بایگانی “مناطق حفاظت شده”

یک تجربه تلخ و شیرین با روباه شیدایی!

جمعه, ۳ شهریور, ۱۳۹۱

محمد درویش عزیز در یادداشتی تأمل برانگیز تجربه ای تلخ و شیرین از اصغر درخشان – محیطبان دوست داشتنی منطقه حفاظت شده شیدا در چهارمحال و بختیاری – را در دل نوشته هایش منتشر کرده است که حیفم آمد خوانندگان خوب و فرهیخته “تارنمای طبیعت بختیاری” را از این ماجرای روباه های شیدایی در طبیعت بختیاری آگاه نکنم.

باشد که آگاهی از این ماجرای تلخ و شیرین، دریچه ای تازه به سوی زندگی پر رمز و راز حیوانات اطراف مان بگشاید و سزاوارانه به قوانین و اخلاقیات حاکم بر محیط پیرامون مان احترام بگذاریم.

برای روباه شیدایی که در شیدا سکته کرد و رفت!

نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است …

چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا …

برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم.

خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …

    اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند …

از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟

خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند … تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند …

اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند …

اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود …     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!

    آری … روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.

روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است …

روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

    دوستان من:

ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا می‌توانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.

برخورد سخت یا اقدامات فرهنگی؛ اولویت برون رفت از بحران شکار و شکارچی در کشور؟

یکشنبه, ۲۹ مرداد, ۱۳۹۱

دوست خوب مان – کوشان مهران عزیز – در یادداشتی روشنگرانه نقطه نظرات و دیدگاه های کارشناسی خود را در خصوص شکار و شکارچی و بحران پیش روی در حوزه تنوع زیستی کشور بیان داشته اند. ایشان در این یادداشت در تحلیل اوضاع و احوال رواج یافتن شکارهای غیر مجاز و اولویت های اقدامات فرهنگی و یا برخوردهای سخت برای برون رفت از بحران محیط زیستی و اجتماعی پیش روی، مشروحا” به نکات مهم و تأمل برانگیزی اشاره نموده اند.

نوشتاری که در زیر می خوانید در وبلاگ دیده بان کوهستان منتشر شده و مجددا در این کلبه با خوانندگان و همراهان گرامی”طبیعت بختیاری”به اشتراگ گذاشته می شود؛

پیرینه، آخرین سنگر خرس ها

   در سال ۱۷۰۰ میلادی پس از مرگ کارلوس پادشاه بی وارث کشورفقرزده اسپانیا، فیلیپ دو بوربون نوه ی دختری لویی چهاردهم پادشاه فرانسه به عنوان پادشاه جدید امپراتوری اسپانیا معرفی شد. می گویند سفیر اسپانیا با شور و هیجان در برابر فیلیپ زانو بر زمین زده و بانگ برآورد: دیگر کوهستان پیرنه بین دو کشور وجود ندارد. فیلیپ که کلمه ای اسپانیایی نمی دانست با تعجب به تبعه ی کشور جدید خود نگاه می کرد!

   برای قرن ها سلسله کوه های پیرینه که از مدیترانه تا اقیانوس اطلس امتداد دارند مرز طبیعی دو کشور فرانسه و اسپانیا به حساب می آمدند. در حال حاظر گردشگران و طبیعت گردان در کنار بهره وری از مناظر زیبا شاهد پرواز عقاب باشکوه طلایی و شاموای پیرینه در کوهساران می باشند اما در روزگاران کهن این زیستبوم پذیرای گونه های دیگری نیز بوده است. تا سال ۱۸۷۰ آیبیکس پیرینه که یکی از چهار زیرگونه آیبیکس شبه جزیره ایبری می باشد در بخش فرانسوی این کوهستان وجود داشت و در سال ۲۰۰۰ سلینا تنها بز دوازده ساله بدون وارث و جایگزین با مرگ خود به دلیل صاعقه پرونده این پادشاه کوهستان را بست.

اسناد فئودالی و بایگانی کلیساهای قرون وسطی حکایت از پراکندگی گسترده خرس در سرزمین فرانسه می نمایند ولی پاکتراشی جنگل ها برای افزایش زمین های زیرکشت و نیاز رو به گسترش سوخت صنایع به تدریج باعث عقب نشینی و در نهایت نابودی گونه های بزرگ جثه ای چون گاو وحشی اوروش، بیزون اروپایی ، اسب وحشی تارپان و گوزن الک(موس) گردید. برآورد شده که در دوران شارلمانی در حدود هشتاد درصد فرانسه پوشیده از جنگل بود ولی این مفدار در اواخر قرن هیجدهم به تنها سیزده درصد کاهش یافت و در زیستگاه هایی چون جنگل های مدیترانه ای( ماکی) جنوب فرانسه نسل شوکا در اواخر قرن هیجدهم نابود شد.  آخرین گزارش های وجود خرس به قرن چهاردهم میلادی در مرکز فرانسه بازمی گردد. در طی قرن نوزدهم رشته کوه های آلپ و ژورا در شرق و پیرینه در جنوب شرقی تنها قلمروی خرس قهوه ای به حساب می آمدند. با وقوع انقلاب کبیر فرانسه و الغای حقوق کهن نجبا بر زمین ها و شکار ، روستائیان هجوم خود را به زمین های کشاورزی ، بیشه زارها و جنگل ها برای شکار و دام گذاری آغاز نمودند. در سال ۱۸۴۸ نخستین پروانه های شکار و محدودیت زمانی برای مدیریت گونه هایی شکارچی پسند چون گوزن سرخ، شوکا، خرگوش ، کبک پاقرمز و کبک چیل آغاز گردید ولی همزمان برنامه ریشه کن نمودن گوشتخوارانی چون گرگ و سیاه گوش در هر استان به جدیت پیگیری می شد. در سال ۱۹۳۰ آخرین گزارش مستند حکایت از نابودی خرس در آلپ فرانسه دارد و در دهه های نخست قرن بیستم جمعیت خرس در کوهستان های پیرینه فرانسه بین ۷۰ تا ۱۵۰ قلاده برآورد می گردید.

به تدریج در کنار بالارفتن ارزش وجودی گونه های گوشتخواری چون خرس در میان افکار عمومی و تلاش چندین دهه بوم شناسان و طبیعت دوستان برای زدودن تدریجی رسوبات چند صد ساله دشمن انگاشتن خرس بوسیله دولت مردان و مدیران اجرایی در سال ۱۹۷۲ شکار خرس در فرانسه ممنوع گردید و در سال ۱۹۷۹ در ردیف گونه های حفاظت شده اعلان گردید و در سال ۱۹۸۴ نخستین برنامه حفاظتی طرح ریزی گردید. در سال ۱۹۸۰ برآورد شده بود که در پیرینه فرانسه تنها پانزده قلاده خرس برجای مانده و با تاسف این تعداد در سال ۱۹۹۵ به تنها پنج قلاده کاهش یافت.

