بایگانی “محیط بانان و محافظان”

پاسداری از طبیعت با دلهره!

دوشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۳۹۲

     افزایش روند تقابل خونین محیط‌بانان به‌عنوان پاسداران طبیعت با شکارچیان غیرمجاز، در شمار مهم‌ترین دغدغه‌های دوستداران محیط‌زیست قرار گرفته و اغلب فعالان و رسانه‌های  محیط زیستی به‌دنبال ریشه‌یابی این ناهنجاری‌های نابودگر هستند تا پیش از آن‌که همه فرصت‌ها از دست رود، به رهیافتی امیدبخش برای پایان دادن به این تقابل‌های خونین دست یابیم.

      خبرنگار برجسته حوزه محیط زیست روزنامه آرمان – تیبا بنیاد –در گفتگویی با نگارنده، دلسوزانه و کارشناسانه وضعیت نابسامان محیط‌بانی در زیست‌بوم‌های وطن را مورد تحلیل قرار داده و به ریشه‌های این تقابل‌های خونین در میان محیط‌بانان و شکارچیان غیرمجاز پرداخته است. این گفتگوی مفصل را می‌توانید در صفحه ۷ از شماره ۲۱۹۱ (۳۰ ام اردیبهشت ۱۳۹۲) بخوانید.

روزنامه آرمان - مورخ 30 اردیبهشت 92

 آرمان/ تیبا بنیاد: وضعیت متناقضی است؛ دیده بانی می‌کنی و دیده نمی‌شوی، دفاع می‌کنی و بی‌پناه می‌مانی و در میان اتفاقات نادری که دل باید به حمایت و حفاظت گرم باشد کسی برای پشت گرمی نیست. اینها دوگانه‌هایی است که محیط‌بانان با آن دست به گریبانند. این شغل با خطر کردن همراه است. در ارتفاعات سر به فلک کشیده زاگرس و البرز جایی که هیچ انسانی جز او حضور ندارد، در دشت‌های وسیع، بیشه‌ها و دره‌ها، در صحرا و کویر و در جنگل‌های ایران تنها محیط‌بان است که این طبیعت را با چشم‌های تیزبین می‌پاید مبادا گزندی ببیند از دست شکارچیان غیرمجاز و آنها که به محیط‌زیست‌شان رحمی ندارند. هرچند محیط‌‌بانان بی‌چشمداشت وظایف خود را انجام می‌دهند اما حداقل انتظارشان دیده شدن همان حداقل حقوقشان است. سال‌های اخیر برای محیط‌بانان ایران با صدور دو حکم اعدام همراه بود. همچنین در ماه گذشته به دونفر در مناطق استحفاظی دنا تیراندازی شد، وضعیتی که محیط‌بانان را نسبت به وضعیتشان سردرگم‌تر کرد. هومان خاک پور، فعال محیط‌زیست و منابع طبیعی دراین باره می‌گوید: «متاسفانه آن چه به بی‌انگیزگی محیط‌بانان دامن می‌زند عدم تعریف موقعیت‌هایشان است».

 محیط‌بانان، شبه نظامیانی بی‌پناه

      تاریخچه محیط‌بانی به دهه‌های پیش برمی‌گردد. اولین احکام قانونی درباره شکار در تاریخ ۱۸‌اردیبهشت ۱۳۰۷ تدوین و تصویب شد و در ۱۴‌اسفند ۱۳۳۵ بود که مقررات مستقل و نسبتا جامعی در زمینه حفاظت از حیات وحش به تصویب مجلس وقت رسید؛ کانون شکار و صید تشکیل شد که اعضای آن را تعدادی از افراد علاقه‌مند به شکار و صید تشکیل می‌دادند. برای اجرای قوانین تدوین شده وزیر کشور و رئیس ستاد ارتش وقت هم عضو این کانون شدند. ۱۶ خرداد ۱۳۴۶ «سازمان شکاربانی و نظارت بر صید» جای کانون شکار را گرفت و این سازمان رسما به عنوان یک دستگاه مستقل دولتی فعالیت خود را با آموزش شکاربانان در سطح کشورآغاز کرد و مناطقی را به عنوان پارک وحش مورد حفاظت قرار داد. سال ۱۳۵۰ که مسائل زیست محیطی در سطح جهان به عنوان یک مساله قابل تامل وتوجه دولت‌ها مطرح شدند، این سازمان با تغییر عنوان به نام «سازمان حفاظت محیط‌زیست» عهده‌دار مسائل محیط‌زیست کشور شد و همکاری خود را با سازمان‌های بین‌المللی ادامه داد.

     سازمان حفاظت محیط‌زیست براساس استانداردهای بین‌المللی مناطقی را به عنوان مناطق چهارگانه مورد حفاظت قرار داده‌است. هر یک از مناطق دارای شرایط و مقررات خاص خود بوده است وحالا تعداد آنها در کل کشور به ۱۵۳منطقه می‌رسد. سازمان حفاظت محیط‌زیست محیط‌بانان را استخدام می‌کند و هدف از حضور آنها در این سازمان حفاظت و کنترل عرصه‌های طبیعی و حیات وحش کشور است. بنابراین محیط‌بانان سازمان حفاظت محیط‌زیست از نظر قوانین استخدامی، کارمند دولتی محسوب می‌شوند. با توجه به شرایط کاری خویش اما آنها وضعیتی شبیه نیروهای انتظامی یا شبه نظامی دارند. برای کشور پهناوری چون ایران به یازده هزار محیط‌بان نیاز است چرا که طبق استاندارد جهانی باید از هر ۲ هزار هکتار عرصه خشکی و هر یک هزار هکتار عرصه تالابی، یک محیط‌بان حفاظت کند. بااین حال تنها سه هزار محیط‌بان از محیط‌زیست پهناور ایران محافظت می‌کنند که این باعث افزایش حجم کار آنها و خطراتی که ممکن است تهدیدشان کند شده است. تاکنون حدود ۱۱۱ نفر از محیط‌بانان ایرانی در درگیری‌ها در پارک‌های ملی و جنگل‌های کشور جان خود را از دست داده‌اند.

پاسداران بی‌پناه طبیعت

ابهام در قوانین

      با این حال ابهاماتی که در قوانین حمل سلاح برای محیط‌بانان وجود دارد باعث شده برای آنهایی که به خاطر حفظ جان خود و طبیعت از سلاح‌هایشان در برابر شکارچیان استفاده کردند احکام قضایی سنگینی بریده شود. خاکپور درباره تبعات این ابهامات می‌گوید: « وضعیت محیط‌زیست به گونه‌ای است که به دلیل ابهام در قوانین محیط‌بانی، ترویج قانون‌شکنی می‌شود و مردم در برابر ماموران گستاخ‌تر شده‌اند. در سال‌های اخیر درگیری‌ها بین مردم و محیط‌بانان شدت گرفته است. می‌توان بخشی از آن را به قانون‌گریزی شکارچیان نسبت داد اما بی‌شک بخشی از این رفتار به شرایط نامعلوم محیط‌بانان برمی‌گردد که باید هم برای خودشان و هم مردم مشخص شود‌.» زمستان سال گذشته بود که دومین محیط‌بان در منطقه حفاظت‌شده دنا به اعدام محکوم شد که این حکم نیز ابهام در قوانین را نشان می‌دهد.

     غلامحسین خالدی در حالی که مجوز حمل سلاح به‌عنوان ضابط قضایی و حکم ماموریت از سازمان محیط‌زیست برای مقابله با شکارچیان مسلح را در اختیار داشت به این مجازات محکوم شد چرا که قاضیان پرونده حکم محیط‌زیست را مبنی بر اجازه حمل سلاح برای این افراد نپذیرفتند. آنها عقیده داشتند «محیط‌بانان ضابط دادگستری نیستند و چون ضابط نیستند، نمی‌توانند از اسلحه استفاده کنند» در حالی که قانون گارد حفاظت محیط‌زیست می‌گوید: «ماموران و محیط‌بانان ضابط قضایی محسوب می‌شوند و به همین دلیل مجوز حمل سلاح دارند‌.» کارشناسان حقوقی معتقدند که براساس قانون حفاظت و بهره‌برداری از جنگل‌ها و مراتع (مصوب ۱۳۴۶) که بعد از انقلاب هم مورد اصلاح قرار گرفت، مامورین جنگلبانی در ردیف ضابطین دادگستری قرار دارند و محیط‌بانان نیز که طبق قانون، مسلّح هستند باید در حکم ضابط قضایی محسوب شوند. اگر محیط‌بانان به عنوان ضابط قضایی محسوب شوند، «قانون به کارگیری سلاح توسط مامورین نیروهای مسلّح در موارد ضروری (مصوب ۱۳۷۳)» در مورد آنها حاکم خواهد بود. البته در حال حاضر که یگان حفاظت از محیط‌زیست زیرنظر نیروی انتظامی تشکیل شده است، نیروهای این یگان که محیط‌بان هستند، ضابط قضایی محسوب می‌شوند اما در سال‌های گذشته در مورد ضابط قضایی محسوب شدن این نیروها با توجه به نحوه استخدام آنها شبهاتی مطرح بوده است.

