بایگانی دی, ۱۳۸۹

پنجمین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

سه شنبه, ۲۸ دی, ۱۳۸۹

پنجمین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ مربوط به ماجرای تلخ خون های ریخته شده برای پاسداری از طبیعت وطن است که باور دارم هر هموطن وجدان بیدار و ایران دوستی با خواندنش گونه هایش خیس خواهد شد همانطور که نگارنده اش با گونه هایی خیس آن را نگاشته است.

محمد درویش:

خون های ریخته شده برای پاسداری از طبیعت وطن؛

عقوبت نابخردی حاکم بر مدیریت محیط زیست ایران است!

نگارنده پس از انتشار خبر شهادت یکصد و ششمین محیط بان سازمان حفاظت محیط زیست ایران در سیزدهمین روز از آذر ۱۳۸۹ نوشت: «سعید پرهام هم رفت؛ او تا این لحظه آخرین شهید محیط زیست ایران است. امّا چه کسی می‌تواند تضمین کند که همچنان سعید آخرین شهید باقی می‌ماند؟ یک حقیقت تلخ این است که هر چه به پیش می‌رویم از ضرباهنگ جان باختن سلحشوران طبیعت ایران کاسته نشده است! و از آن تلخ‌تر آن که این خون‌های ریخته شده و جراحات وارد شده بر تمامی حدود پنج هزار جنگلبان و محیط بانی که در طول سه دهه‌ی اخیر شهید شده یا آسیب جانی و مالی دیده‌‌اند؛ هرگز نتوانسته تا از شتاب ناپایداری بوم‌شناختی سرزمین مقدس‌مان بکاهد. آیا اینگونه می‌خواهیم پاسدار خون‌های به ناحق ریخته شده در راه حراست از زیست‌بوم وطن باشیم؟»

و امروز در حالی این سطور را می نویسم که همه ی فعالان و علاقه مندان به محیط زیست ایران در سوگ شهادت صابر الله دادی ماتم گرفته اند و حیرت زده از خود می پرسند: چرا باید همچنان تضمینی وجود نداشته باشد که صابر آخرین شهید محیط زیست ایران باشد؟!

کافی است نگاهی به آمار تلفات رنجرها یا محیط بان ها در دیگر کشورهای جهان اندازیم تا متوجه شویم که شوربختانه ایران از این منظر هم در شمار کشورهای رکوردشکن قرار دارد! ندارد؟ آمریکا بیش از ۴ برابر ایران جمعیت دارد و وسعتش از شش برابر مساحت ایران هم بیشتر است؛ با این وجود در طول ۸۴ سال گذشته (از ۱۹۲۷ میلادی تاکنون)، مجموع تلفات رنجرهایش حتا به یک چهارم تلفات محیط بان های ما در طول ۳۰ سال اخیر هم نمی رسد! چرا؟ این در حالی است که اگر تعداد شهدای جنگلبان (وابسته به سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور) را هم به این سیاهه سرخ بیافزاییم، آنگاه نتیجه برای ما مصیبت بارتر هم می شود! به ویژه اگر بدانیم، حاصل این خون های پاک به زمین ریخته و جراحت های بی شمار وارده شده بر پیکر شریف ترین سلحشوران طبیعت ایران، هرگز نتوانسته است درخت مجروح و نیمه خشک محیط زیست کشور را از خطر بی آبی نجات داده و همچنان تمامی شناسه ها، نشان دهنده ی آن است که ضریب پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) سرزمین در فلات ایران آشکار در حال سقوط و فروافت است. به نحوی که بعد از ماجرای سقوط در شاخص‌های سه گانه‌ی عملکرد محیط زیست (Environmental Performance Index) EPI؛ پایداری محیط زیست (Environmental Sustainable Index) ESI و شاخص سرزمین شاد (Happy Planet Index (HPI در سال ۲۰۱۰، دست آخر از اجلاس تغییر اقلیم مکزیک هم در همین ماه گذشته میلادی خبر ‌رسید که ایران از منظر شاخص عملکرد مقابله با تغییرات اقلیمی Climate Change Performance Index. در سال۲۰۱۱ هم نسبت به سال ۲۰۱۰، با ۱۴ پله سقوط در بین ۵۷ کشور مورد بررسی از رتبه ۳۵ به رتبه ۴۹ سقوط آزاد کرده است!

و این سقوط ها در مرتبه های جهانی در حالی اعلام می شود که هنوز آمار تلخ سال ۱۳۸۹؛ یعنی سیاه ترین و مصیبت بارترین سال برای طبیعت ایران را وارد این ارزیابی های بین کشوری نکرده ایم. زیرا تاکنون هرگز در یک سال، بیش از ۴۰ هزار هکتار از جنگل های طبیعی مان را در اثر آتش سوزی از دست نداده بودیم (این رقم در سال گذشته فقط ۵ هزار هکتار بود)، هرگز وضعیت تالاب ها و دریاچه های داخلی ما چنین اسف بار نشده بود، هرگز در کمتر از ۷۰ دقیقه بیش از ۱۱ هزار درخت در دیرینه ترین باغ گیاه شناسی ایران به بهانه احداث جاده کمربندی نابود نشده بود، هرگز این مقدار مواد آلاینده به خاک و آب کشور وارد نشده بود، هرگز تلفات آبزیان دریایی در شمال و جنوب کشور چنین فاحش و نگران کننده نشده بود، هرگز آفت سوسک چوبخوار جنگلهای زاگرس را چنین تاراج نکرده بود، هرگز پدیده ریزگردها جریان کار و زندگی را در بیش از ۱۸ استان کشور با چنین تداومی فلج نکرده بود، هرگز میلیون ها متر مکعب از کوه ها و تپه های اطراف عسلویه پاکتراشی نشده و به داخل خلیج فارس ریخته نشده بود، هرگز پاک ترین پارک ملی کشور در قلب کویر با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست و به بهانه استخراج نفت در آستانه فروپاشی قرار نگرفته بود،  هرگز آثار فرونشست زمین تا دیار سبلان و اردبیل گسترش نیافته بود، هرگز نخلستان های اروند کنار اینگونه نابود نشده بود و هرگز پایتخت ایران و برخی از کلان شهرهایش به چنین نفس تنگی مرگبار و پردامنه ای گرفتار نگردیده بود.