در اوایل قرن بیستم جمعیت خرس در رشته کوه های پیرینه به سه جمعیت مجزا کاهش یافته و فشار شکارچیان و بویژه دامداران باعث قطع ارتباط افراد در این جمعیت های منزوی گردیده بود. پس از پژوهش های ژنتیکی در میان نمونه های اروپایی کارشناسان به این نتیجه رسیدند که تنها راه پبشگیری از غلتیدن این گونه به گرداب انقراض معرفی نمونه های اسلوونی می باشد و در ۱۹۹۶ تعداد ۳ قلاده خرس اسلوونی در منطقه رها سازی شد و در پایان سال ۲۰۰۵ این تعداد به دلیل زادو ولد و به احتمالی آمیزش با آخرین نمونه های پیرینه ای به ۱۴ تا ۱۸ قلاده افزایش یافتند ولی در سال ۲۰۰۶ ، پنج قلاده خرس اسلوونی به دلیل تصادف و شکار قاچاقیان از بین رفتند. با تمام تمهیدات و برنامه های حفاظتی و اطلاع رسانی با تاسف در تاریخ اول نوامبر سال ۲۰۰۴ آخرین ماده خرس اصیل پیرینه فرانسه به دست یک متخلف شکار شد و در حال حاظر گویا آخرین نمونه های اصیل خرس های پیرینه به حدود به ۵ و یا ۶ قلاده در لکه جمعیت غربی در بخش اسپانیایی پیرینه می باشند.

در منطقه کوهستانی پیرینه دامداری و بویژه پرورش گوسپند در کنار صنعت گردشگری یکی از مهم ترین ارکان اقتصادی منطقه می باشند. در برابر همایش های دوستداران پایداشت و احیای جمعیت خرس پیرینه شبانان و جوامع محلی نیز بیکار ننشسته و همواره درپی نشان دادن اعتراض خود به صرف زمان و هزینه برای نگهداری از موجود زیان بار و درنده ای بنام خرس می باشند. هرچند دولت موظف به پرداخت زیان های وارده به دامداران و باغداران خسارت دیده می باشد و آنها را ترغیب به استفاده از سگان گله بیشتر و حصارکشی بهتر باغ ها می نماید ولی با این وجود و تمامی تبلیغات و برنامه های آموزشی و فرهنگی تغییر دیدگاه جوامع محلی به سادگی امکان پذیر نبوده و هرگاه برنامه ریزان تنها به امید تغییر دیدگاه منفی جوامع محلی تمام سرمایه و زمان خویش را مصروف برنامه های آموزشی ( که در جای خود بسیار حیاتی است) نموده و بحث حفاظت فیزیکی از گونه و زیستگاه او را در رتبه های دوم و سوم قرار بدهند، آن زمان که جامعه محلی به نقطه تعالی دانستن اهمیت همزیستی مسالمت امیز با خرس و   گرگ و عقاب طلایی رسیده باشد دیگر نه از تاک چیزی برجای بماند و نه از تاک نشان.

مثلی است معروف که می گوید: جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد… . هنگامی که درنواحی آلپ و پیرینه فرانسه با وجود امکانات بی مانند آموزشی و فرهنگی هنوز چوپانان و شکارچیان به خون گرگ و خرس تشنه می باشند چگونه می توان با چشم بربستن بر حقایق چند هزار ساله حاکم بر جزءجزء این کشور به عنوان برنامه های آموزشی و فرهنگی جوامع محلی اندک زمان و بودجه ناچیز را به بهای از دست رفتن گونه ها و تاراج و تخریب زیستبوم ها فدا نمود؟ کنت گوبینو فیلسوف و دیپلمات فرانسوی در دنباله سفرنامه خود به ایران سال های ۱۸۵۰ میلادی داستانی با عنوان جنگ ترکمن نگاشته که همچون کتاب حاجی بابای اصفهانی خلقیات واقعی فرزندان به حق کورش و داریوش را بی پرده می نمایاند. در کنار شرح فضاحت بار قشون ظفر نمون از ترکمن ها در جنگ مرو و فروش آذوقه سپاهیان بوسیله مافوق ها در مشهد و فرستادن عده ای گشنه و نابلد به جنگ ، افسری حکایت دوره موفق آموزش نظامی خود در فرانسه را می نماید که پس از بازگشت به ایران به خدمت در قشون مامور گردید و پس از چندین شکایت و عریضه نویسی درباره بالاکشیدن جیره و مواجب سربازان به چوب و فلک بسته شد و به هنگام خوردن ترکه های خیس انار دریافت مهم ترین دوره آموزشی در ایران همانا چشیدن ضربه ترکه فلک و همرنگ جماعت شدن می باشد تا فراگیری شیوه های قلعه گیری و جنگ سرنیزه در دانشگاه نظامی سن سیر پاریس.

تبحر ایرانیان در ورزش هایی چون کشتی و ضعف در ورزش های گروهی به راستی روحیه فردگرای ما را نشان می دهد. به همین دلیل همواره در کارگروهی افرادی چند رنگ و زبان باز یافت می شوند که با چرب زبانی و فریبکاری سایرین را نردبان ترقی خویش قرار می دهند. در بحث گروه های فعال و داوطلب محیط زیستی نیز باوجود تبحر و اشراف و دانش کامل و اخلاق پسندیده حرفه ای برخی از فعالان محترم به هنگام کار گروهی هیچگاه نمی توان به دلیل ویژگی هایی چون فردگرایی و فرصت طلبی عده ای به پایداری و بقای این مجموعه امیدی داشت.