غلامحسین خالدی محیط‌بان منطقه دنا

 شرایط تا عوض شدن قانون تغییر نمی‌کند

      از مشکلات دیگری که محیط‌بانان با آنها مواجهند عدم آموزش کافی به دلیل ندادن اعتبارات به این بخش است. این فعال محیط‌زیست مساله آموزش را مهم ارزیابی می‌کند و می‌گوید: «جنبه دیگری که می‌توان به آن توجه کرد، عدم توجه به منابع اعتباری حفاظتی در محیط‌زیست است. متاسفانه در برخی نهادهای دولتی زمانی که با کمبود اعتبارات همراهند از اعتبارات آموزش کم می‌کنند. در حالی که آموزش برای محیط‌بانان امری حیاتی است و در حفاظت از جان آنها نیز بسیار موثر است. بنابراین زمانی که از اعتبارات بخش آموزش کم می‌شود، محیط‌بانان آموزش کافی نمی‌بینند و آنها آموزش لازم برای حمل سلاح ندارند، پس شرایطی را که استفاده از سلاح را قانونی می‌کند آموزش نمی‌بینند و این می‌شود که در موقعیت‌های بحرانی که استفاده از سلاح آنها منجر به مرگ شکارچیان می‌شود در دادگاه‌ها آنها نمی‌توانند از خود دفاع کنند و متاسفانه احکام سنگین قضایی برای آنها صادر می‌شود. این درحالی است که محیط‌بانان باید هر شش ماه یک بار دوره‌های آموزشی را بگذرانند‌.» شرایط محیط‌بانی در ایران تا زمانی که لوایح مورد حمایتی آنها تصویب نشود تغییری نمی‌کند و حتی ممکن است بدتر هم شود. چرا که این عدم حمایت‌ها انگیزه کاری از محیط‌بانان را می‌گیرد و آنها را به نیروهایی تبدیل می‌کند که برای حفظ جان خود محافظه کاری کنند و بعضا به تبانی با شکارچیان دست بزنند.

     خاکپور به عنوان یک فعال محیط‌زیست معتقد است تا زمانی که حمایت‌های قضایی صورت نگیرد وضعیت محیط‌بانان همراه با ابهام خواهد ماند. وی بیان می‌کند: «وضعیت کنونی محیط‌بانان وضعیتی است که باید از جنبه‌های گوناگونی به آن نگاه شود. از طرفی نوعی بی‌انگیزگی در بین محیط‌بانان شکل گرفته است که ناشی از محکومیت آنها در سال‌های اخیر بوده است. این شرایط به‌گونه‌ای است که درصورت درگیری محیط‌بانان با شکارچیان و استفاده از سلاح‌های گرم عموما حمایت‌های قضایی از محیط‌بانان نمی‌شود. باید لایحه حمایت قضایی از محیط‌بانان نهایی شود تا بتوان این موقعیت‌ها را کنترل کرد.» مجلس چند ماهی است که اعلام می‌کند در حال پیگیری و رسیدگی به لوایح مربوط به محیط‌بانان است.

     کمال‌الدین پیرموذن، رئیس فراکسیون محیط‌زیست و توسعه پایدار مجلس نیز با تاکید بر اهمیت تصویب هر چه سریع‌تر دو لایحه حمایتی محیط‌بانان، در گفت‌وگو با آرمان گفت: «این روزها مجلس درگیر تصویب بودجه است و فرصت لازم را ندارد به موضوع محیط‌بانان رسیدگی کند. اما فراکسیون محیط‌زیست مجلس درباره نارسایی‌های قوانین آنها اشراف دارد.» او معتقد است که تنها قوه مقننه نباید در برابر آنها حساس باشد بلکه دو قوه مجریه و قضایی نیز دربرابر محیط‌بانان مسئولند. این نماینده مجلس اضافه می‌کند:«این محیط‌بانان به لحاظ مسئولیت بزرگی که درخصوص محیط‌زیست و سرمایه‌های کشور برعهده دارند بسیار موقعیت خطرپذیر و سختی را می‌گذرانند. آنها در این سال‌ها بیش از همیشه مورد هجوم و حمله شکارچیان قرار گرفته‌اند و مسائل آنها باید مورد توجه نه تنها قوه مقننه بلکه دو قوه دیگر نیز باشد. دولت و مجلس باید انگیزه‌های لازم را از طریق تامین مزایای مورد نیاز آنها و ایجاد چتر حمایتی برای محیط‌بانان فراهم کند‌.» به دلیل سرگرم بودن مجلس روی لایحه بودجه اما رسیدگی به محیط‌بانان به وقت دیگری موکول شده است که به گفته پیرموذن، نارسایی‌های قانونی آنها توسط این کمیسیون بعد از تعطیلات تیر ماه پیگیری خواهد شد و با تعاملاتی که با سازمان محیط‌زیست داشته‌اند پیگیری‌های لازم را درباره وضعیت آنها خواهند کرد.

 شهیدانی که شهید محسوب نمی‌شوند

      با این حال تیراندازی به دو محیط‌بان در منطقه حفاظت شده دنا هنوز بی‌جواب مانده و حکمی برای این پرونده صادر نشده است. وکیل این محیط‌بانان گفته است: پرونده قضایی این حادثه در مرحله تحقیقات در جریان است و هنوز آخرین دفاعیات متهمان برای تهیه کیفر خواست انجام نشده اما با توجه به شکل وقوع جرم که متخلف شبانه با اسلحه راه را بر مامور بسته و با برهم زدن نظم منطقه و شلیک به محیط‌بان موجب نقص عضو وی شده است، این جرم قطاع طریق محسوب می‌شود و مجرمان باید قصاص شوند.با بالا رفتن شکارهای غیرقانونی حالا پیشنهاداتی برای افزایش جرایم این قاچاقچیان ارائه شده است به‌طوری که سرهنگ خیلدار، فرمانده یگان حفاظت محیط‌زیست پیشنهاد افزایش ۱۰برابری جرایم تخلفات شکار و صید را داده و تاکید می‌کند: این پیشنهاد به ریاست سازمان حفاظت محیط‌زیست ارائه شده که امیدواریم در شورای عالی محیط‌زیست به تصویب برسد. این درحالی است که چندی پیش پس از زخمی شدن این دو محیط‌بان، سرهنگ خیلدار بیان کرد افزایش جریمه‌ها تلفات محیط‌بانان را بیشتر می‌کند.

     علاوه براین‌ها عدم تعلق مزایا به این محیط‌بانان بر بی‌انگیزگی آنها افزوده است چنان که خاکپور می‌گوید: «متاسفانه آنچه به بی‌انگیزگی محیط‌بانان دامن می‌زند عدم تعریف موقعیت‌هایشان است و آنها اگر در درگیری با شکارچیان غیرقانونی کشته شوند، شهید محسوب نمی‌شوند بنابراین در عین این که مدام جان آنها در خطر است ولی به تعریفی مناسب نمی‌رسند، خانواده‌های آنها در معرض خطر هستند. بنابراین برخی محیط‌بانان به تبانی با شکارچیان روی می‌آورند تا از درگیری جلوگیری کنند و جان خودشان را نجات دهند‌.» اما سرهنگ خیلدار در خلاف این صحبت‌ها ابراز می‌کند: «هر شخصی که در لباس محیط‌بانی کشته شود شهید محسوب شده و خانواده‌اش از مزایای خانواده شهید برخوردار می‌شود‌.» ابهامات درباره وضعیت و مزایای محیط‌بانان تا آنجایی است که افراد دخیل در این حوزه نیز درباره آنها نظرات متفاوتی می‌دهند. باید دید که تا چه زمانی این بلاتکلیفی‌ها ادامه دارد و این محیط‌بانان به آنچه حقشان است می‌رسند.

بیایید تفنگ‌ها را به کناری نهاده و با دوربین عکاسی به شکار حیات وحش وطن برویم

شنبه, ۱۴ بهمن, ۱۳۹۱

     در دیار بختیاری نیز که در گذشته به‌لحاظ فرهنگ ایلی و عشایری و هم‌چنین برخورداری از تنوع زیستی جانوری غنی و فراوانی حیات وحش، از قدیم‌الایام شکار کردن جزیی از زندگی مردمانش شده بود، خوشبختانه بسیاری از اهالی این دیار حالا بر این باورند که در شرایط فعلی که جمعیت وحوش در تمامی مناطق‌اش به‌شدت کاهش یافته و بسیاری از فرزندان و کودکان‌شان حتی یک‌بار هم شانس مشاهده آن وحوش پرشمار سال‌های نه‌چندان دور این دیار را پیدا نکرده‌اند! دیگر شکار و شکارچی‌گری را افتخار ندانسته بلکه با تغییر رفتارهای اجتماعی، از کشتار وحوش و فرهنگ شکار و شکارچی‌گری اظهار انزجار کرده و سطح همکاری‌های آن‌ها با مأموران و محیط‌بانان محیط زیست افزایش چشمگیری یافته است.

