستگاه آن را نابود ننمودند. ولی امسال در تعطیلات نوروز حتی در تنکابن مازندران هر قطعه از این گونه سمندر به مبلغ ۸۰۰۰ تومان فروخته می شد.

همانگونه که گاندو در دید ساکنان اطراف رود سرباز محترم است و تاکنون حفظ شده، سمندر آتشین جنوب زاگرس هم در کنار ناشناخته بودن زیستگاه به دلیل اعتقاد مردم محلی شانسی برای بقا داشت ولی در مواجه با غارت این گونه، نخستین راهکار حفاظت فیزیکی  از زیستگاه این گونه و برخورد قانونی و گاهی فیزیکی با متخلفان می باشد. پس از اطمینان از ثبات در زیستگاه در مرحله دوم باید با برنامه های آموزشی و آگاهی رسانی بدور از احساسات و جو زدگی، مردم خود از خرید این گونه دوری جویند تا دیگر قاچاق این گونه برای سودجویان منفعتی درپی نداشته باشد.

در ایران نیز به دلیل قانون چند هزار ساله نانوشته، بهترین قانون هم پس از سه روز به دلیل بی اعتنایی مجریان قانون به سرعت لوث خواهد شد! گویا یکی از نهاد های بین المللی در چند سال پیش بودجه ای را برای توانمندسازی جوامع محلی و آموزش آنها در ایران اختصاص داد که در واقع به جای قاتق نان، قاتل جان محیط زیست گردید.در جایی که جیره و مواجب محیط بانان به عنوان سنگ بنای پایش محیط زیست طبیعی گاهی ماه ها به تعویق افتاده و در کنار نداشتن امنیت جانی، شکار دزدان و زمین خواران به راحتی بر آنها چیره می یابند، عدم توجه به بافت فرهنگی کشور بویژه در مناطق گوناگون به راحتی باعث دورریز زمان و بودجه می شود. چه بسیار حضرت استاد و دکتر و NGO چی فرهیخته ای که بر سر تقسیم غنایم نقدی نهاد های جهانی آنگونه به ستیزه می پردازند که بیننده بیاد خاله خانباجی های گود زنبورک خانه و چاله سیرابی می افتد.

اکنون حتی در کنار سیاه چادر عشایر کوچرو هم خوب و یا بد دیش های ماهواره وجود دارند. موثرترین راهکار آگاهی رسانی به جامعه و بویژه کودکان و نوجوانان به عنوان تاثیرپذیرترین قشر جامعه با برنامه هایی گیرا و بدور از گزافه گویی و فرمول نویسی منطقه فروشانی می باشد که در اندرون حرمسراهای خود، خون پایمال شده محیط بانان از دستان آنان می چکد.

فراموش نکنیم؛ ناله و موی مدام که ای وای طبیعت از دست رفت تنها این اثر را به دنبال خواهد داشت که :

… خب رفت که رفت، نابود شد که شد،  اصلا به من چه!

برخورد سخت یا اقدامات فرهنگی؛ اولویت برون رفت از بحران شکار و شکارچی در کشور؟

یکشنبه, ۲۹ مرداد, ۱۳۹۱

دوست خوب مان – کوشان مهران عزیز – در یادداشتی روشنگرانه نقطه نظرات و دیدگاه های کارشناسی خود را در خصوص شکار و شکارچی و بحران پیش روی در حوزه تنوع زیستی کشور بیان داشته اند. ایشان در این یادداشت در تحلیل اوضاع و احوال رواج یافتن شکارهای غیر مجاز و اولویت های اقدامات فرهنگی و یا برخوردهای سخت برای برون رفت از بحران محیط زیستی و اجتماعی پیش روی، مشروحا” به نکات مهم و تأمل برانگیزی اشاره نموده اند.