به تجربه ثابت شده که به هنگام بحث های مالی به سادگی همه اصول زیرپا گذاشته شده و به دلیل فرصت طلبی عده ای زبان باز و هفت رنگ هیچگاه نمی توان در کشور ایران مانند دیگر کشورها کارهای گروهی عام المنفعه را به اتمام رسانید. با توجه به موارد یاد شده و درنظر داشتن تجربه فراز و فرود جمعیت خرس قهوه ای در کوهستان های پیرینه با کمال تاسف به این نتیجه خواهیم رسید که شرط بقا و پایداشت خرس و دیگر گونه ها ( از سمندر تا گورخر) در گام نخست می بایست اجرای قانون و پایبندی مجریان قانون به اصول باشد و به هنگام ثبات نسبی گونه و زیستگاه باید به اندیشه آموزش اصولی آنهم با شناخت کامل جوامع افتاد . روزگاری کتاب های دبستان پربود از “آن مرد با اسب آمد” و داستان “حسنک و گوسپندانش” ولی در روزگاری که در حدود هفتاد درصد ساکنان ایران شهرنشین و یا شبه شهرنشین ( یک شبه شهر شدن روستاها بدون در نظر داشتن زیر ساخت های لازم) شده اند و نفوذ انواع رسانه های صوتی و بویژه تصویری در جای جای کشور و حتی در میان عشایر کوچرو ، آگاهی رسانی درباره اهمیت حفظ گونه هایی چون خرس و زیستگاه های آنها ( پیشگیری از بلایایی چون سیل های چند سال اخیر گرگان و ورود ریزگرد ها به دلیل نابود کردن تالاب ها) به شیوه ای ملموس و قابل درک و بدور از فرمول نویسی و شیوه مرضیه تقلب علمی و جعل مقاله ، برای تمامی اقشار و بویژه کودکان و نوجوانان در رسانه های جمعی در بیشتر موارد کارایی بهتری از آموزش به شیوه کنونی جوامع محلی درپی خواهد داشت.

بخت با محیط بانان شیدا یار بود

یکشنبه, ۲۹ مرداد, ۱۳۹۱

در ساعت های پایانی آخرین روز ماه رمضان – شامگاه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱ – در اثر شلیک مستقیم شکارچیان؛ ۲ نفر از محیط بانان سلحشور منطقه حفاظت شده شیدا در چهارمحال و بختیاری به شدت زخمی و روانه بیمارستان شدند. این پاسداران جان برکف طبیعت میهن مان در حالی ناجوانمردانه و در جدالی نابرابر مورد اصابت شلیک مستقیم اسلحه جنگی قرار گرفتند که مسلح نبوده و هیچ گونه سلاح گرمی به همراه نداشتند.

به راستی باور این حقیقت تلخ سخت و شرم آور است که ساختارهای اخلاقی در میان برخی از افراد جامعه مان آنچنان فروپاشیده است که برای تفریح شان شکارکشی را برمی گزینند، به فریادهای “ما مسلح نیستیم شلیک نکنید” توجه ای نمی کنند و سزای پاسداری از طبیعت را شلیک مستقیم گلوله می دانند و حافظان طبیعت میهن شان را به جرم دفاع از حرمت سرزمین شان غرق در خون می کنند!

نگارنده نیز خدای بزرگ را شاکر است که این گلوله های نادانی و بی اخلاقی، نتوانستند زیستمندان شیدای دیار بختیاری را از داشتن چنین محیط بانان شجاع و بی ادعایی محروم کند و بار دیگر بر ضرورت انجام اقدامات آسیب شناسی اجتماعی و اخلاقی از سوی نهادهای متولی تأکید داشته تا در مطالعه ای شفاف و جسورانه، عوامل مؤثر در روند رو به افزایش وقوع چنین جنایت های انسانی در عرصه های محیط زیست کشور شناسایی و مسئولانه خودمان را برای یک جراحی بزرگ اجتماعی آماده کنیم.

پی نوشت:

– باورمان این است که وب‌سایت‌ها و درگاه‌های مجازی، هویت دستگاه های دولتی هستند، شگفت­ آور است که چگونه برخی از دست ­اندرکاران این درگاه­ های مجازی دولتی با هویت خویش اینگونه ساده‌انگارانه برخورد می­ کنند و دست­ کم تلاش­ های واقعی دلسوزان و سلحشوران دستگاه خود را هم به نمایش نمی­ گذارند!؟

حقیقتا این منصفانه نیست که بعضی­ ها هنوز در خواب و تعطیلات رمضانی باشند و مردانی بی­ ادعا تا پای جان­ شان برای پاسداری از زیستمندان شیدا ایستادگی کنند و خود را در برابر گلوله شکارچیان قرار دهند و با خون­ شان شیدا را سرافراز کنند.

حکم اعدامی که ریشه در ضعف قانون دارد !

شنبه, ۱۶ مهر, ۱۳۹۰

خبر تأیید حکم اعدام محیط بان منطقه دنا به جرم قتل عمد سبب نگرانی و اندوه اکثر فعالان و دست اندرکاران محیط زیست و به خصوص محیط بانان جان برکف مناطق تحت حفاظت گردیده است. اسعد تقی زاده همان محیط بان جوان منطقه حفاظت شده دنا در استان کهگیلویه و بویراحمد است که در مرداد ۱۳۸۷ در درگیری با شکارکُش‌ های حرفه ای متهم به قتل عمد شده و اخبار منتشره حکایت از تأیید حکم اعدامش توسط دیوان عالی کشور دارد.

متأسفانه به نظر می رسد صدور چنین احکام تأمل برانگیزی ریشه در ضعف قانون و عدم برخورداری سازمان حفاظت محیط زیست از وزن و جایگاه سزاوار در تبیین قوانین محیط زیست دارد. تناقض ها، ابهامات و برخی مواد غیرمنطقی در “قانون حمل و بکارگیری سلاح” را می توان از عمده ترین علل صدور چنین احکامی دانست که منجر به ضعف روحی و کاهش اقتدار محیط بانان در پاسداری و دفاع از پایداری طبیعت وطن شده و زمینه سوءاستفاده و گستاخی این شکارکش های طبیعت ستیز و تهدید جدی تنوع زیستی میهن مان را بوجود خواهند آورد.

ضعف سازمان حفاظت محیط زیست در ارتقاء سطح آموزش محیط بانان و عدم تکرار آموزش های لازم در دوره های شش ماهه یا سالانه سبب گردیده است تا برخی از محیط بانان از دانش و آگاهی لازم در خصوص مقررات “قانون حمل و بکارگیری سلاح” برخوردار نباشند و در مواجه با شکارچیان غیرمجاز و قانون گریز تحت تأثیر شرایط محیطی، وظیفه مندی و عرق محیط زیستی خود دست به اقداماتی بزنند که فاقد پشتیبانی های قانونی باشد. در حادثه منطقه دنا، این محیط بان به دلیل قراردادی بودن نوع همکاری اش با سازمان حفاظت محیط زیست، فاقد مجوز لازم برای حمل و بکارگیری سلاح بوده که در درگیری ایجاد شده از سلاح همکارش استفاده نموده است. قطعا” اگر نامبرده از آموزش لازم برخوردار بود اقدام به استفاده از سلاح همکارش و تیراندازی با آن نمی کرد و مطمئنا” همکار او هم از آگاهی و توجیه لازم برخوردار نبوده و حتمن اگر از دانش و آگاهی لازم برخوردار بود اجازه استفاده از سلاحش را به همکار قراردادی اش – که فاقد مجوزات لازم است – را هرگز نمی داد.