     دوست عزیزمان محمد درویش – فعال برجسته محیط زیست کشور – در مقاله‌ای زنهار دهنده و تأمل‌برانگیز با استفاده از منابع پژوهشی و تحقیقاتی رسمی بین‌المللی تأثیر شکار در مرگ تنوع زیستی کشور را مورد بررسی قرار داده و با مستندات علمی انکارناپذیر فرهنگ شکار و شکارچی‌گری را که متأسفانه هنوز طرفداران پرقدرت و ذی‌نفوذی هم در کشور دارد!، به چالش کشیده است. به لحاظ محتوا و اطلاعات ارزشمند و کم همتای این مقاله، متن کامل آن عینا” برای خوانندگان گرامی طبیعت بختیاری در اینجا بازانتشار می‌گردد:

سهم شکار در مرگ تنوّع زیستی ایران!

محمد درویش:

1

    ۹ سال پیش، اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) در گزارش سال ۲۰۰۴ خود، جهانیان را شگفت‌زده و یا شاید بهتر است گفته شود: “بهت زده” کرد! این معتبرترین نهاد محیط زیستی دنیا که وظیفه‌ی پایش گونه‌های در معرض خطر انقراض را با انتشار سالانه‌ی سیاهه‌ی ‌سرخ(red data ) دارد در آن گزارش چنین آورد: «شتاب انقراض کنونی گیاهان و حیوانات در شرایط امروز کره‌ی زمین،  تا هزار برابر سریع‌تر از میزان طبیعی انقراضی است که تا پیش از ظهور نقش انسان به عنوان عامل اصلی انقراض وجود داشت.» به عبارتی ساده‌تر، دانشمندان آی یو سی ان هشدار دادند که انسان‌ها، دست کم ۱۰۰ برابر سرعت نابودی زیگونگی یا تنوع زیستی را در زمین افزایش داده‌اند. در تأیید این مدعا، اندکی بعدتر نتایج پژوهش‌ها و بررسی‌های میدانی ۲۰ هزار اکولوژیست بریتانیایی منتشر شد که با هزینه دولت انگلستان، سطح تنوع زیستی در این شبه جزیره ثروتمند را بین سال‌های ۱۹۷۴ تا ۲۰۰۴ مورد بررسی قرار داده بودند و معلوم کردند که در طول ۴۰ سال یاد شده، دست کم ۷۰ درصد از گونه‌های پروانه، ۵۴ درصد از گونه‌های پرنده و ۲۸ درصد از تنوع گونه‌ای گیاهی از بین رفته است . این در حالی است که در آغاز هزاره‌ی سوم، پروفسور ای ویلسون، زیست شناس برجسته دانشگاه هاروارد به صراحت گفته بود: «تا دو دهه‌ی دیگر، سرعت انقراض گونه‌ها در زمین ۱۰ هزار برابر بیشتر از میزان طبیعی انقراض شتاب خواهد گرفت.» اظهار نظری که در زمان انتشار، البته بسیاری آن را بیش از حد بدبینانه دانستند. اما حدود دو سال و سه ماه پیش، یعنی در اکتبر ۲۰۱۰، سیمون استوارت، رئیس کمیسیون بقای گونه‌ها در آی یو سی ان در مورد برآورد دکتر ویلسون چنین گفت: «همه شواهد نشان می‌دهد که او درست می‌گوید.»

      در حقیقت ما اینک وارد دوره‌ای شده‌ایم که از آن با عنوان دوره «انسان زادی» یاد می‌شود؛ دوره‌ای متأثر از فعالیت‌های متراکم انسانی که به هیچ وجه با ۵ دوره انقراض تاریخی گذشته در زمین که آخرین آن، نیستی دایناسورها را در بر داشت، قابل مقایسه نیست؛ زیرا اینک این فعالیت‌ها و فشارهای انسانی در حوزه صنعت، زراعت، دامداری، شکار، ماهیگیری و رشد نفوس آدمی است که به عنوان مهم‌ترین دلایل شتاب گرفتن انقراض از آن یاد می‌شود. حتی چندی پیش، لستر براون – نویسنده نامدار دنیای محیط زیست – در یکی از آخرین کتاب‌هایش ضمن اشاره به پژوهش پل مک کریدی، در باره نسبت وزنی انسان و دام‌ها و حیوانات اهلی‌اش در مقایسه با وزن همه‌ی مهره‌دارانی که در هوا و خشکی زندگی‌ می‌کنند، گفت: در ده هزار سال پیش، این مقدار فقط یک دهم درصد بوده، در حالی که اینک به ۹۸ درصد رسیده است ! یعنی وزن همه‌ی پرندگان و چرندگان ساکن در خشکی‌ها، همه‌ی فیل‌ها و زرافه‌ها و پلنگ‌ها و گرازها و یوزها و ببرها و خرس‌ها و گرگ‌ها و روباه‌ها و خرگوش‌ها و خلاصه وزن همه‌ی مهره‌داران عالم، اینک به دو درصد وزن انسان و دام‌ها و دیگر حیوانات اهلی کرده و خانگی‌اش نمی‌رسد! چه سندی از این گویاتر که نشان دهد و ثابت کند تا چه اندازه و پرشتاب داریم مرگ زندگی را در زمین سرعت بخشیده و رقم می‌زنیم؟

2

     در چنین شرایطی می‌خواهیم ببینیم اوضاع در سرزمینی که بیشتر دوستش داریم، در ایران عزیزمان چگونه است؟

    راست این که زیگونگی حیات در وطن هم، حال و روز خوشی ندارد. این واقعیتی است که همه بر آن مهر تأیید می‌زنند؛ چه مسئول دولتی و متولّی موضوع، چه فعالان و کارشناسان محیط زیست و چه حتا شکارچی‌هایی که همچنان در پی گرفتن عکس یادگاری در کنار لاشه‌ی وحوشی هستند که شمارشان شتابان در حال کاهش است. فارغ از جستارهای اخلاقی و آموزه‌هایی که بر رعایت حق حیات برای همه‌ی جانداران روی زمین تأکید می‌کند و در بیانیه‌ی جهانی حقوق حیوانات که در سال ۱۹۷۸ در یونسکو منتشر شد هم مستتر است، جای پاسخی سزاوارانه بر این پرسش خالی است که به راستی آیا اگر فرهنگ شکار و شکارگری در این سرزمین محو می‌شد، می‌توانستیم با اطمینان از محو خطر نیستی تنوع زیستی در ایران‌زمین سخن گوییم؟ به بیانی ساده‌تر، متهم شماره یک در کاهش معنی‌دار شمار وحوش کیست و در این میان، چه سهمی از تشدید این بحران متوجه یک میلیون و پانصد هزار قبضه سلاح ثبت شده‌ و لابد هزاران سلاح ثبت‌نشده و غیرمجازی است که به سمت زیستمندان ساکن در طبیعت ایران نشانه رفته است؟

     این البته پرسشی است که باید سازمان حفاظت محیط زیست کشور بر مبنای یک سامانه‌ی پایش و سرشماری پیوسته و منظم از وحوش ایران انجام می‌داد و همه ساله تغییرات شمار وحوش، ظرفیت برد و میزان احتمالی حیوانات مازاد را به تفکیک هر زیستگاه اعلام می‌کرد. با این وجود، سالهاست که این سازمان از انجام چنین کاری بازمانده یا بازداشته شده است! و عملاً اعلام می‌شود که آمار دقیقی از شمار وحوش موجود در کشور، چه در مورد مهره‌داران خشکی‌زی، چه آبزی و چه در مورد پرندگان وجود ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی که آماری رسمی و دقیق از شمار جانوران هدف شکار وجود ندارد، چگونه است که ادارات کل محیط زیست در استان‌های کشور هر ساله، تعدادی مجوز شکار برای شکارچیان داخلی و خارجی صادر می‌کنند؟ درست مثل ماجرای ترافیک و آلودگی هوای تهران که منجر به ایجاد طرح محدودیت تردد خودروهای شخصی در مناطق مرکزی شهر شد؛ ولی همزمان مجوزهایی چاپ و منتشر شد تا در قبال گرفتن وجهی معین، اجازه دهند تا افراد با خودروهای شخصی خود در محدوده طرح ترافیک تردد کنند!