و حالا با شهادت دو تن از جوان ترین محیط بان های کشور در سال ۱۳۸۹، تراژدی سال ۱۳۸۹ برای طبیعت ایران کامل شد، به نحوی که همه آرزو می کنند: کاش این دو ماه باقیمانده هم به سرعت می گذشت و بختک سیاه و بدیمنی که محیط زیست وطن را احاطه کرده است، از آسمان ایران رخت برمی بست …

فرجام سخن:

به نظر می رسد اینک ما به یک بزنگاه مهم در تاریخ حیات طبیعی ایران رسیده ایم؛ بزنگاهی که اگر حساسیت آن را درک نکنیم، هرگز وجدان های بیدار در آینده ما را به دلیل این انفعال و سکوت شرم آور نخواهند بخشید.

اینک زمان طرح این پرسش از سوی روانشناسان و جامعه شناسان و حقوق دانان و برنامه ریزان و علمای دینی و متخصصان توسعه روستایی است که چرا باید تلفات پاسداری از طبیعت ایران اینگونه فاحش افزایش یابد؟ چرا باید شغل شریف و ارزشمندی مانند محیط بانی و جنگلبانی در شمار مشاغل پرخطر در ایران بدل گردد؟ آن هم کشوری که از پیشینه ای غرورآفرین در پاسداشت طبیعت برخوردار است و از ۲۵۰۰ سال پیش تا امروز، بسیاری از رهبران و نخبگانش در حوزه سیاست و ادب و فرهنگ خطابه ها و سروده هایی بیادماندنی در دفاع از میراث طبیعی و ملّی وطن سروده و آفریده اند. حتا امروز هم به واسطه اصل ۵۰ قانون اساسی خود، در شمار ممتازترین کشورهای جهان از منظر قوانین حافظ طبیعت در بالاترین سطح قانونگذاری قرار داریم!

تعارف را بگذاریم کنار و شجاعانه از خود بپرسیم: عامل قتل و معلولیت و جرح حدود ۵ هزار محیط بان و جنگلبان ایران کیست؟ چرا مردمی که خود باید پاسدار طبیعت کشورشان باشند، عملاً در برابر محیط بان و جنگلبان می ایستند و بر روی هم اسلحه گرفته و شلیک می کنند؟

تراژدی بزرگ و شرم آور این است! نیست؟ ما کجای راه را اشتباه رفته ایم که حالا باید جنازه پلنگ هامان را در بالای دکلهای برق پیدا کنیم و از تکه تکه شدن کاراکال ها با خونسردی فیلم بگیریم، در حالی که خون محیط بان های عزیزمان، سنگفرش طبیعت ایران را از خراسان شمالی تا سیستان و بلوچستان رنگی کرده است؟

یحیی شا‌کوه‌محلی، ناصر پیروی‌، میرداوود مؤمنی‌، اسماعیل خانزاده‌، رشید غفاری،‌ غلامرضا جعفری، بهرام حنیفی، سعید پرهام، صابر الله دادی و ده‌ها سلحشور دیگر مردانه در پای دفاع از تمامیت طبیعت ایران ایستادند و جان دادند تا طبیعت‌ستیزان گمان نبرند که مواهب طبیعی ایران‌زمین عاشق جان بر کف ندارد.

اما پرسش این است که چرا این خون‌های ریخته شده برای آبیاری دشت سبز وطن کافی نبوده است؟

چگونه می‌توان آن گروه از ایرانیانی که در صف شکارچی و شکارکش جای گرفته‌اند را سوار بر قطار سبز پاسداری از طبیعت وطن کرد؟ چگونه باید وزن ملاحظات محیط زیستی را در عالی‌ترین سطح از گفتگوهای مملکتی در صحن بهارستان، پاستور و حسینیه‌ی امام خمینی (ره) افزایش داد؟

آیا چنین دغدغه‌ها و گرایه‌هایی ارزش یک فراخوان و هم‌افزایی در بین همه‌ی دوستداران محیط زیست ایران را ندارد؟ آیا نباید سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تدارک همایشی برآید که نامش نجات طبیعت ایران است؟

ما باید بکوشیم تا نظیر آن پیرمرد خلخالی که به روباه ها غذا می دهد تا اهلی شان کند، بیشتر شود؛ نظیر آن روستانشینان طبیعت دوستی که در روستای چین بختیاری و اشترانکوه تومار تهیه می‌کنند که برایشان جاده نسازند تا درخت‌ها و طبیعت‌شان حفظ شود و نظیر آن مردمی که در تالاب کانی‌برازان، دیگر هرگز پرنده‌ها را شکار نکرده و تالاب را خشک نمی‌کنند و یا روستانشینانی که در سرخ چشمه یوز را روی چشم خود می گذارند و …

به باور نگارنده، آنها که جان شیرین‌شان را در پای حراست از پایداری سرزمین مادری و مواهب طبیعی ارزشمندش اهدا می‌کنند، باید مورد بیشترین تکریم ملّی قرار گیرند؛ چرا که عملاً نشان داده‌ و ثابت کرده‌اند که به دوام آینده‌ی سبز ایران بیشتر از دوام خویش بها می‌دهند. ساختن تندیس‌هایی از این بزرگ‌مردان گمنام در پررفت و آمدترین میادین و بزرگ‌راه‌های شهر، کمینه‌ی کاری است که برای تکریم ایشان و تقویت فرهنگ حراست از سبزینه باید انجام دهیم.

ما نیاز به تقویت دوستی و عشق و محبت داریم … بس است خون و انتقام و تهدید. اگر سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور نتواند از همه ی ابزارها و توان نرم افزاری خود مدد گرفته تا جوامع محلی را به پاسداران طبیعت پیرامون شان بدل سازد، هرگز در اهداف خویش توفیق نخواهند یافت و این مهم هنگامی تحقق خواهد یافت که تمامی دستگاه های درگیر، به ویژه نهادهای فرهنگی، تبلیغاتی و رسانه ای و دینی هم بکوشند تا با تولید محتوایی درخور و جذاب در حوزه کاری خویش، به ظرفیت سازی فرهنگی و افزایش آگاهی های عمومی کمک کنند.