البته به نظر می رسد بخش حقوقی سازمان حفاظت محیط زیست – خصوصا” در استان ها – نیز وزن و ظرفیت لازم برای مواجه با چنین پرونده هایی را نداشته و از توان نرم افزاری، تخصصی و منابع انسانی بایسته برای دفاع از حقوق این مدافعان طبیعت وطن برخوردار نمی باشد.

بنابراین ضرورت دارد سازمان حفاظت محیط زیست یا در راستای اصلاح قوانین مربوطه و اخذ مجوز لازم برای حمل و بکارگیری سلاح این نیروهای قراردادی و طرحی بکار گرفته شده در مناطق تحت حفاظت اقدام کند و یا اینکه در راستای اصلاح ساختار منابع انسانی خود گام های اساسی بردارد. وضعیت منابع انسانی و تعداد محیط بانان رسمی سازمان حفاظت محیط زیست به هیچ وجه با حجم وظایف و وسعت مناطق تحت حفاظت آن سازمان همخوانی نداشته و حتا برخی از مناطق تحت حفاظت نیز فاقد چارت سازمانی می باشند و در این مناطق به ناچار از نیروهای قراردادی – که بر اساس قوانین فعلی نیز مشمول اخذ مجوز حمل و بکارگیری سلاح نمی گردند – استفاده می شود و در اصل نیروهایی کت بسته و بدون تجهیزات سخت افزاری و نرم افزاری را به پاسداری از مناطق تحت حفاظت می گمارند.

و حرف آخر اینکه

در این نابسامانی قانونی و ساختاری سازمان حفاظت محیط زیست، همواره در چنین جدال های نابرابری با شکارکش های از خدا بی خبر؛ بازنده محیط بانان سلحشور و طبیعت مظلوم وطن خواهد بود.

پی نوشت:

سخنان «محمدجواد محمدی‌زاده» رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور در همایش سراسری محیط بانان در مشهد در خصوص ماجرای حکم اعدام این محیط بان قابل تأمل است!

کارتون«ضعف قانون حمل و بکارگیری سلاح» در ایبنانیوز

روحیه خستگی ناپذیر یک مدیر محیط زیست

یکشنبه, ۳ مهر, ۱۳۹۰

سعید یوسف پور، مدیر خوش فکر و خستگی ناپذیری است که در طول مدت کوتاه مدیریت خود، مسئولانه نسبت به موضوعات محیط زیستی در استان چهارمحال و بختیاری واکنش های سزاوار و شایسته ای نشان داده و با بهره گیری از توان جوانی و روحیه فروتنانه همواره برای پاسداری و صیانت از مناطق تحت حفاظت و مقابله با تعرضات و برخی رخدادها مثل آتش سوزی ها، هم پای محیط بانان خود در عرصه حضور پیدا کرده است. قطعا” این رفتارهای مسئولانه و صمیمانه بسیار مؤثر بوده و سبب تقویت روحیه مسئولیت شناسی، تشویق و همدلی کارکنان و محیط بانان در  انجام وظایف سازمانی شان خواهد شد.

در هفته گذشته – آخرین هفته فصل تابستان – نگارنده یک روز کامل کاری را همراه این مدیر پرتلاش بوده که شب هنگام در راه برگشت از منطقه، قبل از محیط بانانش متوجه وقوع حریق در ارتفاعات منطقه حفاظت شده هلن گردیده و به رغم خستگی ناشی از طبیعت گردی کوهستانی یک روزه، سریعا” اقدام به فراخوانی محیط بانان خود کرده و پس از یک ساعت حرکت با خودرو، خود را به نزدیکی های محل آتش سوزی رسانده و به مانند یک نیروی امدادی به همراه محیط بانان و یک نفر از اهالی منطقه بعد از ۲ ساعت پیاده روی در مسیری صعب العبور و خطرناک خود را به محل آتش سوزی رساندند و با دست خالی و  با استفاده از سرشاخه های درختان به مقابله با آتش پرداختند تا اینکه در اثر تلاش های ستایش برانگیز وی و همکارانش در ساعت ۴ بامداد حریق مهار و اطفاء گردید.

بدون شک همان جنس تقریبا” متفاوت با جنس مدیریت رایج و روحیه قابل تحسین این مدیر بود که توانست در آن شب نیروهای امدادی را در سیاهی شب به آن منطقه سعب العبور و خطرناک بکشاند و از گسترش آتش جلوگیری کند.

جالب تر اینکه، خستگی و بی خوابی ۲۴ ساعت گذشته باعث برهم خوردن برنامه بازدید روز بعد نشده و طبق برنامه زمانبندی روز بعد، در وقت مقرر با روحیه ای شاداب و رفتاری صمیمانه در محل حاضر شد و حقیقتا” بازدید کنندگان را شگفت زده کرد.

نگارنده صمیمانه برایش دعا کرده تا به عنوان مدیری جوان که درد محیط زیست را می‌شناسد و به آن باورد دارد، هیچگاه این روحیه خستگی ناپذیری را از دست نداده و همواره در کارش موفق باشد.

به امید افزایش آن گروه از مدیرانی که با روحیه ای خستگی ناپذیر و رفتاری فروتنانه، دغدغه مند وظایف خود هستند و برای همکاران خود ظرفیت سازی اخلاقی و انگیزه کاری می کنند.

دشمن جدیدی به نام مزارع پرورش ماهی !

دوشنبه, ۲۱ شهریور, ۱۳۹۰

رودخانه کارون از زردکوه بختیاری واقع در منطقه کوهرنگ سرچشمه گرفته و به همراه ارمند، خرسان، دز و … کارون بزرگ را تشکیل می دهند. رودخانه کارون با عبور از مناطق کوهستانی و جنگلی چهارمحال و بختیاری، به دلیل چشم اندازهای طبیعی جذابی که در طول مسیر ایجاد کرده و ظرفیت قایقرانی (رفتینگ) که آفریده، همواره به عنوان یکی از جاذبه های طبیعی ارزشمند و مقاصد اصلی گردشگری در محدوده “پایلوت پروژه حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی” در استان چهارمحال بختیاری به شمار می رفته است. افزون بر این ها، رودخانه کارون یکی از سه اثر طبیعی مهم استان چهارمحال و بختیاری بوده که به همراه رودخانه زاینده رود و چشمه وقت و ساعت در فهرست آثار ملی کشور ثبت شده است.