نوشتاری که در زیر می خوانید در وبلاگ دیده بان کوهستان منتشر شده و مجددا در این کلبه با خوانندگان و همراهان گرامی”طبیعت بختیاری”به اشتراگ گذاشته می شود؛

پیرینه، آخرین سنگر خرس ها

   در سال ۱۷۰۰ میلادی پس از مرگ کارلوس پادشاه بی وارث کشورفقرزده اسپانیا، فیلیپ دو بوربون نوه ی دختری لویی چهاردهم پادشاه فرانسه به عنوان پادشاه جدید امپراتوری اسپانیا معرفی شد. می گویند سفیر اسپانیا با شور و هیجان در برابر فیلیپ زانو بر زمین زده و بانگ برآورد: دیگر کوهستان پیرنه بین دو کشور وجود ندارد. فیلیپ که کلمه ای اسپانیایی نمی دانست با تعجب به تبعه ی کشور جدید خود نگاه می کرد!

   برای قرن ها سلسله کوه های پیرینه که از مدیترانه تا اقیانوس اطلس امتداد دارند مرز طبیعی دو کشور فرانسه و اسپانیا به حساب می آمدند. در حال حاظر گردشگران و طبیعت گردان در کنار بهره وری از مناظر زیبا شاهد پرواز عقاب باشکوه طلایی و شاموای پیرینه در کوهساران می باشند اما در روزگاران کهن این زیستبوم پذیرای گونه های دیگری نیز بوده است. تا سال ۱۸۷۰ آیبیکس پیرینه که یکی از چهار زیرگونه آیبیکس شبه جزیره ایبری می باشد در بخش فرانسوی این کوهستان وجود داشت و در سال ۲۰۰۰ سلینا تنها بز دوازده ساله بدون وارث و جایگزین با مرگ خود به دلیل صاعقه پرونده این پادشاه کوهستان را بست.

اسناد فئودالی و بایگانی کلیساهای قرون وسطی حکایت از پراکندگی گسترده خرس در سرزمین فرانسه می نمایند ولی پاکتراشی جنگل ها برای افزایش زمین های زیرکشت و نیاز رو به گسترش سوخت صنایع به تدریج باعث عقب نشینی و در نهایت نابودی گونه های بزرگ جثه ای چون گاو وحشی اوروش، بیزون اروپایی ، اسب وحشی تارپان و گوزن الک(موس) گردید. برآورد شده که در دوران شارلمانی در حدود هشتاد درصد فرانسه پوشیده از جنگل بود ولی این مفدار در اواخر قرن هیجدهم به تنها سیزده درصد کاهش یافت و در زیستگاه هایی چون جنگل های مدیترانه ای( ماکی) جنوب فرانسه نسل شوکا در اواخر قرن هیجدهم نابود شد.  آخرین گزارش های وجود خرس به قرن چهاردهم میلادی در مرکز فرانسه بازمی گردد. در طی قرن نوزدهم رشته کوه های آلپ و ژورا در شرق و پیرینه در جنوب شرقی تنها قلمروی خرس قهوه ای به حساب می آمدند. با وقوع انقلاب کبیر فرانسه و الغای حقوق کهن نجبا بر زمین ها و شکار ، روستائیان هجوم خود را به زمین های کشاورزی ، بیشه زارها و جنگل ها برای شکار و دام گذاری آغاز نمودند. در سال ۱۸۴۸ نخستین پروانه های شکار و محدودیت زمانی برای مدیریت گونه هایی شکارچی پسند چون گوزن سرخ، شوکا، خرگوش ، کبک پاقرمز و کبک چیل آغاز گردید ولی همزمان برنامه ریشه کن نمودن گوشتخوارانی چون گرگ و سیاه گوش در هر استان به جدیت پیگیری می شد. در سال ۱۹۳۰ آخرین گزارش مستند حکایت از نابودی خرس در آلپ فرانسه دارد و در دهه های نخست قرن بیستم جمعیت خرس در کوهستان های پیرینه فرانسه بین ۷۰ تا ۱۵۰ قلاده برآورد می گردید.