پی نوشت:

این یادداشت در شماره روز دوشنبه – ۲۷ دی ۱۳۸۹ – روزنامه شرق هم منتشر شده است.

تیر خلاص به تالاب گندمان!

شنبه, ۲۵ دی, ۱۳۸۹

تالاب گندمان در بام ایران؛ یکی از ۱۰ تالاب برتر پرنده نگری در ایران است که در دفتر بین المللی تحقیقات پرندگان آبزی «لندن – ۱۹۵۲» به ثبت رسیدهاست. این تالاب که به عنوان زیستگاهی با ارزش در میان ۱۰۵ زیستگاه مهم پرندگان در ایران شناسایی شده است، در شمار زیباترین تالاب های کشور و مهمترین کانون های گردشگری چهارمحال بختیاری قرار داشته و زیستگاهی منحصربفرد برای زمستان گذرانی و تخمگذاری پرندگان مهاجر و اسکان دائم پرندگان بومی محسوب شده که قریب به ۱۵ گونه پرنده بومی و قریب به ۳۰ گونه پرنده مهاجر نواحی سردسیر شمالی با جمعیت های زیاد، انواع مارها و قورباغه ها و لاک پشت ها و پستانداران و ماهی ها را در خود جای داده است.

به رغم آنکه نگارنده به همراه کارشناسان و فعالان محیط زیست کشور بارها از احداث سد بر روی تالاب بین مللی چغاخور (بخوانید سد چغاخور!!!) در بالادست و خشکاندن رودخانه آقبلاغ و عدم رعایت حق آبه طبیعی تالاب گندمان و خشکی بی سابقه آن ابراز نگرانی کرده و خواستار پیگیری جدی سازمان حفاظت محیط زیست جهت رعایت حق آبه‌طبیعی این تالاب شده بود؛ متأسفانه این روزها خبر از اقدامی نابخردانه و طبیعت ستیزانه از اردوگاه آبسالاران و سد سازان قدرتمند کشور می رسد که می خواهند با احداث سدی دیگر بر روی تنها رودخانه ی این تالاب تیر خلاصی را بر پیکر نیمه جانش شلیک کنند! تالابی که به دلیل تنش های شدید اکولوژیکی به همراه ۶ تالاب دیگر کشور سر از لیست سایتهای بحرانی و تخریب شده در آورده و موجب نگرانی بسیاری از حامیان محیط زیست کشور شده است.

ظاهرا” بخت با تالاب گندمان یار نبوده و به جای پیگیری تأمین حق آبه آن از سد احداث شده بر تالاب چغاخور، می خواهند بر روی رودخانه آقبلاغ به عنوان مهمترین منبع آب ورودی آن، سدی خاکی با ارتفاع ۴۰ متر با هدف تامین آب کشاورزی احداث کنند و برای همیشه تالاب گندمان را به تاریخ بسپارند.

آقبلاغ تنها رودخانه تأمین کننده آب تالاب گندمان بوده که در گذشته خروجی تالاب چغاخور را به همراه هرزآب های منطقه به این تالاب هدایت می کرده که حتی در فصل پرآبى عمق متوسط تالاب را به ۳۰ سانتیمتر نیز مى رسانده است؛ اما از دو دهه پیش با احداث سد بر روی تالاب چغاخور، رودخانه آقبلاغ تنها همان اندک هرزآب های حوضه آبخیز را به گندمان خشکیده می رسانید.

شرکت مدیریت منابع آب کشور می خواهد بدون لحاظ ملاحظات ریست محیطی و عدم رعایت نیاز محیط زیست منطقه(تالاب بین المللی گندمان)، سد آقبلاغ(گندمان) را با حجم مخزن ۶۷ میلیون متر مکعب در نزدیکی محل ورودی رودخانه آقبلاغ به تالاب گندمان احداث نماید تا بر بنیاد برآوردهای خود سالانه ۲۸ میلیون متر مکعب آب را برای مصارف کشاورزی در سطح ۲۸۰۰ هکتار اراضی منطقه تنظیم و تأمین کند. به نظر می رسد این سد که یقینا” قاتل گندمان خواهد بود، مرحله دوم مطالعاتی اش به پایان رسیده و به زودی با تأمین منابع مالی مورد نیاز به مرحله اجرا در خواهد آمد.

حال پرسش جدی این است که اگر این سد ارزیابی زیست محیطی دارد، سازمان حفاظت محیط زیست کشور چگونه با آن برخورد کرده و آن را پذیرفته است؟! و چنانچه فاقد ارزیابی زیست محیطی می باشد وزارت نیرو چگونه توانسته است احداث آن سد را به مرحله اجرا برساند؟!

پی نوشت:

در گفتگویی که امروز – ۸۹/۱۱/۳ – با آقای دکتر عطاءاله ابراهیمی – مدیر کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان – در این خصوص داشتم ایشان اعلان نمودند که قرار است سد آقبلاغ در پائین دست تالاب گندمان و در نزدیکی روستای بیژگرد احداث شود؛ با این وجود مسئولین محیط زیست استان هیچ نوع مطالعه و یا اسناد مربوط به ارزیابی زیست محیطی این سد را در دست ندارند که این جای بسی تعجب دارد!

نخستین شهید محیط زیست دیار نیمروز

جمعه, ۲۴ دی, ۱۳۸۹

روز چهارشنبه – ۲۲ دی ماه – سبز پوشان سازمان حفاظت محیط زیست کشور صد و هفتمین محیط بان خود را تقدیم محیط زیست دیار نیمروز کردند. محیط بان شجاع و جان برکف زاهدانی – صابر الله داد – در راه پاسداری و حراست از زیستمندان منطقه شکار ممنوع «مک سرخ» در سه راهی دهدشت – مابین زابل و زاهدان – در جدالی نابرابر و با گلوله نادانی طبیعت ستیزان در خون خود غلتید و رفت.