اینها را گفتم تا تأسف خود را از اوضاع غم انگیز این رودخانه ارزشمند و بی تفاوتی آشکار و شگفت آور سازمان های متولی در مقابل رفتارهای سودجویانه و تخریب بستر و حریم این رود خروشان و طراوت بخش در محدوده پروژه بین المللی حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزیکه از مهمترین اهداف آن حفاظت از تنوع زیستی، تقویت نظام مناطق حفاظت شده و کاربری پایدار در بخش های آب، توریسم و جنگلداری می باشد – بیان کنم. شگفت‌آور‌‌تر و تأسف‌بارتر آن که این تخریب ها بدون کمترین مقاومتی همچنان ادامه داشته و همچنان بخش های دیگری از بستر و حریم این رودخانه به صورت غیراصولی و غیرفنی تبدیل به مزارع پرورش ماهی می شود.

در طی ۳ سال گذشته، برخی افراد سودجو و فرصت طلب از بی تفاوتی دستگاه های وزارت نیرو، شرکت آب منطقه ای و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان استفاده کرده و با احداث بیش از یکصد مزرعه پرورش ماهی قزل آلا به صورت غیرقانونی و با استفاده از همان مصالح و خاک بستر و حریم رودخانه، ناباورانه تخریب گسترده این رودخانه با ارزش را سبب شده اند.

عملیات های گسترده مکانیکی و سازه ای انجام شده در بستر و حریم رودخانه سبب برهم خوردن نظام هیدرولوژیکی و تخریب اکوسیستم رودخانه گردیده و در ده ها منطقه از رودخانه تغییر مسیر صورت گرفته است. افزون بر آن، رویشگاه های جنگلی و مناظر جذاب دیداری اطراف رودخانه تخریب شده و از ظرفیت های طبیعت گردی و ورزش های رودخانه ای منطقه کاسته شده است. افزایش چشمگیر نرخ فرسایش آبی و انباشت رسوبات در پشت سد کارون ۴ نیز از دیگر پیامدهای خسارت زای این تخریب بستر و حریم رودخانه خواهد بود.

به رغم شرایط توپوگرافی، اقلیمی و زمین شناسی حاکم بر این بخش از حوضه آبریز سد کارون ۴ و ضرورت افزایش ضریب حفاظت خاک منطقه، بدون کمترین مقاومتی از سوی وزارت نیرو و سایر نهاد های متولی این تخریب ها صورت پذیرفته تا در پس هر بارندگی شاهد نابودی این سرمایه گذاری های ناپایدار و انباشت صدها تن خاک در مخزن این سد غول پیکر باشیم.

عدم اعمال نظارت های فنی بر پرورش ماهی در این مزارع سبب برهم خوردن اکوسیستم و حیات آبزیان بومی این رودخانه شده است. ماهی قزل آلای رنگین کمان یک گونه غیربومی مهاجم بوده که حیات آبزیان بومی رودخانه را به خطر انداخته است. هیچ گونه نظارت و قرنطینه ای بر مزارع تولید بچه ماهی نشده و استفاده غیرمجاز از آنتی بیوتیک ها و قارچ ها و همچنین استفاده بیش از حد از خوراک ماهی، نرخ ورود مواد آلی به رودخانه را به شدت افزایش داده و نهایتا” سبب آلوده شدن آب رودخانه شده است. این مزارع پرورش ماهی فاقد حوضچه های تثبیت و طوری های لاشه گیر بوده و سبب ورود ماهی های بیمار و تلف شده و هم چنین ورود مواد آلی غیر مجاز به رودخانه شده اند.

به هر حال این رودخانه کم همتا در چهارمحال و بختیاری روزگار غم باری دارد، حیرت آور اینکه در طی یک سال گذشته و پس از بازدید مدیران دستگاه های متولی و مقامات قضائی محلی، بدون کمترین ممانعتی تعداد این مزارع تقریبا” دو برابر شده و حتی تعداد این مزارع در خط مرزی منطقه حفاظت شده هلن از عدد ۲۰ هم گذشته است و جالب اینکه دادگستری منطقه، مقابله با این تجاوزات به بستر و حریم رودخانه را بر اساس قانون در حیطه وظایف وزارت نیرو و شرکت آب منطقه ای استان دانسته و شکایت سازمان حفاظت محیط زیست در منطقه حفاظت شده را فاقد موضوعیت اعلام کرده است.

امیدواریم فرماندار به عنوان عالی ترین مقام اجرایی منطقه، مدیران و مسئولین نهادهای متولی در حوزه های آب و گردشگری استان و حتی دستگاه قضائی به عنوان مدعی العموم، هرچه زودتر، نسبت به ساماندهی این رودخانه زیبا، کم‌نظیر و ارزشمند در طبیعت بختیاری اقدام کنند.

ادامه مطلب»

پول؛ مهمترین تهدیدی که تنوع زیستی در تنگ صیاد را به چالش گرفته است!

سه شنبه, ۱۸ مرداد, ۱۳۹۰

رخدادهای طبیعی و خشکسالی های پی در پی سال های اخیر، روند شرایط بحرانی حاکم بر منابع آبی دیار بختیاری را نیز شتاب بخشیده است. خشک شدن کامل و یا کاهش شدید آبدهی چشمه ها و قنوات و منابع آب شرب در زیستگاه های طبیعی و منفی شدن حیرت آور تراز آبی سفره های زیرزمینی، علاوه بر مردم، زندگی تمامی زیستمندان جانوری و گیاهی این سرزمین را با تهدیدهای جدی مواجه کرده است.

منطقه حفاظت شده تنگ صیاد با وسعتی حدود ۲۷ هزار هکتار به عنوان یکی از ذخیرگاه های زیستی جانوری و گیاهی نادر کشور در چهارمحال و بختیاری، با خشکی کامل و یا کاهش شدید آبدهی همه ۵۰ چشمه و قنات تأمین کننده آب شرب وحوش خصوصا” گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز مورد حفاظت روبرو شده است.

به لحاظ شرایط ویژه و منحصر به فرد منطقه حفاظت شده تنگ صیاد که ناشی تعداد و تنوع زیستی جانوری آن می باشد، بحران آبی پیش رو می تواند خطرات و تهدیدهای بیشتری را برای حیات وحش این منطقه نسبت به سایر نقاط چهارمحال و بختیاری به دنبال داشته باشد. بی آبی و خشک شدن چشمه ها و سایر منابع آبی این زیستگاه طبیعی سبب خارج شدن گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز از منطقه تحت حفاظت شده و با ورود به باغات و مزارع داخل و حاشیه منطقه حفاظت شده، با تله ها و دام های از پیش گسترده شده نابخردان طبیعت ستیز مواجه شده و جان خود را بر سر جرعه ای آب می گذارند. گستردگی منطقه، تعدد و پراکندگی باغات و مزارع موجود در داخل محدوده و یا حاشیه این منطقه حفاظت شده و بالاخره کمبود محیط بان، جلوگیری از خروج و گدار حیات وحش تشنه و در جستجوی آب و ممانعت از ورود آن ها به چنین محیط های ناامن و خطرناکی را کاری سخت و شاید غیرممکن کرده است.