3

    پرسش این است که اگر نمی‌دانیم چه تعداد کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر داریم، و اگر نمی‌دانیم ظرفیت نگهداری یا برد بوم‌شناختی هر زیستگاه برای هر علفخوار چقدر است، چگونه و مبتنی بر کدامین روش فنی و علمی اقدام به صدور پروانه شکار می‌کنیم؟

    به نظرم نخستین وظیفه‌ی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ارایه‌ی تخمینی دقیق و مبتنی بر روشی علمی از شمار گونه‌های حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق چهارگانه تحت امرش است. این آمارها باید سالانه اعلام شود تا بتوان عملکرد هر مجموعه‌ی مدیریتی و برنامه‌های اجرا شده‌اش را به درستی نقد کرده و مورد قضاوت قرار داد. اما وقتی نمی‌دانیم شمار وحوش در ابتدا و انتهای مدیریت محمد هادی منافی، معصومه ابتکار چه تغییری با فاطمه جوادی و یا محمدجواد محمدی‌زاده داشته است، چگونه می‌شود با خط کشی دقیق، عیار موفقیت را در کارنامه‌ی چهار رییس پیشین در حوزه حیات وحش جانوری محک زد؟

    اینجاست که آدمی حس می‌کند که شاید عمدی در کار است تا آمارها منتشر نشود و سرشماری‌ها از وحوش ناقص و محرمانه باقی ماند تا بلکه نشود مدیری را بابت عملکرد چهار یا هشت ساله‌اش به چالش گرفته و مورد پرسش قرار داد. این در حالی است که مردم و به ویژه محلی‌ها در البرز و زاگرس و دیگر زیستگاه‌های مشهور کشور، هر از چندگاه مردانی را در گروه‌های چند نفره و مجهز که دارای پروانه‌ها و مجوزهای لازم هم هستند، می‌بینند که آزادانه و فارغ‌البال به شکار مشغولند و از حمایت‌های قانونی ویژه هم برخوردارند و نگویید که نیستند که کسی دیگر باور نمی‌کند! می‌کند؟

    به عنوان مثال، اگر آمار نداریم، چگونه است که مثلاً در یک سال، مانند سال ۱۳۸۷ فقط ۶۱ مجوز شکار چهارپا صادر می‌شود و بلافاصله در سال بعدش، با بیش از ۱۰ برابر رشد، تعداد مجوزهای صادر شده به ۶۸۷ عدد افزایش می‌یابد. این سردرگمی و بی‌نظمی ناشی از چیست؟

   نگارنده پس از بررسی‌های فراوان و رایزنی‌های متعدد سرانجام توانسته به برخی از نتایج سرشماری وحوش کشور در طول پنج سال گذشته دست یابد که البته رسمی نیست، اما به نظر می‌رسد که از واقعیت هم به دور نباشد. بر بنیاد این آمارها، شمار جبیر از ۲۳۷۱ در سال ۱۳۸۶ به ۲۳۲۳ رأس در سال ۱۳۹۰ کاهش یافته است. اما شمار آهو در همان محدوده زمانی از ۱۱۳۲۰ به ۱۷۸۹۹ افزایش یافته، در مورد کل و بز، اما روند کاهنده بوده و شمار آنها از ۴۰۳۰۲ به ۳۷۸۵۸ کاهش یافته و دست آخر آن که شمار قوچ و میش سراسر کشور از ۴۶۳۳۲ به ۵۳۴۷۷ افزایش یافته است. به دیگر سخن، در هر ۷۱۰۲۹ هکتار از خاک ایران، یک جبیر وجود دارد. این نسبت برای آهو، ۹۲۱۸ هکتار، برای هر کل و بز، ۴۳۵۸ هکتار و دست آخر آن که برای هر قوچ و میش ۳۰۸۵ هکتار است. این در حالی است که در هر دو هکتار از خاک ایران، یک انسان زندگی می‌کند؛ یعنی شمار انسان‌ها از شمار پرتراکم‌ترین علفخوار موجود در ایران که قوچ و میش باشد، بیش از ۱۵۰۰ برابر یا ۱۵۰ هزار درصد بیشتر است! نسبتی که برای جبیر به بیش از سه میلیون و پانصدهزار درصد می‌رسد!

    و غم‌انگیزتر آن که در چنین شرایطی، دست کم یک میلیون و پانصد هزار قبضه اسلحه، ۴۵ میلیون گلوله سربی (۳۰ تیر برای هر اسلحه در سال) و ۳۰۰ میلیون ساچمه (۲۰۰ ساچمه برای هر تفنگ) به صورت بالقوه به سوی همین تعداد اندک علفخوار موجود در کشور نشانه رفته است (و این ها همه تعداد فشنگ و ساچمه مجاز است که هر اسلحه در سال می‌تواند از آن برخوردار شود و همه می‌دانیم که تعداد واقعی فشنگ و ساچمه اختصاص یافته به هر تفنگ شکاری، به مراتب رقم بالاتری است). یعنی به صورت میانگین، موجودیت هر علفخوار ایران ( که مجموع‌شان به ۱۱۱۵۵۷ می‌رسد) سالانه با ۳۰۹۳ گلوله سربی یا ساچمه‌ای که به سمتش نشانه رفته است، تهدید می‌شود. این درحالی است که در این محاسبه به دیگر عوامل تهدیدکننده حیات علفخواران، از جمله تصادف در جاده‌ها، تصرف زیستگاه‌ها، تخریب پوشش گیاهی، کمبود آبشخور، بیماری، فعالیت رو به گسترش دامداری‌های سنتی و صنعتی و … اشاره نشده است. همچنین در این محاسبه، به خبرهایی که اشاره می‌کند سالانه ده‌ها نفر از شکارچیان حرفه‌ای از دیگر کشورهای جهان و نیز شیوخ متمول آن سوی خلیج فارس برای شکار یا زنده‌گیری حیوانات موجود در ایران، وارد کشور شده و می‌شوند، پرداخته نشده و صرفنظر گردیده است.

4

فرجام سخن:

   یکبار دیگر بیاییم و کلاه خویش را قاضی کنیم؛ شاید شکار مهم‌ترین دلیل نابودی حیات وحش ایران در شرایط کنونی نباشد، اما قبول کنید که عامدانه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین دلیلی است که هیچ یک از موازین و آموزه‌های اخلاقی و محیط زیستی نیز آن را تأیید نمی‌کند.

   ما باید اجازه دهیم تا فرزندان این آب و خاک هم، همچنان از موهبت حضور و تماشای خرامیدن یوزها، پلنگ‌ها، جبیرها، آهوها و دیگر جانداران ارزشمند وطن برخوردار باشند و به پایان بریم این همه آزمندی و خودخواهی را.

    به خدا ما فرزندان فردوسی بزرگ هستیم که هزار سال پیش در چشم و گوش‌مان نوشت و زنهار داد:

سیاه اندرون باشد و سنگ دل

که خواهد که موری شود تنگ دل

    آیا شناسه‌های سیاه بختی و سیاه اندرونی را در جامعه‌ی امروز ایران و جهان نمی‌بینیم؟ بس کنید و بس کنیم این رویه‌ی خونریزانه را …

همین و تمام.

5

پی نوشت:

    اغلب تصاویر این مجموعه اثر هنرمند عزیز، آقای حسن مقیمی، عکاس طبیعت دوست ایرانی است که از طبیعت بختیاری شکار شده و توسط آقای دکتر سعید یوسف پور، مدیرکل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری، اختصاصاً در اختیار نگارنده قرار گرفته است که در همینجا از لطف این دو بزرگوار، قدردانی می کنم.

در همین رابطه:

– روزنامه اعتماد(محمد درویش): موج جدید صدور مجوز شکار نشانه چیست؟

ضعف قانون و آموزش؛ متهمان ردیف اول ماجرای صدور حکم اعدام برای محیط‌بانان!

سه شنبه, ۳ بهمن, ۱۳۹۱

     هنوز تلاش‌های فعالان و دست‌اندرکاران محیط زیست کشور برای رهایی اسعد تقی‌زاده از حکم اعدامی که توسط دیوان عالی کشور هم تأیید شده است، به نتیجه نرسیده است که خبر صدور حکم اعدام برای محیط‌بان دیگری از منطقه تحت حفاظت دنا سبب نگرانی و اندوه بیشتر فعالان حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور می‌شود.

غلامحسین خالدی محیط‌بان منطقه دنا

     غلامحسین خالدی دومین محیط‌بان از منطقه حفاظت شده دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد است که شوربختانه قربانی ضعف قانون و آموزش‌های بکارگیری سلاح شده و حالا بعد از تحمل ۳۳ ماه تحمل زندان، به جرم قتل عمد با حکم اعدام روبه‌رو شده است!