حقیقت تلخ این است که هر چه به جلو می رویم شوربختانه روند در خون غلتیدن محیط بانان و محافظان زیست بوم وطن شتابان تر شده و الله داد آخرین شهید محیط زیست و منابع طبیعی ایران و سیستان و بلوچستان نخواهد بود.

هر چند آموزش و ارتقاء مهارت های فنی و تجهیز یگان های حافظ طبیعت به تجهیزات و تکنولوژی های روز می تواند تا حدودی از تلفات وارد شده بر سبز پوشان بی ادعای این یگان ها بکاهد اما باورم این است که تجهیز سخت افزاری و نرم افزاری یگان ها و پشتیبانی های قضایی از آن ها به تنهایی نمی توانند مانع جان باختن و مجروح شدن این سلحشوران و ضامن حفظ پایداری زیست بوم وطن شوند.

باید اولا” عزمی ملی و نهضتی عمومی در مملکت مان ایجاد شود تا با بهره گیری از تمامی ظرفیت های قانونی و آموزه های دینی و تاریخی وزن ملاحظانه زیست محیطی در بین کارگزان همه ی سطوح اجرایی، قضایی و قانون گذاری کشور بالا رود و ثانیا” دولت با همکاری همه ی اندیشمندان حوزه های دینی، آموزشی و پرورشی، دست اندرکاران رسانه ها خصوصا” رسانه ملی و علاقه مندان و دلسوزان متخصص جامعه برای آموزش و پرورش مردم جوامع محلی و حتی شهری مان و دوستی آنان با طبیعت و محیط زیست سرزمین مقدس مان برنامه های اجرایی کوتاه مدت و بلند مدت تدارک ببیند.

امید آنکه با اجرای این برنامه های آموزشی و پرورشی و برقراری آشتی و عشق میان مردم و سایر زیستمندان طبیعت وطن دیگر هیچ گاه شاهد در خون غلطیدن الله دادها و ده‌ها محافظ و محیط بان بی ادعا برای صیانت و پاسداری از طبیعت ایران نباشیم.

چهارمین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

سه شنبه, ۲۱ دی, ۱۳۸۹

چهارمین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ مربوط به موج جدید تخریب جنگل های طبیعی و دست کاشت کشور است که متأسفانه همزمان با واقعی شدن قیمت سوخت های فسیلی، روندی شتابان و نگران کننده به خود گرفته است!

محمد درویش:

واقعی شدن قیمت سوخت؛ کابوس جنگل های زاگرس و رؤیای جنگل های قشم!

خبرهایی که از گوشه و کنار کشور می رسد، جملگی حکایت از آن دارد که همزمان با فراگیرشدن موج سرما و هدفمند شدن یارانه ها که منجر به افزایش محسوس قیمت حامل های انرژی شده است، برخی از روستائیان و نیز سودجویان اقدام به قطع اندوخته های چوبی منابع جنگلی و مرتعی کشور کرده و بدین ترتیب بیم آن می رود که بعد از مؤلفه های آزاردهنده ای چون خشکسالی، ریزگردها، سوسک چوبخوار، چرای بی رویه و آتش سوزی، اینبار تهدیدی جدید، باقیمانده منابع جنگلی کشور را هم به یغما برد. گزارش های مصور دیده بان طبیعت بختیاری از استقبال مردم محلی در استان چهار محال و بختیاری برای تبدیل بخاری های نفتی به چوبی، می تواند شاهدی زنهاردهنده بر این مدعا باشد. رخدادی که البته فقط محدود به مناطق محروم نشده و حتا از مناطق ییلاقی و اعیان نشین لواسانات در شمال شرق پایتخت، هم گزارش های مشابهی می رسد. جالب آن که وقتی یکی از شهروندان، مراتب را از طریق شماره ۱۳۷ به شهرداری اطلاع داده است، آنها گفته اند: موضوع به ما ارتباطی ندارد! و وقتی به اداره محیط زیست لواسانات زنگ زده شد، پاسخ دادند: باید بررسی بشه، ولی خودتون باز پیگیری کنید، چون ممکنه فراموش بشه!

به هرحال اینجا هم نوشتیم تا خدای ناکرده فراموش نشه! هرچند که فراموش می شه! نمی شه؟

نکته ی جالب توجه دیگر این است که اگرچه گران شدن حامل های انرژی در مناطق جنگلی و مرتعی کشور در نواحی زاگرس، هیرکانی، ارسباران و ایران و تورانی ممکن است تبعاتی ویران کننده برای این قلمروهای سبز داشته باشد؛ اما بی شک این رخداد می تواند برای رویشگاه های مانگرو در سواحل خلیج فارس و دریای عمان و به ویژه جزیره قشم، خبری مسرت بخش تلقی شده و یک فرصت باشد تا تهدید!

ماجرایی که شرح مفصلش را در یادداشتی جداگانه با عنوان: «گازوئیل، جنگل‌های قشم را نابود می‌کند» نوشته ام و خوانندگان عزیز تارنمای دیده بان طبیعت بختیاری می توانند، مشروحش را در این نشانی بیابند و بخوانند. همچنین در همین باره، دوستان عزیز می توانند مصاحبه امروز نگارنده را با خبرگزاری مهر در این نشانی بخوانند.

فرجام:

به نظر می رسد، از آنجا که اجرای طرح هدفمندسازی یارانه ها یکی از بزرگ ترین و مهم ترین طرح های اقتصادی کشور است که تا همین الان هم بسیار دیر به اجرا درآمده است (شاید باید پس از پایان جنگ به اجرا درمی آمد و اینقدر در اجرای آن تعلل نمی شد)، باید بکوشیم تا تبعات منفی آن را در نواحی جنگلی کاهش دهیم که یکی از راهکارها را دیروز به مریم نظری در روزنامه ملت ما گفتم. راهکاری که اگر به درستی اجرا و پیاده شود، آشکارا این تهدید ویرانگر را می توان به فرصتی تاریخی برای ایران بدل ساخت. به ویژه اگر یادمان باشد که در برنامه ۲۰ ساله مدیریت بیابان – ایران ۱۴۰۴، هم بر این رویکرد به شکلی بارز تأکید شده و اسنادش در وبلاگ دربند مهار بیابان زایی همچنان موجود است!