اما در حال حاضر برای برای برون رفت از این وضعیت بحرانی حاکم بر امنیت جانی حیات وحش و کاهش اثرات بی آبی در این زیستگاه ارزشمند، انجام اقدامات کوتاه مدت تآمین آب دستی اجتناب ناپذیر است. همچنین بکارگیری تعداد بیشتری محیط بان برای جلوگیری از مهاجرت و گدار حیات وحش از مناطق امن و نزدیک شدن به باغات و مزارع داخل منطقه حفاظت شده ضروری است.

امیدوار بودیم حالا که تصمیم گیران و برنامه ریزان از این وضعیت نگران کننده و تهدیدآمیز در چنین زیستگاه های طبیعی کشور آگاهی پیدا کرده اند، شاهد تخصیص منابع مالی درخور در این حوزه خواهیم بود تا در حد ممکن از خسارات و صدمات ناگوار این پدیده در مناطق چهارگانه حفاظتی کم کنند، اما ناباورانه و با کمال حیرت همچنان شاهد همان بی مهری های گذشته و کم وزنی ملاحظات زیست محیطی در روند بودجه ریزی و تخصیص منابع اعتباری به حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور بودیم تا یادمان نرود که همچنان پول به عنوان مهمترین تهدید تنوع زیستی در مناطق چهارگانه را به چالش گرفته است!

آیا این نشانه ی بی توجه ای و درک نادرست مسئولان از پایداری بوم شناختی و زیگونگی زیستی سرزمین مادری مان نیست که برای تامین آب و ساخت آبشخور حیات وحش در خطر چنین زیستگاه های طبیعی، تنها ۱۰ میلیون تومان سهم هر استان از محل منابع اعتباری خشکسالی گردد!؟

به راستی آیا می توان از چنین دستگاه بی بضاعتی به نام حفاظت محیط زیست انتظار پاسداری از مناطق چهارگانه حفاظتی و زیستمندان تحت مدیریتش را داشت؟

حرف آخر این است که؛ تا زمانیکه ملاحظات زیست محیطی در نظام بودجه ریزی کشور از چنین جایگاه ناشایست و کم ارزشی برخوردار باشد هرگز نباید امید به زنده ماندن گله های قوچ و میش وحشی و کل و بز مناطقی چون تنگ صیاد باشیم.

در همین رابطه:

فرار حیات وحش به باغ های اطراف تنگ صیاد

اختصاص اعتبار ویژه برای نجات حیات وحش تنگ صیاد

ماجرای «تنگ صیاد» در برنامه ی گفت و گوی داغ سبز

سه شنبه, ۱۷ خرداد, ۱۳۹۰

چهل و یکمین گفت و گوی داغ سبز رادیو اینترنتی ایران صدا به “ماجرای عبور خط لوله گاز از منطقه حفاظت شده تنگ صیاد” و شکایت دکتر سعید یوسف پور – مدیرکل حفاظت محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری- از نگارنده اختصاص داشت. مشروح گفت و گوهای صورت گرفته در این برنامه؛ در «وبلاگ گفت و گوی داغ سبز» منتشر شده است که ضمن قدردانی از احمد پازوکی عزیز مجری خوب برنامه و نویسنده وبلاگ گفت و گوی داغ سبز ، توجه شما را به مشروح این گفت و گو و نظرات روشنگرانه کارشناس برنامه – محمد درویش –  جلب می کنم:

متن صحبت های سعید یوسف پور، هومان خاکپور و محمد درویش در گفت و گوی داغ سبز

احمد پازوکی مجری برنامه: همانطور که می دانید چهل و یکمین گفت و گوی داغ سبز به “تنگ صیاد” و شکایت دکتر سعید یوسف پور – مدیرکل حفاظت محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری- از مهندس هومان خاکپور – فعال و کارشناس منابع طبیعی- اختصاص داشت. آنهایی که برنامه را دیدند و شنیدند می دانند که پنجشنبه در استودیو تنها بودم. صحبت های یوسف پور به صورت ضبط تلفنی پخش شد و خاکپور و مهندس درویش پشت خط تلفنی گفت و گوی داغ سبز بودند. در اثنای برنامه سعی کردم دیدگاههای هر دو طرف، عادلانه و به دور از جانبداری مطرح شود و شنونده خودش تصمیم بگیرد که حقیقت کجاست.

صحبت های دکتر سعید یوسف پور – مدیرکل حفاظت محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری:

“۲۵ سال پیش در “حاشیه ی مرز” منطقه ی تنگ صیاد، یک لوله ی گاز از سپید دشت به شهرکرد و در کنار جاده ی شهرکرد-بروجن  احداث شده که این جاده اکنون چهاربانده است. سال گذشته، شرکت گاز درخواست احداث خط دوم لوله ی گازی را برای تبدیل سوخت واحدهای صنعتی ارائه داد. مطالعات این درخواست هم به کمیته ی ارزیابی سازمان محیط زیست و هم به شورای ساماندهی مناطق ارجاع شد که هر دو با این پروژه موافقت کردند با این شرط که خط لوله ی جدید “در حریم” خط لوله ی قبلی قرار بگیرد. شرکت گاز هم در حریم همان لوله ی قبلی، زمین را تسطیح و کانالها را حفر نموده است.”

“آقای خاکپور با من تماس گرفتند و من عینا همین موضوع را برایشان توضیح دادم. اما متاسفانه ایشان رفتند و با بعضی سایتها مصاحبه کردند و گفتند “عبور لوله ی گاز از پارک ملی تنگ صیاد”؛ “تخلف آشکار محیط زیست در تنگ صیاد”. در صورتی که با GPS که دوستان {کارشناس} زدند نزدیک ترین فاصله ی پارک ملی و خط لوله، ۵٫۵ کیلومتر است.”