     یک سؤال اساسی در ماجرای صدور چنین احکام تأمل‌برانگیزی این است که انفعال نهادهای متولی در اصلاح و ساماندهی “قانون حمل و بکارگیری سلاح” توسط محیط‌بانان تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد و تناقض‌ها، ابهامات و برخی مواد غیرمنطقی که متأسفانه قضات را در مسیر “تشخیص قتل عمد” و صدور حکم قصاص و اعدام قرار می‌دهد، در چه زمانی از این قانون حذف خواهند شد!؟

     و اما نکته قابل‌تأمل در ماجرای صدور چنین احکامی، شاید موضوع چگونگی توجه قضات به عناصر اساسی و تشکیل دهنده جرم باشد؛ چراکه برای اثبات هر اتهامی و برای هر یک از عناوین مجرمانه، وجود عناصر اساسی و تشکیل دهنده جرم ضروری و الزامی است و از مهمترین این عناصر، مؤلفه سوء‌نیت است و مسلما” این عنصر بایستی در هر عمل مجرمانه ای مستتر یا مشهود باشد، عنصری که به‌نظر می‌رسد صحت احراز آن، روند رسیدگی چنین پرونده‌هایی را در محاکم قضایی با مشکل مواجه می‌کند.

     البته ضرورت توجه بیشتر سازمان حفاظت محیط زیست به بخش حقوقی در استان‌ها برای اینکه از توان نرم‌افزاری، تخصصی و منابع انسانی بایسته برای دفاع از حقوق چنین محیط‌بانانی برخوردار شوند، را نیز نباید از نظر دور داشت.

     فراموش نکنیم که ضعف آموزش و کم‌توجه‌ای سازمان حفاظت محیط زیست نسبت به انجام آموزش‌های دوره‌ای محیط‌بانان در مقاطع شش‌ماهه یا سالانه هم در شتاب روند صدور چنین احکامی که منجر به ضعف روحی و کاهش انگیزه و اقتدار محیط‌بانان در انجام مأموریت‌های سازمانی و دفاع از زیستمندان وطن می‌شود، تأثیرگذار بوده است. بایستی در یک برنامه آموزشی مستمر، آموزش‌ها و آگاهی‌های لازم در خصوص مقررات “قانون حمل و بکارگیری سلاح” به محیط‌بانان داده شود تا در هنگام مواجه با شکارچیان غیرمجاز و قانون‌گریز تحت تأثیر شرایط محیطی و یا وظیفه‌مندی خود، از اقداماتی که فاقد پشتیبانی‌های قانونی هستند، به‌طور جدی خودداری کنند.

و حرف آخر اینکه

یادمان باشد که در این نابسامانی‌های قانونی و آموزشی که منجر به شتاب روند صدور چنین احکام قضایی و ضعف روحی و کاهش انگیزه‌های کاری محیط‌بانان می‌شود، همواره بازنده اصلی طبیعت مظلوم وطن خواهد بود.

در همین زمینه:

– خبرگزاری میراث فرهنگی: ضعف آموزش، متهم ردیف اول در صدور حکم اعدام برای محیط بانان

– روزنامه شرق(محمد درویش) : لطفا محیط‌بان‌ها را خلع سلاح کنید

دوازدهمین جنگلبانی که در خون خود غلطید!

دوشنبه, ۲ بهمن, ۱۳۹۱

     پنج‌شنبه – ۲۸ دی‌ماه ۱۳۹۱ – دوازدهمین جنگلبان سلحشور  از دیار خراسان در راه پاسداری و حراست از جنگل‌های وطن در منطقه تنگه‌زار شهرستان بجنورد، با ضربات چاقوی متجاوزین بی‌اخلاق در خون خود غلتید و رفت.

رضا ارغوان

     ماجرا از این قرار است که؛ رضا ارغوان جنگلبان شجاع و جوان منابع طبیعی بجنورد خراسان شمالی، روز پنج‌شنبه گذشته در حین گشت‌زنی در حوزه استحفاظی‌اش در منطقه جنگلی تنگه‌زار شهرستان بجنورد، مورد حمله متجاوزین و متصرفان ناشناسی قرار گرفته و در حالی‌که دست‌ها و پاهایش با طناب بسته شده بود با ضربات پی‌در‌پی چاقو به شکل بسیار فجیعی به قتل رسیده است!

     رضا ارغوان ۲۶ ساله، دوازدهمین شهید طبیعت کشور است که به‌همراه ۵۰۷ مجروح و جانباز دیگر منابع طبیعی تنها به جرم پاسداری و صیانت از اندوخته‌های طبیعی وطن و حفاظت از جنگل‌های رنجور و زخم‌خورده کشور، در خون خود غلطیدند و جامعه منابع طبیعی کشور را داغدار کردند!

     بدون‌شک عدم توجه به لکنت‌‌های موجود در حوزه‌‌های اجتماعی و قانون‌گذاری و قضایی، و همچنین ناتوانی یگان‌‌های حفاظتی سازمان جنگل‌‌ها و مراتع کشور از حیث تجهیزات و امکانات سخت‌افزاری برای پاسداری از رویشگاه‌های جنگلی و طبیعی کشور، روند در خون غلطیدن و یا به‌خطر افتادن جان جنگلبانان را شتابناک‌تر کرده و ناباوران جنگلبانی و محیطبانی را به مشاغل پرخطر در کشور بدل ساخته است.

     انتظار است در تمامی سطوح ملی و منطقه‌ای و با بهره‌گیری از تمامی ظرفیت‌های فرهنگی مانند رسانه ملی و تریبون‌های مذهبی و سیاسی برای دوستی جوامع محلی‌مان با طبیعت، مسئولانه تلاش کنیم و با لحاظ ملاحظات محیط‌زیستی در برنامه‌های مدیریتی‌مان، قانون‌گریزی و طبیعت‌ستیزی را در عزمی ملی مهار کنیم تا این‌گونه شاهد در خون غلطیدن پاسداران طبیعت وطن به‌دست متجاوزان و زیاده‌خواهان نباشیم.

     و همین‌طور انتظار می‌رود دستگاه‌های انتظامی و قضایی منطقه برای بازدارندگی بیشتر و برهم‌زدن امنیت متجاوزان به جنگل‌ها، سخت‌تر و با سرعت بیشتر برای شناسایی و برخورد قضایی با قاتلان اقدام کنند.

     و آخر اینکه بایستی توجه به منابع انسانی سازمان جنگل‌ها در سراسر کشور که همواره برای انجام وظایف و مأموریت‌های پرخطر خود در زمینه حفاظت از عرصه‌های طبیعی با تهدیدهای جانی مضاعفی مواجه هستند، در دستور کار تصمیم ‌گیران ارشد اجرایی و همچنین نمایندگان مجلس شورای اسلامی قرار گرفته و زمینه اجرای قوانین مربوط به متناسب‌سازی حقوق کارکنان منابع طبیعی با سختی کار و مخاطرات انجام وظایف حاکمیتی آن‌ها را که در اسناد بالادستی مورد تأکید قرار گرفته اما متأسفانه اجرای آن قوانین تاکنون معطل مانده است، مهیا شود.

     یقینا” اجرای این قوانین معطل مانده و همچنین تشکیل صندوق مردمی حمایت از طبیعت کشور که به همت تعدای از فعالان محیط زیست کشور در حال تشکیل است، برای حمایت از خانواده‌های جنگلبانان و محیطبانانی که این‌گونه جان خود را در راه پاسداری از منابع طبیعی و حیات‌وحش کشور از دست می‌دهند، بسیار ضروری به‌نظر می‌رسد.

در همین رابطه بخوانید:

– روزنامه شرق(محمد درویش): پیام نگران‌کننده قتل یک جنگلبان!

تصمیم های شگفت انگیزی که جنگل های فلارد را هدف گرفته است!

شنبه, ۲۵ آذر, ۱۳۹۱

جنگل هایی که هدف تصمیمات شگفت انگیز مسئولان محلی قرار گرفته اند      ماجرای چراغ سبز و صدور مجوز شگفت انگیز و مغایر با قانون ورود متجاوزین به جنگل های فلارد در چهارمحال و بختیاری به بهانه توسعه اراضی کشاورزی و زراعت در زیراشکوب جنگل های زاگرس را که یادتان هست؟

     همان ماجرای حیرت آور قانون شکنی و قانون گریزی با بهانه کمک به اشتغال و درآمدزایی مردم منطقه جنگلی فلارد لردگان که نگرانی های زیادی را در میان فعالان و متولیان منابع طبیعی و محیط زیست کشور بابت تشویق و ترویج بی قانونی برای دست اندازی بیشتر متجاوزین به عرصه های جنگلی زاگرس در این منطقه ایجاد کرد!