مؤخره:

هرگز فکر نمی کردم که روزی مجبور باشم و باشیم برای استفاده از مفاد برنامه ۲۰ ساله مدیریت بیابان که بیش از ۲ سال نگارش آن به طول انجامید و تقریباً در تهیه آن تمامی ذینفعان حوزه بیابان را مشارکت دادم و جالب تر آن که به عنوان برنامه برتر از سوی وزیر وقت جهاد کشاورزی شایسته دریافت لوح تقدیر شناخته شد؛ از فیلترشکن استفاده کنیم! این را هم بگذاریم به حساب مظلومیت مضاعف بیابان در ایران!

شواهدی دیگر در تأیید موج جدید تخریب جنگل ها !

سه شنبه, ۲۱ دی, ۱۳۸۹

همانطور که در یادداشت پیشین اشاره شد متأسفانه همزمان با افزایش قیمت مواد سوختی، اشتیاق روستائیان و مردم محلی برای استغده از منابع چوبی جایگزین به شدت در حال افزایش است.

تصاویری که ملاحظه می کنید نگارنده در طول هفته ی اخیر از مناطق جنگلی در جنوب استان چهار محال و بختیاری تهیه کرده که همگی دلالت بر تأیید مدعای فوق و شروع روند فاجعه باری در اکثر رویشگاه های جنگلی زاگرس؛ که شوربختانه در آستانه تخریب نیز واقع شده اند دارد!

نگارنده از برخی روستاهای پراکنده در رویشگاه های جنگلی بام ایران بازدید و با برخی از مردم محلی صحبت کرده که متأسفانه مشاهدات عینی نگارنده و صحبت های مردم  محلی بیان کننده روند شتابان بازگشت بخاری های هیزمی و استفاده از منابع چوبی برای مصارف سوختی منازل روستایی می باشد!

تولید و فروش بخاری های هیزمی در کارگاه ها و فروشگاه های منطقه رونق چشم گیری پیدا کرده و استادکار یکی از آن کارگاه ها به نگارنده اعلام کرد که پس از افزایش قیمت مواد سوختی، تقاضا برای تولید بخاری و دیگر تجهیزات هیزمی روزانه در حال افزایش بوده و حتا برخی مردم محلی استان های همجوار هم برای تهیه بخاری های هیزمی به کارگاه ها و فروشگاه های منطقه مراجعه می کنند.

از جمله تمهیداتی که لازم بود در راستای اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها، برای مناطق روستایی کشور دیده شود؛ اولا” اجرای این قانون با شیب کندتری برای روستائیان کم درآمد و ثانیا” توجه جدی به تدارک زیرساخت های جایگزین کردن انرژی‌های پاک می باشد. خوشبختانه در حال حاضر تکنولوژی و تجهیزات مورد نیاز تولید انرژی خورشیدی و همچنین اجاق‌ها و آبگرمکن‌ها خورشیدی مورد استفاده در بازار کشور موجود می باشد که دولت می تواند با اعطای تسهیلات ارزان و یا بلاعوض این امکانات را در اختیار این دسته از روستائیان قرار دهد.

و اما یک راه حل کوتاه مدت برای کنترل و کاهش روند هجوم روستائیان به جنگل، می تواند توزیع کوپن در بین روستائیان و عرضه نفت و کپسول های گاز ارزان در روستاها باشد؛ تا بدین وسیله با فراهم آوردن زمان لازم، در برنامه ای طولانی مدت تر نسبت به ایجاد زیرساخت های لازم برای جایگزینی انرژی های نو اقدام شود.

و این هم تصاویر …

ادامه مطلب»

تبدیل بخاری های نفتی به چوبی در آبادی های جنگلی!

شنبه, ۱۸ دی, ۱۳۸۹

نگارنده بیش از یک سال پیش به همراه کارشناسان و فعالان حوزه ی منابع طبیعی و محیط زیست کشور ابراز نگرانی کرده بود که اگر تمهیدات لازم برای اجرایی نمودن طرح ارزشمند و بزرگ هدفمندی یارانه ها دیده نشود ممکن است طبعات این طرح برای پایداری منابع طبیعی، به ویژه رویشگاه های جنگلی مصیبت بار باشد.

خطر جایگزینی هیزم به دلیل افزایش قیمت سوخت های فسیلی و همچنین افزایش روند تبدیل زیر اشکوب جنگل به دیم زارهای کم بازده و افزایش دام موجود در آبادی های جنگل نشین؛ به دلیل نرخ بالای بیکاری و ارزان بودن نیروی کار در روستاها و پائین بودن سرانه ی درآمد خانوارهای روستایی، علل ابراز نگرانی نگارنده و فعالان حوزه ی منابع طبیعی و محیط زیست کشور بودند.

نگارنده به همرا همکاران در جنگل گردشی هفته گذشته، با تعدای از زنان محلی برخورد کرده که در حال تهیه هیزم از بلوط زارهای اطراف یکی از آبادی های جنگلی لردگان بودند. شوربختانه مصاحبه و گفتگوهای صورت گرفته با آن ها، خبر از دیده نشدن تمهیدات لازم برای اجرایی شدن طرح مهم هدفمندی یارانه ها و طبعات غیر قابل جبران آن در رویشگاه های جنگلی کشور داشت.

آن زنان محلی اعلام می نمودند که پس از اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و افزایش قیمت نفت و کپسول گاز، به دلیل بیکاری و نداشتن درآمد کافی به تغییر وسایل تولید انرژی در منازل روی آورده اند و عمدتا” زنان روستا هر روز جهت تأمین هیزم مورد نیاز مجبور به پیمودن قریب به ۱۰ کیلومتر مسافت و حمل طاقت فرسای هیزم های جمع آوری نموده به آبادی هستند. آنان تحمل این کار سخت و نابودی جنگل و ارتکاب به جرائم زیست محیطی را از سر ناچاری می دانستند و از شرایط سخت زندگی شان گلایه داشتند.