“من هم رسانه ای هستم و هم فعال محیط زیست. ما باید حقایق را منعکس کنیم. باید ببینیم خبری که ما می دهیم چه اثرات کوتاه مدت و بلند مدتی بر ذهن مخاطبان دارد. اینکه ما اذهان مردم را نسبت به موضوعات محیط زیستی حساس کنیم خیلی هم خوب است. اتفاقا  یکی از اولویتهای ما در بخش حفاظت از محیط زیست، فرهنگ سازی و اطلاع رسانی است. منتها به این شکل که لوله ی گاز در پارک ملی نباشد و بگویند در پارک ملی بوده است، جواب این تنش رسانه ای و انعکاس داخلی و خارجی اش را چه کسی باید بدهد؟”

“آقای خاکپور بعدا در وبلاگش اصلاحیه ای آورد و گفت که لوله ی گاز در پارک ملی نبوده است، اما این وقتی بود که کار از کار گذشته بود و سایتها و وبلاگها خبرش را منتشر کرده بودند. خیلی از دوستان من به من می گویند نباید شکایت می کردی. اما اگر ما رسانه ای ها خبری کذب را – نا خواسته- منتشر کردیم و تبعات داشت، مرجع پاسخ گویی باید چه کسی باشد؟ من چه راهکاری دارم که اثبات کنم این خبر کذب بوده است؟”

“شکایت من دو جنبه داشت. یکی جنبه ی شخصی آن است. آقای خاکپور دوست من است. دوستانه تماس گرفت و من دوستانه روند کار را توضیح دادم و ایشان رفت و آن مصاحبه را انجام داد. موضوع دیگر، جنبه ی سازمانی آن است. ارزیابی این پروژه را هم کمیته ارزیابی و هم دفتر زیستگاهها انجام داده است و ما سر یک وجب از خاک منطقه کوتاه نیامده ایم. ما الان در بیرون از منطقه که حساسیت ندارد بسیاری از طرحها را مخالفت می کنیم، ما برخی از طرحهای ملی سد سازی که دولت به انجام آن مصر است را مخالفت کرده ایم، در جاده سازی در همین استان ما مصداق بارز مخالفت هستیم، آنوقت در این منطقه ی حفاظت شده اگر حساس نباشیم که وااسفا برما”

“نمی خواهم مظلوم نمایی کنم اما همین الان که داریم صحبت می کنیم، من محیط بانی دارم که ۲۵ شبانه روز است که خانه نرفته و در منطقه است: آقای بختیار طاهری مدیر پارک ملی تنگ صیاد. ما به دلیل حساسیتی که در حفاظت داریم حتی مجموعه ی ستادی و کارمندیمان را در ساعات غیراداری و روزهای تعطیل نگه داشته ایم با اینکه وظیفه ای هم ندارند. ما این همه روی منطقه حساسیت داریم آنوقت بیاییم با دست خودمان منطقه را به باد بدهیم؟ این با عقل جور درنمی آید”

“من اگر شکایت کردم دلم برای همین بچه ها سوخت. شما بیایید در سازمان استان ببینید دید بچه ها نسبت به آقای خاکپور چگونه شده است. من نسبت به همکارانم پاسخگو بودم چون حس کردم به آنها ظلم شده است. اگر بین سازمان محیط زیست و فعالان محیط زیست تقابلی وجود دارد باید بنشینند در کنار هم و مسائل را برطرف کنند. من شخصا مستقیم به عنوان مدیر کل محیط زیست استان با آقای خاکپور تماس گرفتم و از او خواستم که با هم به منطقه برویم و هرجا که برایشان سوال بود برطرف کنیم. ایشان فردی دلسوز و فعالند اما فکر می کنم از روی ناآگاهی مطلبی را منتشر کردند که جمع کردنش واحسرتاست…”

صحبتهای مهندس هومان خاکپور فعال منابع طبیعی و محیط زیست:

” تنگ صیاد حدود ۲۷۵۰۰ هکتار است که حدود ۵۴۰۰ هکتار آن، پارک ملی و مابقی منطقه حفاظت شده می باشد. جاده ای که الان در حال عبور از تنگ صیاد است، از منطقه حفاظت شده می گذرد و نه از پارک ملی. سال گذشته، منطقه تنگ صیاد و دنا به عنوان دو ذخیره گاه زیستکره برای ثبت جهانی به یونسکو پیشنهاد شد. اواخر خرداد امسال هم قرار است دیپلم ذخیره گاه زیستکره به دنا اعطا شود اما تنگ صیاد به دلیل عبور این خط لوله ی گاز در آن، بنا به مصاحبه خانم ابوالقاسمی – مدیر پروژه حفاظت تنوع زیستی زاگرس مرکزی – با خبرگزاری مهر، به تعویق افتاده و دستور کارشناسی مجدد داده شده است.”

” تقریبا اوایل اردیبهشت ماه بود که متوجه شدیم دستگاه های اداره ی گاز دارند در منطقه ی حفاظت شده ی تنگ صیاد جاده ای احداث می کنند. با توجه به ماده ۱۱ قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست، قطع اشجار و بوته کنی و هرگونه تخریب محیط زیست در مناطق حفاظت شده بدون اجازه سازمان محبط زیست ممنوع است. پس از گفتگوهای مکرری که با آقای یوسف پور داشتم، بعد از یک هفته ایشان اعلام کردند که چون دفتر ارزیابی سازمان محیط زیست، مجوز داده است، ما از این پروژه دفاع می کنیم و این پروژه به صورت قانونی اجرا می شود. به رغم وجود ابزار و محدودیتهای قانونی و … به نظر می رسد سازمان حفاظت محیط زیست مقاومت لازم را دربرابر این طرح از خود نشان نداده است ضمن اینکه می توانستند این خط لوله را از مقابل منطقه ی حفاظت شده عبور دهند.” “اینکه می گویم مقاومت لازم نشده است با استناد به مصاحبه ی مذکور خانم ابوالقاسمی است. ایشان در آن مصاحبه گفتند که کمیته ارزیابی با توجه به نظر مساعد محیط زیست استان، این مجوز را صادر کرده است. این موضوع در صحبت های شخصی من با آقای یوسف پور هم توسط ایشان مطرح شد که دستگاه محیط زیست استان با انجام این پروژه موافق بوده اند…”

“من هیچگاه زحمات و عملکرد کارکنان محیط زیست استان را زیر سوال نبرده ام. همانطور که در وبلاگم ده ها مطلب در قدردانی از زحمات دوستان مان در محیط زیست استان منتشر شده که اسنادش موجود است. ولی در خصوص اینکه آقای یوسف پور فرمودند که این لوله در حاشیه است، باید بگویم ما اصلا چیزی به نام حاشیه نداریم. البته این لوله از داخل پارک ملی نمی گذرد که اگر می گذشت وامصیبتا بود. این خط لوله در منطقه حفاظت شده و داخل منطقه ای است که به عنوان ذخیره گاه زیستکره به یونسکو معرفی و پیشنهاد شده است.”