به تدریج در کنار بالارفتن ارزش وجودی گونه های گوشتخواری چون خرس در میان افکار عمومی و تلاش چندین دهه بوم شناسان و طبیعت دوستان برای زدودن تدریجی رسوبات چند صد ساله دشمن انگاشتن خرس بوسیله دولت مردان و مدیران اجرایی در سال ۱۹۷۲ شکار خرس در فرانسه ممنوع گردید و در سال ۱۹۷۹ در ردیف گونه های حفاظت شده اعلان گردید و در سال ۱۹۸۴ نخستین برنامه حفاظتی طرح ریزی گردید. در سال ۱۹۸۰ برآورد شده بود که در پیرینه فرانسه تنها پانزده قلاده خرس برجای مانده و با تاسف این تعداد در سال ۱۹۹۵ به تنها پنج قلاده کاهش یافت.

در اوایل قرن بیستم جمعیت خرس در رشته کوه های پیرینه به سه جمعیت مجزا کاهش یافته و فشار شکارچیان و بویژه دامداران باعث قطع ارتباط افراد در این جمعیت های منزوی گردیده بود. پس از پژوهش های ژنتیکی در میان نمونه های اروپایی کارشناسان به این نتیجه رسیدند که تنها راه پبشگیری از غلتیدن این گونه به گرداب انقراض معرفی نمونه های اسلوونی می باشد و در ۱۹۹۶ تعداد ۳ قلاده خرس اسلوونی در منطقه رها سازی شد و در پایان سال ۲۰۰۵ این تعداد به دلیل زادو ولد و به احتمالی آمیزش با آخرین نمونه های پیرینه ای به ۱۴ تا ۱۸ قلاده افزایش یافتند ولی در سال ۲۰۰۶ ، پنج قلاده خرس اسلوونی به دلیل تصادف و شکار قاچاقیان از بین رفتند. با تمام تمهیدات و برنامه های حفاظتی و اطلاع رسانی با تاسف در تاریخ اول نوامبر سال ۲۰۰۴ آخرین ماده خرس اصیل پیرینه فرانسه به دست یک متخلف شکار شد و در حال حاظر گویا آخرین نمونه های اصیل خرس های پیرینه به حدود به ۵ و یا ۶ قلاده در لکه جمعیت غربی در بخش اسپانیایی پیرینه می باشند.

در منطقه کوهستانی پیرینه دامداری و بویژه پرورش گوسپند در کنار صنعت گردشگری یکی از مهم ترین ارکان اقتصادی منطقه می باشند. در برابر همایش های دوستداران پایداشت و احیای جمعیت خرس پیرینه شبانان و جوامع محلی نیز بیکار ننشسته و همواره درپی نشان دادن اعتراض خود به صرف زمان و هزینه برای نگهداری از موجود زیان بار و درنده ای بنام خرس می باشند. هرچند دولت موظف به پرداخت زیان های وارده به دامداران و باغداران خسارت دیده می باشد و آنها را ترغیب به استفاده از سگان گله بیشتر و حصارکشی بهتر باغ ها می نماید ولی با این وجود و تمامی تبلیغات و برنامه های آموزشی و فرهنگی تغییر دیدگاه جوامع محلی به سادگی امکان پذیر نبوده و هرگاه برنامه ریزان تنها به امید تغییر دیدگاه منفی جوامع محلی تمام سرمایه و زمان خویش را مصروف برنامه های آموزشی ( که در جای خود بسیار حیاتی است) نموده و بحث حفاظت فیزیکی از گونه و زیستگاه او را در رتبه های دوم و سوم قرار بدهند، آن زمان که جامعه محلی به نقطه تعالی دانستن اهمیت همزیستی مسالمت امیز با خرس و   گرگ و عقاب طلایی رسیده باشد دیگر نه از تاک چیزی برجای بماند و نه از تاک نشان.