ادامه مطلب»

اطفای حریق تالاب خشکیده ی گندمان در نیمه های شب

جمعه, ۱۷ دی, ۱۳۸۹

شامگاه دیروز آتشی مرگبار به جان تالاب بین المللی گندمان در بام ایران افتاد که با حضور به موقع محیط بانان سبزپوش محیط زیست در نیمه های شب مهار و اطفاء گردید. این دومین سال پی در پی است که بحران آب و خشکی بی سابقه‌، سایه مرگبارش را بر روی این تالاب ارزشمند گسترانیده و کابوس دهشتناک آتش سوزی آرامش را از زندگی زیسمندان این زیست بوم کم همتا ربوده است.

برخلاف آتش سوزی سال گذشته، امسال بخت با گندمان یار بود که نیروهای امدادی محیط زیست در منطقه حضور داشتند و با اطلاع رسانی به موقع، در همان ساعات اولیه آتش سوزی مدیر کل حفاظت محیط زیست استان در محل تالاب حاضر شده و با ساماندهی نیروهای امدادی و مردمی از گسترش آتش جلوگیری کرده و در نیمه های شب آتش افتاده به جان نیزارهای گندمان مهار گردید.

خشکسالی شدید و عدم رعایت حق آبه‌طبیعی تالاب، حفر چاه‌های مجاز و غیرمجاز و برداشت های مازاد بر پروانه، تغییر مسیر و بستر رودخانه‌ آقبلاغ و جلوگیری از ورود آب چشمه‌ها به‌تالاب، آن چنان شرایط نابسامان و بی سابقه ای را بر گندمان حاکم کرده است، که اگر آب رها شده ی این فصل زمین های کشاورزی در این قسمت از تالاب نبود، آتش سوزی شب گذشته می توانست فاجعه ای بزرگتر از حریق سال گذشته ایجاد کند و تمامی نیزارهای تالاب را به کام خود بکشاند.

ضمن قدردانی از تلاش های شب گذشته نیروهای امدادی که منجر به اطفای حریق گندمان در نیمه های شب گردید، چند پیشنهاد به جناب سعید یوسف پور مدیر کل جدید و جوان حفاظت محیط زیست استان:

۱- تلاش جهت تأمین تجهیزات سخت افزاری ناوگان اطفای حریق محیط زیست استان

۲- توجه به آموزش و ارتقاء مهارت های نیروهای امدادی برای مقابله‌با آتش سوزی و تجهیز ناوگان اطفاء حریق به‌امکانات و تجهیزات سخت افزاری مناسب برای مهار آتش در عرصه‌های تالابی

۳- لغو مجوزهای شکار صادره و ارتقاء ضریب حفاظتی تالاب و ممانعت شدید از حضور شکارچیان به لحاظ شرایط بحرانی حاکم و قهر پرندگان با تالاب گندمان

۴- استقرار پاسگاه محیط بانی ثابت و مجهز به تجهیزات مناسب اطفای حریق در تالاب

۵- پیگیری جدی رعایت حق آبه‌طبیعی تالاب گندمان از سد احداث شده بر روی تالاب بین مللی چغاخور در بالادست! و همچنین از چشمه های طبیعی اطراف تالاب

۶- درخواست از دستگاه امور آب برای نظارت بیشتر بر میزان برداشت چاه‌های مجاز و جلوگیری از ادامه فعالیت چاه های غیر مجاز در اطراف تالاب

۷- توجه به فعالیت های ترویجی و جلب مشارکت مردم آبادی های اطراف تالاب و آموزش آنان به جهت پیشگیری از وقوع حریق و همکاری با نیروهای امدادی در مقابله‌با آتش سوزی های احتمالی

تالاب گندمان یکی از تالاب های مشهور در بام ایران است که‌در دفتر بین المللی تحقیقات پرندگان آبزی «لندن – ۱۹۵۲» به‌ثبت رسیده و در شمار یکی از مهمترین زیستگاه‌های جانوری کشور برای زمستان گذرانی و تخمگذاری پرندگان مهاجر و اسکان دائم پرندگان بومی‌قرار دارد.

سومین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

سه شنبه, ۱۴ دی, ۱۳۸۹

سومین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ مربوط به ماجرای تلخ آن ببر سیبریایی است که قبل از آنکه این نگون بخت، مازندرانی شود در قفس های باغ وحش ارم تهران در اثر مدیریت جاهلانه سازمان حفاظت محیط زیست کشور به طرز رقت باری در گذشت!

واقعیت تلخی که مرگ ببر سیبریایی در باغ وحش ارم فریاد می زند! نمی زند؟

نزدیک به یک هفته است که همه جا سخن از مرگ یکی از دو ببر سیبریایی است که از سوی همسایه قدرتمند شمالی به ایران پیشکش شد تا بتوانند نسل پلنگ‌های قفقاز را به کمک پلنگ‌های ایرانی احیاء کنند. آن گونه که محمدباقر صدوق می‌گوید: هم‌اکنون آن دو قلاده پلنگ ایرانی دارند در هتلی پنج ستاره زندگی می‌کنند، اما وضعیت ببرهای روسی به شدت رقت‌بار است و ما نشان دادیم که دیگر نباید لقب بهترین مهمان‌نوازهای جهان را به ایرانی‌ها داد!

چرا که مرگ یکی از دو ببر وارداتی از سیبری روسیه، بار دیگر نشان داد که توان نرم‌افزاری و عملیاتی سازمان حفاظت محیط زیست در حوزه محیط جانوری و زیگونگی (تنوع زیستی) تا چه اندازه حقیر و و غیرقابل دفاع است.