     هرچند که در یک ماه گذشته به برکت ریزش های آسمانی و خیسی زمین، خوشبختانه امکان ورود تراکتور و تجاوز به زیراشکوب جنگل های فلارد به عنوان یکی از بهترین رویشگاه های جنگلی چهارمحال و بختیاری که در سال های گذشته با زحمات شبانه روزی مأموران منابع طبیعی و همکاری قابل تحسین مردم جوامع محلی منطقه، فراهم نشده، ولیکن شوربختانه آن تهدیدها همچنان به قوت خود باقی بوده و به رغم تلاش های هشداری و آگاهی بخشی رسانه های نوشتاری و شنیداری کشور، هنوز هم نگرانی هایی بابت گستاخی برخی سودجویان برای تجاوز به جنگل های منطقه وجود دارد.

     ای کاش مسئولان محلی قبل از چنین تصمیم گیری های طبیعت ستیزانه ای، ابتدا مستندات قانونی صدور اینگونه مجوزها را اعلام می کردند! و حتا صرف نظر از مبناهای بی قانونی این تصمیم ها، برای یکبار هم که شده خردمندانه علل واقع شدن زاگرس در بدترین شرایط بوم شناختی(اکولوژیکی) خود در طول تاریخ را بررسی می کردند!

     مگر نه اینکه همین زراعت های دیم در زیراشکوب درختان به همراه چرای پرشماردام، تجدید حیات طبیعی جنگل های زاگرس را به کمینه خود رسانده و دست در دست موج خشکسالی سال های اخیر، هجوم ریزگردها، طغیان آفات و بیماری ها، سوخت های هیزمی و زغال گیری، سدسازی های بی رویه و پروژه های عمرانی فاقد ارزیابی زیست محیطی روزگار ناخوش و دهشتناکی را رغم زده است که پی آمدهای آن، زوال یا خشکیدگی بلوط و یا به قول عالی ترین مقام اجرایی استان – جناب عنابستانی استاندار چهارمحال و بختیاری – نابودی سالانه هزار هکتار از جنگل های ارزشمند زاگرس در دیار چهارمحال و بختیاری بوده است؟

   حال برخلاف خبرهای نگران کننده خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران از جلسات بالاترین سطح تصمصم گیری استان مبنی بر اصرار به واگذاری جنگل ها که ممنوعیت صریح قانونی دارند؛ کمترین انتظار فعالان و دست اندرکاران منابع طبیعی و محیط زیست کشور از استاندار به عنوان عالی ترین نماینده دولت در استان چهارمحال و بختیاری، این است که تمامی مسئولان محلی را به رعایت ملاحظات و تبعیت از قوانین منابع طبیعی کشور در برخورد با جنگل های منطقه ترغیب کرده و در راستای اجرایی شدن دستور صریح رییس جمهور که برای صیانت شایسته و بایسته از نشاط و پایداری سرزمین مان فرموده اند:” از هر نوع تجاوز به منابع طبیعی با قدرت جلوگیری کنید و متخلفین را در هر سمتی و عنوانی به مردم معرفی کنید”؛ بطور مؤثر محافظان و متولیان منابع طبیعی و محیط زیست استان را حمایت کنند.

سبزپرس هم دادگاهی شد!

سه شنبه, ۱۴ آذر, ۱۳۹۱

  پافشاری های پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران(سبزپرس) برای شفاف سازی ابهامات پرونده پلنگ کشته شده در دماوند، بالاخره پای مدیر مسئول این پایگاه خبری سبز– مژگان جمشیدی دیده بان جسور و هوشیار محیط زیست ایران – را به دادگاه کشاند!

   این پایگاه خبری پرمخاطب در کشور بربنیاد رسالت ذاتی رسانه ای خود، بی پروا و جسورانه در دفاع از ذخایر ارزشمند ژنتیکی جانوری کشور، آنقدر به اطلاع رسانی و واکاوی ماجرای کشته شدن تأسف آور و تأمل برانگیز پلنگ نزدیک شده به روستای آیینه ورزان آبسرد دماوند به دست محیطبانان و رییس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان دماوند! ادامه داد تا اینکه بالاخره مدیران اجرایی و تصمیم گیران سازمان حفاظت محیط زیست کشور تحمل شان به آستانه رسید و بوسیله اداره حفاظت محیط زیست منطقه دماوند با طرح دعوا در دادسرای فرهنگ و رسانه تهران، ناباورانه مدیر مسئول آن پایگاه خبری را به جرم “نشر اکاذیب” و “تشویش اذهان عمومی” و “توهین و افترا به مأموران مشارکت کننده در قتل آن پلنگ دماوندی” به دادگاه کشاندند.

   محتوای مطلب منتشر شده در این رسانه محیط زیستی که مسئولانه با هدف اطلاع رسانی و شفاف سازی ماجرای کشته شدن این پلنگ دماوندی بدست مأموران حفاظت محیط زیست بوده، نه تنها نشانه ای از سوءنیت که از عناصر اساسی اثبات هر اتهام مجرمانه ای است، نداشته بلکه رفتاری مسئولانه و مطالبه محورانه در راستای تحقق اصل ۵۰ میثاق نامه ملی کشور بوده که ازجمله حقوق حقه و وظایف ذاتی هر رسانه ای در حوزه محیط زیست کشور است. در مطلب منتشره با عنوان “ آیا پلنگ کشته شده دماوند سه قلو باردار بود؟” از مسئولان سازمان حفاظت محیط زیست خواسته شده بود نسبت به برخی ابهامات این ماجرا از قبیل باردار بودن پلنگ کشته شده، نحوه قتل و قصورات و کوتاهی های مأموران آن سازمان که اتفاقا” مورد سؤال فراکسیون محیط زیست مجلس شورای اسلامی نیز بوده، روشنگری کرده و به وظایف پاسخگویی سازمانی و قانونی خود عمل کنند.

   اتفاقا” بی تدبیری و رفتارهای ناشیانه و غیرمسئولانه مأموران حفاظت محیط زیست در مواجه با این گربه سان ارزشمند و تحت فشار، باعث شگفتی و تأسف تمامی دوستداران محیط زیست کشور شده و بر اساس قوانین جاری کشور نه تنها سازمان حفاظت محیط زیست موظف و مکلف به پاسخگویی بوده بلکه شایسته و بایسته بود که مقامات ارشد این سازمان از مردم ایران و خصوصا” طرفداران محیط زیست و حقوق حیوانات عذرخواهی کرده و ضمن بررسی جامع و غیرجانبدارانه ماجرا، با مقصرین این رخداد تلخ در هر سمتی برخورد قانونی هم میکردند.

   سوابق کاری و اجرایی سبزپرس گواه این حقیقت قابل تحسین است که این پایگاه خبری در تمامی سال های فعالیت اش؛ با الهام از اصول ده گانه «تعهدنامه مردمی» یا «مرام نامه» محیط زیست کشور، سزاوارانه از طریق تقویت اندیشه زیست محیطی، فرهنگ سازی و ارتقاء دانش و آگاهی های عمومی جامعه سعی در حفاظت و حمایت از محیط زیست کشور داشته و هیچگاه منافع شخصی و مسائل حاشیه ای را در فعالیت های خود دخالت نداده و به هیچ بهانه ای به دنبال ذبح ملاحظات محیط زیستی در پای هیچ ملاحظه اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی نبوده است.

   یقینا”پیگیری ها و نشر چنین مطالبی تلاش در راستای انجام رسالت ذاتی رسانه بوده که عموما” به دلیل وجود ابهامات در چگونگی وقوع این ماجرا و عدم پاسخگویی شفاف نهاد متولی به این ابهامات ضرورت انتشار پیدا کرده اند و اضافه بر آن شخص یا فرد خاصی مورد نظر نبوده که مسلما” عنصر مادی عنوان اتهام انتسابی را ساقط کرده و شکایت مطروحه فاقد وجاهت قانونی و اخلاقی است.

   بنابراین انتظار می رود سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان متولی اصلی پاسداری از محیط زیست کشور، از شکایت خود صرف نظر کرده و به جای تهدید و تلاش برای انفعال و محدود کردن حساسیت های همین تعداد اندک رسانه ها و فعالان محیط زیست کشور که یقینا” تمام تلاش ها و اقدامات شان خیرخواهانه و در راستای وظایف و مأموریت های آن سازمان است، زمینه های جلب مشارکت بیشتر آنان برای پاسداری و صیانت از محیط زیست کشور را فراهم کنند.

وقتی عالی ترین مقامات اجرایی منطقه در برابر تجاوز به جنگل های فلارد سکوت می کنند!

جمعه, ۲۶ آبان, ۱۳۹۱

     هرچند زراعت در زیراشکوب درختان از قدیم الایام غالبا” ریشه در تأمین معیشت سنتی وابسته به جنگل و باورهای نادرست اجتماعی جوامع محلی ساکن در رویشگاه های جنگلی در زمینه شیوه های تأمین معیشت داشته و متأسفانه در میان دولتمردان همه دولت ها گذشته هیچگاه نگاه جامع نگرانه ای به طراحی چیدمان توسعه و برخورداری این مناطق از سهم اشتغال های غیر وابسته به منابع طبیعی وجود نداشته و همچنان معیشت سنتی دامداری و کشاورزی سایه شوم خود را بر سر این جنگل های ارزشمند گسترانیده است، اما نباید فراموش کنیم که پی آمد این بی توجه ای ها، نزدیک شدن جنگل های مان به آستانه تخریب و تهدید جدی تنوع زیستی گیاهی و جانوری و وقوع پدیده فاجعه بار بیابان زایی در این مناطق است.