مثلی است معروف که می گوید: جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد… . هنگامی که درنواحی آلپ و پیرینه فرانسه با وجود امکانات بی مانند آموزشی و فرهنگی هنوز چوپانان و شکارچیان به خون گرگ و خرس تشنه می باشند چگونه می توان با چشم بربستن بر حقایق چند هزار ساله حاکم بر جزءجزء این کشور به عنوان برنامه های آموزشی و فرهنگی جوامع محلی اندک زمان و بودجه ناچیز را به بهای از دست رفتن گونه ها و تاراج و تخریب زیستبوم ها فدا نمود؟ کنت گوبینو فیلسوف و دیپلمات فرانسوی در دنباله سفرنامه خود به ایران سال های ۱۸۵۰ میلادی داستانی با عنوان جنگ ترکمن نگاشته که همچون کتاب حاجی بابای اصفهانی خلقیات واقعی فرزندان به حق کورش و داریوش را بی پرده می نمایاند. در کنار شرح فضاحت بار قشون ظفر نمون از ترکمن ها در جنگ مرو و فروش آذوقه سپاهیان بوسیله مافوق ها در مشهد و فرستادن عده ای گشنه و نابلد به جنگ ، افسری حکایت دوره موفق آموزش نظامی خود در فرانسه را می نماید که پس از بازگشت به ایران به خدمت در قشون مامور گردید و پس از چندین شکایت و عریضه نویسی درباره بالاکشیدن جیره و مواجب سربازان به چوب و فلک بسته شد و به هنگام خوردن ترکه های خیس انار دریافت مهم ترین دوره آموزشی در ایران همانا چشیدن ضربه ترکه فلک و همرنگ جماعت شدن می باشد تا فراگیری شیوه های قلعه گیری و جنگ سرنیزه در دانشگاه نظامی سن سیر پاریس.

تبحر ایرانیان در ورزش هایی چون کشتی و ضعف در ورزش های گروهی به راستی روحیه فردگرای ما را نشان می دهد. به همین دلیل همواره در کارگروهی افرادی چند رنگ و زبان باز یافت می شوند که با چرب زبانی و فریبکاری سایرین را نردبان ترقی خویش قرار می دهند. در بحث گروه های فعال و داوطلب محیط زیستی نیز باوجود تبحر و اشراف و دانش کامل و اخلاق پسندیده حرفه ای برخی از فعالان محترم به هنگام کار گروهی هیچگاه نمی توان به دلیل ویژگی هایی چون فردگرایی و فرصت طلبی عده ای به پایداری و بقای این مجموعه امیدی داشت.

به تجربه ثابت شده که به هنگام بحث های مالی به سادگی همه اصول زیرپا گذاشته شده و به دلیل فرصت طلبی عده ای زبان باز و هفت رنگ هیچگاه نمی توان در کشور ایران مانند دیگر کشورها کارهای گروهی عام المنفعه را به اتمام رسانید. با توجه به موارد یاد شده و درنظر داشتن تجربه فراز و فرود جمعیت خرس قهوه ای در کوهستان های پیرینه با کمال تاسف به این نتیجه خواهیم رسید که شرط بقا و پایداشت خرس و دیگر گونه ها ( از سمندر تا گورخر) در گام نخست می بایست اجرای قانون و پایبندی مجریان قانون به اصول باشد و به هنگام ثبات نسبی گونه و زیستگاه باید به اندیشه آموزش اصولی آنهم با شناخت کامل جوامع افتاد . روزگاری کتاب های دبستان پربود از “آن مرد با اسب آمد” و داستان “حسنک و گوسپندانش” ولی در روزگاری که در حدود هفتاد درصد ساکنان ایران شهرنشین و یا شبه شهرنشین ( یک شبه شهر شدن روستاها بدون در نظر داشتن زیر ساخت های لازم) شده اند و نفوذ انواع رسانه های صوتی و بویژه تصویری در جای جای کشور و حتی در میان عشایر کوچرو ، آگاهی رسانی درباره اهمیت حفظ گونه هایی چون خرس و زیستگاه های آنها ( پیشگیری از بلایایی چون سیل های چند سال اخیر گرگان و ورود ریزگرد ها به دلیل نابود کردن تالاب ها) به شیوه ای ملموس و قابل درک و بدور از فرمول نویسی و شیوه مرضیه تقلب علمی و جعل مقاله ، برای تمامی اقشار و بویژه کودکان و نوجوانان در رسانه های جمعی در بیشتر موارد کارایی بهتری از آموزش به شیوه کنونی جوامع محلی درپی خواهد داشت.