در حقیقت، با مرگ یکی از دو ببر وارداتی از روسیه، آن هم در سی‌امین روز از آخرین ماه میلادی سال ۲۰۱۰؛ سالی که از سوی سازمان ملل متحد با عنوان سال جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی نامگذاری شده بود، به همه نشان دادیم که به همان بدی که این سال را در ایران آغاز کردیم، توانستیم به پایان هم ببریم؛ بدون آن که هیچ برنامه مدون و قابل ارایه‌ای برای کنشگران محیط زیستی ایران در این سال داشته باشیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم.

وقتی ما نمی‌توانیم از دو ببر مهمان حتا برای هشت ماه پذیرایی کنیم؛ آن هم در قفس، چگونه به خود جرأت داده و شعارهای بزرگ سرمی‌دهیم و از احیای شیر ارژن و ببر مازندران و وزغ کویری و یوز ایرانی و … سخن می‌گوییم؟ به راستی آیا تأکید بر این که این ببرها بیمار بوده اند یا نبوده اند، دفترچه سلامت داشته اند یا نداشته اند؛ مشمشه گرفته اند یا نگرفته اند و … اندکی از تلخی اصل داستان را کم می کند؟!

وقتی پلنگ‌های ما زیستگاهی بهتر از دکل‌های فشار قوی برق را برای زنده ماندن ندارند که انتخاب کنند و کاراکال‌ها را آنگونه ناجوانمردانه به قتل می‌رسانیم، چگونه در پی ورود شیر هندی و ببر روسی برای احیای نسل گربه سانان ایرانی برمی‌آییم؟

هرگز از یاد نمی‌برم که چگونه در اردیبهشت ماه سال جاری، محمد جواد محمدی زاده در هنگام ورود این دو ببر در سیمای دولتی ایران ظاهر شده و با افتخار اعلام کرد: از این به بعد باید نام ایران را در شمار ۱۴ کشوری در جهان برشمرد که ببر دارد! او حتا به ذهنش هم خطور نکرد که بیش از ۹۰ کشور جهان هم اکنون مانند ایران ببر دارند (یعنی در باغ وحش) و البته هرگز آنقدر شهامت نیافته‌اند که مانند عالی‌ترین مقام محیط زیست ایران به مردم شان بگویند: ما ببر داریم.

در نادانستگی محمدی‌زاده و مشاورین ارشدش همان بس که او اعلام کرد: ببر ماده چهار ماهه حامله است و تا کمتر از یک ماه دیگر، این مادر فداکار شاهد تولد نخستین فرزندش در خاک ایران هم خواهد بود. غافل از این که نه تنها این ببر حامله نبود و در شکمش توله‌ای را جاسازی نکرده بود؛ بلکه اصولاً کل دوران بارداری ببرها از ۱۰۰ روز تجاوز نمی کند.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، وقتی بضاعت علمی سازمان حفاظت محیط زیست چنین اندک و حقیر باشد که از ابتدایی‌ترین دانش لازم برای استقرار یک جاندار جدید در سرزمینش بهره‌مند نباشد، چگونه می‌توان انتظار داشت که روند فروافت کارایی سرزمین با چنین مدیریت جاهلانه‌ای اوج گرفته و مرمت یابد؟

آیا این شیوه عملکرد، نوعی عوام فریبی و کوته نظری نیست؟ وقتی همه می‌دانند که مهم‌ترین دلیل انقراض گربه سانان بزرگ ایران، ویرانی زیستگاه‌هاشان در شمال و غرب و دشت ارژن (استان فارس) بوده است و اصولاً امنیت لازم برای استقرار این گونه‌ها کاملاً از میان‌رفته و غذایی برای خوردن ندارند، چگونه به خود جرأت داده و از احیای این حیوانات، پیش از آبادانی زیستگاه‌شان سخن می‌گوییم؟

آیا امروز دنیا حق ندارد تا به ما بخندد؟ آیا طرف روسی که میزبان دو قلاده پلنگ اهدایی ماست و قرار بوده تا چهار قلاده ببر دیگر را هم در ادامه این پروژه به ما بدهد، اجازه ندارد تا خواهان استرداد ببر ماده شده و اعلام کند که شما لیاقت میزبانی از ببر سیبری را ندارید، در حالی که ما بهترین شرایط را برای پلنگ‌های شما در طبیعت فراهم کردیم؟

نگارنده خود، حدود چهار ماه پیش از نزدیک آن ببر مرحوم را در باغ وحش ارم تهران دید، در حالی که تکه‌ای بزرگ از ران الاغ را در برابرش انداخته بودند؛ اما او نه تنها به آن تکه گوشت بزرگ قرمز رنگ لب هم نمی زد، بلکه اصولاً در تمام مدت ۱۵ دقیقه‌ای که به تماشایش مشغول بودم، هیچ تکانی هم نخورد و فقط گاهی پلک می‌زد. توگویی در ماتمی بزرگ اسیر شده و به نشانه اعتراض به شرایط دشوار زیستنش اقدام به اعتصاب غذا کرده است.

شاید از این منظر بتوان کاری را که این ببر روسی انجام داد و فرجام اندوه بارش را با حرکت آن گاو مشهور اسپانیایی مقایسه کرد که چند ماه پیش و به نشانه اعتراض به مراسم گاوبازی، جان خود را از دست داد. آن گاو جانش را از دست داد تا مخالفان گاوبازی در جهان فشار بیشتری به دولت اسپانیا بیاورند تا این نمایش جنون‌آمیز را متوقف کند؛ همان گونه که این ببر روسی هم کوشید تا با سکوت دردناک و مرگ غم انگیزش، بکوشد تا آدم زمینی‌ها را از نگاهداری ببرها در قفس برای نمایش های سیاسی بازدارد و به آنها یادآوری کند که اخلاقیات را نباید در هیچ حوزه‌ای، به ویژه آنجا که با زندگی یک موجود زنده ارتباط برقرار می کند، نادیده بی‌انگاریم.

به هر حال، امیدوارم این رخداد تلخ سبب شود تا سازمان حفاظت محیط زیست ایران هر چه زودتر برای ارتقاء نرم‌افزاری و افزایش دانش فنی خود در حوزه زیگونگی حیات اقدام کرده و با تربیت و جذب متخصصانی کارآمد و به روز، بکوشد تا عملاً عقب ماندگی فاحش خود را در این حوزه جبران کند.