     یقینا” همین کارکردهای زیست محیطی و تأثیر غیرقابل کتمان جنگل ها در نفوذ و ذخیره آب در سفره های زیرزمینی، جلوگیری از فرسایش خاک و انباشته شدن رسوبات در پشت سدهای بزرگ بوده که در قوانین و مقررات منابع طبیعی کشور، هر نوع واگذاری جنگل ها مطلقا” ممنوع اعلام شده و حفاظت و پاسداری از آنها در رأس وظایف و مأموریت های سازمان جنگل ها قرار گرفته و تمامی دستگاه ها و نهادهای دولتی ملزم و مکلف به همکاری در صیانت از این منابع حیاتی کشور شده اند. منابع ارزشمندی که بدون شک در هیچ زمانی چون امروز، این گونه شکننده و با تهدیدهای طبیعی مثل تغییر اقلیم و خشکسالی های پی در پی و تهدیدهای انسان ساز از قبیل زراعت در زیراشکوب، چرای مفرط دام، قطع جنگل، طغیان آفات و بیماری ها، آتش سوزی ها، ریزگردها، رها سازی زباله و پروژه های عمرانی مخرب مواجه نبوده اند.

     اما ناباورانه خبرهای رسیده از منطقه جنگلی فلارد واقع در شهرستان لردگان در چهار محال و بختیاری گواه آن است که برخی از عالی ترین مقامات اجرایی منطقه به بهانه حمایت از جوامع محلی، مأموران منابع طبیعی را تحت فشار قرار داده و در این شرایط حساس و شکننده، در برابر تجاوز به عرصه های جنگلی برای زراعت غیرقانونی در زیراشکوب درختان سکوت کرده که سبب ترویج بی قانونی دربین جوامع محلی و گستاخی این متجاوزین برای دست اندازی های بیشتر به جنگل های منطقه می شود! ماجرای حیرت آوری که تداعی کننده حقیقت تلخ “بر شاخ نشستن و بن بریدن” است.

     منطقه فلارد یکی از بهترین رویشگاه های جنگلی استان چهار محال و بختیاری بوده که با تلاش و زحمات شبانه روزی مأموران منابع طبیعی، کمترین تجاوزات و تخریب در جنگل های آن رخ داده و نسبت به دیگر مناطق جنگلی لردگان از وضعیت نسبتا” بهتری برخوردار است.

     انتظار است مقامات اجرایی منطقه به جای چراغ سبز نشان دادن و حمایت های غیر قانونی از برخی متجاوزین فرصت طلب در منطقه، بربنیاد وظایف ذاتی و تکالیف قانونی نهاد تحت امر خود، در این شرایط حساس از مأموران منابع طبیعی پشتیبانی و مانع گسترش تجاوزات سودجویانه به جنگل های منطقه گردند. یقینا” پشتیبانی های قانونی آن مقامات از مأموران منابع طبیعی و حضور قانون محور و آینده نگرانه در منطقه، می تواند به شایعات تحریک کننده این متجاوزین فرصت طلب در روستاهای منطقه پایان داده و تا دیر نشده آنان را برای تن دادن به قانون تشویق کرده و از ورود خسارت های جبران ناپذیر به جنگل های این منطقه و سایر روستاهای لردگان جلوگیری کنند.

     فراموش نکنیم که راهکار برون رفت از چالش های اقتصادی و اشتغال زایی منطقه هرگز هزینه کردن غیراصولی و نادانسته سرمایه های طبیعی آن دیار نبوده بلکه خردمندانه آن است که نهادهای اجرایی مؤثر در حوزه معیشت مردم، ملزم به انجام تکالیف و وظایف قانونی خود در راستای ایجاد فرصت های اشتغال سازگار و طبیعت محورانه در منطقه شده و با بهره گیری از ظرفیت های حقیقی اشتغال زایی در زمینه های گردشگری طبیعی، کشاورزی نوین، کشت گیاهان دارویی صنعتی و توسعه صنایع سازگار، انتظارات بحق مردم منطقه پاسخ داده شود.

برخی از بازخوردهای این یادداشت در:

– خبرگزاری مهر: سکوت مسئولان در برابر تجاوز به جنگل های لردگان

– روزنامه همشهری: تجاوز به جنگل های فلارد با توجیه توسعه کشاورزی

– خبرگزاری میراث فرهنگی: جنگل های بکر فلارد لردگان در معرض خطر جدی

– روزنامه اعتماد(محمد درویش): تهدیدی شگفت انگیز علیه جنگل های زاگرس در فلارد!

– خبرگزاری فارس: واگذاری نهالستان‌های عمومی و پارک‌های جنگلی ممنوع است

– خبرگزاری فارس: نباید از نظر خردمندانه و عمیق استاندار برداشت سطحی کرد

فایل صوتی مصاحبه مسئولین منطقه در برنامه پیک بامدادی رادیو ایران(رادیو اینترنتی ایران صدا)

از “موانع طبیعی” تا “محیط ایست”

جمعه, ۱۴ مهر, ۱۳۹۱

در ستون نیش و نوش یکی از هفته­ نامه ­های محلی دیار بختیاری، مطلبی در حوزه منابع طبیعی و محیط زیست منتشر شده است که به­ نظر رسید بازانتشارش می­ تواند برای خوانندگان گرامی این تارنما جالب باشد.

 هفته نامه زردکوه، به­ عنوان یکی از نشریات محلی قدیمی استان چهارمحال و بختیاری با حدود ۲۳ سال سابقه فعالیت، در هزار و چهل و دومین شماره­ اش در مورخ ۱۱ مهرماه ۱۳۹۱ ستون پرطرفدار “نیش و نوش” خود را به سخنان عالی­ ترین مقام اجرایی استان در ارتباط با مقاومت­ ها و برخوردهای ادارات منابع طبیعی و حفاظت محیط زیست در ماجرای سدسازی­ های پرحاشیه در این دیار اختصاص داده است.

اظهارنظرهای این مسئول عالی­ رتبه در منطقه بسیار تأمل­ برانگیز بوده و نگارنده را به یاد سخنان رییس دولت نهم و دهم انداخت که آشکارا منابع طبیعی را سدّ راه توسعه کشور نامید! سخنانی که ناباورانه می ­تواند تبعات نگران کننده ­ای به دنبال داشته و آرمان­ های بلند و آموزه­ های مندرج در اصل ۵۰ قانون اساسی را به چالش کشاند.

این طنز تلخ و طنّازانه را در که در این شماره از هفته­ نامه زردکوه منتشر شده است، در زیر با شما به اشتراک گذاشته می­ شود:

والی ولایت بختیاری و محال اربعه، عمیقا” اهل مطایبه و مسجوع سخن گفتن بود و برای هر اداره­ای، نامی هم ردیف و قافیه راست کرده بود.

روزی در محضر او بودم که باز داد سخن داد و چنان که افتد و دانی به طنز و کنایت، کلماتی بر زبان راند. این ابیات همان دم مرا در نظر آمد:

 فرمود: منابع طبیعی در اصل، موانع طبیعی­ ست

چون موی دماغ پیشرفت است، چون هیچ محاسنی در آن نیست؛

یک عده مزاحم تهی مغز

با نمره­ی تک، نه هجده و بیست!

انداخته ­اند سنگ در راه

این سنگ­ پرانی علتش چیست؟!

دستور من این بود صریحا”

اسماء مزاحم شود لیست؛

پرتاب شوند از سر کوه

یک دوّمشان اگر که کافی­ ست؛

تا جرأت سدّ شدن نیابند

با ماده و تبصره که قاطی­ ست …؛

بر کله و مغز هر مزاحم

کوبیدن بی ­بهانه بد نیست!

* * *

آن روی دگر «محیط ایست» است

ترکیب غلط «محیط» با «زیست» است؛

این هر دو اداره سدّ راهند

آن کس که خرابشان کند کیست؟

گر مانع پیشرفت گردند

با تابلو «کار ممنوع» و «ایست»؛

شخصا” بروم به لردگان تا

تخریب شوند با دو امضا !

و باز مکتوبی پاراف شده را رونمایی فرمود که از دیدن آن محفوظ شده و ایضا” سرودم:

مدیری داده دستور و معاون

نوشته پای آن پرت و پلاها؛

هم­ اکنون نامه را آورده ام تا

ببینیدش شماها ای بلاها؛

پس از آن می­فرستم هی کپی­ ها

برای ناکجاها و کجاها؛

که این پاراف کردن هست نوبر

ببینید و بخندید و هاهاها !