شاید در آن روز، دیگر هیچ مدیر سیاسی به خود جرأت ندهد تا در چنین حوزه‌های پیچیده و فنی‌ای، به راحتی سخنان و ادعاهایی را بازگو کند که تا مدت‌ها از آن سخنان به عنوان گاف‌هایی مضحک و لطیفه‌های تلخ در مجامع محیط زیستی جهان یاد کنند.

دیروز نمایش ببرهای سیبریایی در باغ وحش ارم تمام شد!

جمعه, ۱۰ دی, ۱۳۸۹

در واپسین ساعات سال ۲۰۱۰ – که از سوی سازمان ملل متحد به عنوان سال «حفظ تنوع زیستی» نامگذاری شده بود – ببر نر سیبریایی که برای احیای ببر مازندران به ایران آورده شده بود در باغ وحش ارم در شرایطی اسفناک از بین رفت.

در سال «حفظ تنوع زیستی» متعهد شده بودیم تا از اکوسیستم‌های خود حفاظت بیشتر به عمل آوریم، میزان انقراض گونه‌های جانوری را تا حد ممکن کاهش دهیم، از رویشگاه های گیاهی و زیستگاه‌های جانوری و ‌دریایی خود بهتر حفاظت کنیم و حداقل پانزده درصد از مناطق آسیب دیده مان را دوباره احیاء کنیم.

اما متأسفانه سال ۲۰۱۰ در حالی به پایان رسید که همچنان نگرانی‌های فراوانی در بین دوستداران و فعالان محیط زیست برای حفظ تنوع زیستی در وطن وجود دارد. بطوری که بیشتر متخصصان و کارشناسان، برخی رخدادهای تلخ زیست محیطی در این سال را جزو فجایع بزرگ دسته بندی کرده و عنوان سیاه ترین سال محیط زیست ایران را به این سال داده اند.

در ادامه رخدادهای نامیمون این سال، از نابودی تالاب ها و آتش سوزی های بی سابقه جنگل ها در شمال و غرب کشور و شکار غیر مجاز جانوران در معرض خطر انقراض؛ اکنون خبر مرگ ببر نگونبخت سیبریایی – که متخصصین حیات وحش معتقدند در اثر بی برنامگی در حوزه مدیریت محیط زیست کشور چنین مرگ تأسف آوری رخ داده است – سبب گردیده است که عنوان سیاه ترین سال محیط زیست بیشتر برازنده ی این سال در ایران باشد.

اخبار منتشره حکایت از این دارد که ببر نر دو ساله ای که نه در زیستگاه های طبیعی بلکه در باغ وحشی در روسیه به دنیا آمده بود! و در اقدامی ناسنجیده و البته با تبلیقات و سر و صدای زیاد رسانه ای به ایران آورده شده بود تا با همکاری و همراهی ببر ماده همسفر و هموطنش، ببر مازندران ما را احیاء کند پس از ۷ ماه نمایش در باغ وحش ارم قبل از آنکه بتواند قدم در طبیعت زیبای میانکاله بگذارد به دلیل بیماری و جراحات ناشی از زخمی شدن آلت تناسلی در درگیری با ببر ماده بی میل به جفتگیری در قفس، در وضعیت اسف باری درگذشت.

البته اگر این ببر نگون بخت و بیچاره هم به مانند مقامات سازمان حفاظت محیط زیست ما باور داشت که قرار است با ببر ماده همسفرش جفت گیری می کند و در محوطه ای ۲ هکتاری و محصور شده ای به نام پناهگاه حیات وحش میانکاله بچه زایی می کنند و بعد بچه های آن ها در میانکاله رها شده و با هم جفت گیری می کنند و آن ها صاحب نوه و نتیجه و … می شوند و ما هم به افتخار احیای ببر مازندران نائل می شویم، شوربختانه آرزویش را به گور برده و مقامات سازمان حفاظت محیط ریست کشور ما را بازنده و رسوا کرده است.

توصیه می کنم پیشگویی ناصر کرمی در همین خصوص را از دست ندهید …

دومین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

چهارشنبه, ۸ دی, ۱۳۸۹

مطلبی که ملاحظه می کنید دومین یادداشتی است که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود:

آنچه که دلاور گفت و آنچه که البته نگفت! گفت؟

دلاور نجفی دارد دوست داشتنی می شود. شاید هم دوست داشتنی تر … کمتر صاحب منصبی را در حوزه محیط زیست دیده ام که پس از پایان دوره مأموریتش، اینگونه همچنان از محیط زیست بگوید و کم نیاورد. شاید از این نظر، معصومه ابتکار و دلاور نجفی را بتوان بسیار شبیه هم دانست! هرچند البته خودشان از این تشبیه زیاد خوش شان نیاید! می آید؟

دلاور برای مان از ماجرای دو استاندار طبیعت ستیز دیروز سخن گفته که اینک بر سبزترین صندلی های کابینه دهم تکیه زده اند؛ ناسازه ای که ظاهراً بدجوری در ستیز با مسئولیت امروز عزیزان است! نیست؟

اما نکته مهم تری که دکتر نجفی در واپسین بند از یادداشت کوتاهش بر آن پای فشرده، خاطره ای است که از قول رییس جمهور نقل کرده اند که بسیار شگفت آور است!

نه از آن جهت که چرا دکتر احمدی نژاد گفته اند: عمراً

بلکه از این جهت که با وجود آن که گفته اند: عمراً؛ پس چرا برای جانشینی واعظ جوادی به سراغ همان “عمراً” رفته اند؟

من که فکر نکنم شما عمراً متوجه شوید که چرا! می شوید؟

در همین باره ، واپسین یادداشت دلاور نجفی را هم در باره تحلیل محتوای تکذیب نامه دکتر صدوق بخوانید!

آدم می ماند چگونه بعد از چند روز سکوت، باید چنین تکذیب نامه ای از آستین به درآید و چرت خواب زمستانی سایت سازمان حفاظت محیط زیست را پاره کند!