«منابع» را چنین گافی «طبیعی» ست

ندارد گاف آن، چون و چراها؛

ولی این نامه را که طنز محض است

نخواهم داد این ایام از دست!

یک تجربه تلخ و شیرین با روباه شیدایی!

جمعه, ۳ شهریور, ۱۳۹۱

محمد درویش عزیز در یادداشتی تأمل برانگیز تجربه ای تلخ و شیرین از اصغر درخشان – محیطبان دوست داشتنی منطقه حفاظت شده شیدا در چهارمحال و بختیاری – را در دل نوشته هایش منتشر کرده است که حیفم آمد خوانندگان خوب و فرهیخته “تارنمای طبیعت بختیاری” را از این ماجرای روباه های شیدایی در طبیعت بختیاری آگاه نکنم.

باشد که آگاهی از این ماجرای تلخ و شیرین، دریچه ای تازه به سوی زندگی پر رمز و راز حیوانات اطراف مان بگشاید و سزاوارانه به قوانین و اخلاقیات حاکم بر محیط پیرامون مان احترام بگذاریم.

برای روباه شیدایی که در شیدا سکته کرد و رفت!

نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است …

چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا …

برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم.

خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …

    اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند …

از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟

خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند … تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند …

اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند …

اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود …     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!

    آری … روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.

روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است …

روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

    دوستان من:

ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا می‌توانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.

درسی که از یک سانحه تلخ می توان گرفت!

دوشنبه, ۳۰ مرداد, ۱۳۹۱

دیروز – ۲۹ مرداد ۱۳۹۱ – قرقبان ذخیره گاه جنگلی شمس آباد دوراهان در چهار محال و بختیاری به جدالی ناخواسته با خرسی درشت اندام کشانده شد. مأمور حفاظتی منطقه – جبار سلیمان زاده – که صبح خیلی زود برای گشت و سرکشی در ذخیره گاه حضور پیدا کرده بود، حدود ساعت ۹ صبح در راه برگشت – که متأسفانه مسیر شناخته شده رفت و آمد خرس های منطقه برای برگشت انتخاب شده بود – ناگهان با خرس خاکستری بزرگ جثه ای مواجه می شود و به نظر می رسد هر دو ناخواسته وارد جدالی خونین شدند که پس از مجروحیت شدید محافظ منطقه، خوشبختانه آن خرس یک دفعه ای از ادامه درگیری منصرف شده، همکار شجاع مان را رها کرده و به راه خود ادامه می دهد.

 

نگارنده به واسطه مسئولیت اجرایی در منطقه، سریعا” در جریان ماجرا قرار گرفته و در محل بیمارستان بروجن با این همکار وظیفه شناس دیدار کرده و حقیقتا تحت تأثیر روحیه کم همتا و دانش طبیعی و زیست محیطی این مأمور بااخلاق قرار گرفتم. البته نباید تلاش های مسئولان منابع طبیعی چهارمحال و بختیاری نادیده گرفته شود که به رغم ایام تعطیلات عید فطر، سزاوارانه کوشیدند تا در همان ساعات اولیه مأمور مجروح شده زیز نظر یک تیم پزشکی خوب تحت عمل جراحی قرار گرفته و خوشبختانه سلامت نسبی خود را بدست آوردند.

در گفتگوی امروز، جبار سلیمانی به نکات جالب و قابل توجه ای اشاره داشتند که حیفم آمد با خوانندگان گرامی طبیعت بختیاری به اشتراک نگذارم؛ ایشان به رغم جراحات شدیدی که از این جدال خونین بر تن داشت اما؛ آن خرس را مقصر نمی دانست و بر این باور بود که ما انسان ها وارد زیستگاه جانوری منطقه شده ایم و در این ماجرا هم اگر من از محل گدار این خرس به صورت آرام و بی سر و صدا عبور نمی کردم قطعن چنین برخورد و سانحه ای اتفاق نمی افتاد.

ایشان اعتقاد داشت که احتمالا این خرس برای خوردن ماهیان تلف شده مزارع پرورش ماهی منطقه که به صورت غیر اصولی در حاشیه رودخانه رها می شوند، ارتفاعات را ترک کرده و در راه برگشت ناخواسته سر راه همدیگر قرار گرفته ایم و این سانحه یک اتفاق ناخواسته برای هر دوی مان بوده است.

هر چند حضور غیر متعارف دامداران و شکارچیان سبب برهم خوردن نظام طبیعی این زیستگاه ارزشمند شده و کاهش منابع غذایی منطقه را به دنبال داشته است اما بدون شک رفتارهای غیر اصولی صاحبان مزارع پرورش ماهی تازه تأسیس که بی مهابا و بدون هر گونه نظارت بهداشتی از طرف دستگاه های متولی، ماهی های بیمار و تلف شده خود را در طبیعت و حاشیه رودخانه رها می کنند بی تأثیر نبوده و همین منابع غذایی آلوده سبب خواهند شد تا خرس های منطقه، ارتفاعات را رها کرده و برای خوردن این ماهی ها به باغات و محل های تردد باغداران و گردشگران نزدیک شوند.

بنابراین توصیه می شود؛ حتی الامکان از محل های گدار خرس ها عیور نکنید تا اینکه این حیوانات وحشی احساس نکنند که قلمروشان تهدید شده است، خرس ها برعکس قوه بویایی و شنوایی شان، از قدرت بینایی نسبتا ضعیفی برخوردارند و لازم است در زمان عبور از مسیرهای شناخته شده تردد آنها، با ایجاد سر و صدا و یا همراه داشتن سگ، از برخوردهای ناخواسته جلوگیری کنیم.

پی نوشت:

– به بهانه این سانحه تلخ که منجر به مجروحیت شدید مأمور ذخیره گاه شمس آباد شده است، دوست خوب مان – کوشان مهران عزیز – در خصوص رفتارشناسی و پراکنش زیستگاه های انواع خرس های ایران یادداشتی را برای “طبیعت بختیاری” ارسال کرده است که مشروح آن با خوانندگان گرامی این کلبه مجازی به اشتراک گذاشته می شود؛

در ایران دو نوع خرس وجود دارد؛ خرس سیاه آسیایی(زیر گونه بلوچی) که در بلوچستان، جنوب کرمان و شرق هرمزگان پراکنش دارد و نوع دوم خرس قهوه ای(زیر گونه سوری) که روزگاری از کوهستان های جنوبی شبه جزیره دلتای مصر تا کوه های اردن، فلسطین، لبنان، سوریه، ترکیه، ایران، جنوب ترکمنستان و جنوب قفقاز(ارمنستان و آذربایجان) قلمرو داشته است.

خرس سوری نسبت به دیگر گونه های خرس قهوه ای شمال قفقاز کوچکتر و دارای رنگ روشن تری است. رنگ این گونه خرس در ایران در نواحی شمالی زاگرس و رشته کوه البرز نسبت به مناطقی چون فارس، ایلام، بختیاری، بویراحمدی و شمال خوزستان تیره رنگتر است.

به هنگام بیدار شدن از خواب زمستانی، همراه داشتن توله، زخمی بودن و تغذیه؛ جانوری بسار تهاجمی خواهد بود. این جانور از قدرت بینایی ضعیف ولی از توانایی های شنوایی و بویایی بسیار  قوی ای برخوردار است و گاهی پیش می آید که این حیوان قادر به گرفتن بو نشده و ناخواسته با انسان روبرو می شود.

بنابراین حتی الامکان در مسیرهای گدار خرس نباید گردش کرد، بایستی به صورت گروهی و با ایجاد سر و صدا در این مناطق حرکت کرد یا حداقل به همراه خود سگه گله داشته باشند. به هنگام کوهنوردی و طبیعت گردی بایستی پسماند غذای خود را در  مناطق دور از چادر و محل اسکان و در زیر خاک دفن شوند تا سبب جذب خرس نگردد.

بسیاری از مردم به دلیل بلند شدن این جانور بر روی دو پا و ظاهر آرام و تأثیر برنامه های تلویزیونی، خرس را جانوری مهربان پنداشته و احتیاط را کنار گذاشته و به همین دلیل در زیستگاه هایی چون پارک ملی یلواستون آمریکا حوادث مرگباری را به دلیل عدم توجه به هشدارهای مأموران و بی دقتی و نزدیک شدن به این جانور که رفتارش چندان قابل پیش بینی نیست، مشاهده می شود.

در کل باید قبول کرد علاوه بر خرس، در هنگام مواجه شدن با سایر جانوران وحشی بایستی حداکثر احتیاط را در دستور کار قرار داد. و یادمان باشد که حمله یک خرس و یا یک پلنگ، هر گز معنای دشمنی با انسان ندارد.