“ما هم منکر این نیستیم که ۲۵ سال پیش یک خط لوله از این منطقه گذر کرده، اما اولا آن خط لوله با ابعاد خط لوله ی جدید نبوده، ثانیا ۲۵ سال پیش شرایط خاصی و ویژه ای بر کشور حکمفرما بود. کشور در حالت جنگ بود. مطمئن باشید ۲۵ سال پیش نه استعلامی از محیط زیست صورت گرفته و نه محیط زیست برای این پروژه اجازه ای صادر کرده است. ولی آیا می توان گفت چون ۲۵ سال پیش از این منطقه حفاظت شده لوله ی گاز عبور کرده، اکنون هم -علیرغم افزایش ضرایب حفاظتی و اهمیت این منطقه به عنوان ذخیره گاه زیستکره- بیاییم و باز هم از این منطقه خطوط بیشتری عبور بدهیم؟”

” همانطور که آقای یوسف پور اشاره فرمودند، لوله جدید قرار است از کنار لوله قدیمی عبور کند. اما من عکس و فیلم از منطقه دارم که ماشین آلات شرکت گاز عرضی حدود ۱۰ و گاهی تا ۱۵ متر با ترانشه حدود ۱٫۵ متر از منطقه را تخریب کرده اند. آیا به این می توان گفت “در کنار لوله ی قبلی”؟ ضمن اینکه خط لوله ی قدیمی بعد از بیست و پنج سال به دلیل حفاظتی بودن منطقه و عدم وجود دام، در زیر پوشش گیاهی قرار گرفته و شما اصلا نه آثاری از لوله می بینید و نه تاثیری بر مناظر دیداری منطقه گذاشته است. یکی از مهمترین موضوعاتی که در ارزیابی های زیست محیطی مطرح می شود بحث مناظر و چشم اندازهاست. شما اگر از کنار این جاده عبور کنید متوجه  می شوید که اکنون منطقه کاملا بهم ریخته است. مخصوصا که الان دارند برای لوله گذاری، خاکبرداری هم می کنند و این خاکها را در کنار جاده ی ده متری شان می ریزند.” “خدا را شاهد می گیرم که شاید بیش از ده ها نفر از مردم محلی با من تماس گرفته اند یا از من می پرسند که قضیه چیست؟ حتی در همان یک هفته ای که من با آقای یوسف پور صحبت می کردم بدون اینکه در وبلاگم این موضوع را بنویسم و بازتابی اینچنینی داشته باشد و می خواستم اگر بتوانم از طریق دوستیی که با آقای یوسف پور دارم، پروژه را متوقف کنند، تماس های زیادی با من گرفته شد که این جاده دیگر چیست؟ شاید فکر می کردند که این جاده در حوزه ی فعالیت های اداره منابع طبیعی است.”

“آقای یوسف پور هیچگاه مرا برای منطقه تنگ صیاد دعوت نکرده اند. ده پانزده روز از انتشار مطلب من در خصوص ماجرای تنگ صیاد گذشته بود و آقای یوسف پور به رغم اینکه به صورت تلفنی تهدید به شکایت کرده بودند، اما شکایتی نکردند. تا اینکه رخداد مرگ عقابها در کنار منطقه حفاظت شده هلن اتفاق افتاد و من آن را منتشر کردم. آن موقع هم فرمانده یگان ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که برویم منطقه هلن را برای موضوع مرگ عقاب ها بازدید کنیم نه تنگ صیاد را. من هم چون ماموریت اداری داشتم و خود ایشان هم در جریان بودند نتوانستم در خدمت شان باشم. ما هیچ قراری از طرف آقای یوسف پور برای بازدید دو نفره از منطقه تنگ صیاد نداشتیم. بعد از مصاحبه جنجالی ایشان با سبز پرس، باز هم بنده در ارتباط با موضوع مرگ عقاب های منطقه هلن، منابع اطلاعات خود را در اختیار ایشان گذاشتم و گفتم بروید بپرسید و لاشه عقاب ها را ببینید. متاسفانه نیروهای گارد محیط زیست استان رفته بودند و اهالی منطقه را تهدید کرده بودند. به همین خاطر به ایشان گفتم بیایید من و شما بدون اینکه شناخته بشویم به منطقه برویم تا من لاشه عقاب ها که در خانه های محلی دفن شده اند را نشانتان بدهم بدون اینکه مردم منطقه به وحشت بیفتند. این، موضوع قرار من و آقای یوسف پور بود.”

صحبتهای مهندس محمد درویش عضو هیأت علمی و کارشناس برنامه

“وقتی ما می دانیم که کمتر از ده درصد خاک ایران، منطقه حفاظت شده است و بزرگترین حامی این مناطق، سازمان حفاظت محیط زیست می باشد، چرا باید این سازمان به راحتی از حق خودش بگذرد؟ چرا برای سازمان، ارزش مناطق حفاظت شده، عملا کمتر از ارزش زمین های جنبی این مناطق است که مالک خصوصی دارد؟ وقتی سازمان حفاظت محیط زیست اینگونه از حق خود می گذرد ما چه انتظاری از مردم عادی و یا وزارتخانه های دیگر داریم که بخواهیم حقوق طبیعت را رعایت کنند؟”

“همه ی حرف اینست. نباید مسئله لوث شود که چرا اول پارک ملی گفته شده و بعد نوشته شده منطقه حفاظت شده. من متأسفم که سازمان حفاظت محیط زیست به جای عذر خواهی از مردم به خاطر این کار غیرقانونی، از یک فعال محیط زیست به دادگاه شکایت کرده است.”

روز جهانی محیط زیست به روایت محمد درویش

یکشنبه, ۱۵ خرداد, ۱۳۹۰

چگونه به استقبال روز محیط زیست برویم، وقتی که دیدبانهایش را به دادگاه می خوانند؟!

امسال جهانیان در شرایطی برای سی و نهمین سال پیاپی به استقبال روز جهانی محیط زیست می‌روند که فجایعی بی مانند و دهشت بار چون بی پی در خلیج مکزیک و فوکوشیما در ژاپن را پشت سرنهاده اند. فجایعی که بیش از پیش آسیب پذیری و شکنندگی یگانه کره مسکون مان را در برابر نابخردی ها و آزمندی های نوع بشر به رخ مان کشید! نکشید؟

با این وجود اینک در سال جهانی جنگل قرار داریم و به همین مناسبت، اغلب مناسبت‌های محیط زیستی در سال ۲۰۱۱ ، مانند روز جهانی مقابله با بیابان زایی یا روز جهانی تنوع زیستی و یا روز زمین و … متأثر از جنگل است و نه فوکوشیما! به عنوان مثال، شعار هفدهم ژوئن، روز جهانی مقابله با بیابان زایی و کاهش اثرات خشکسالی عبارت است از: «جنگل‌ها؛ پاسدار پایداری زندگی در سرزمین‌های خشک».

چنین است که برای پنجم ژوئن یا پانزدهم خردادماه هم نخبگان این حوزه در سازمان ملل متحد جنگل‌ها را به عنوان نمادی آشکار از خدمت رسانی طبیعت به مردم معرفی کرده و خواستار حراست از این رویشگاه‌های بی رقیب کره زمین شده‌اند.

کشور عزیز ما نیز، هرچند بهره اندکی از جنگل برده است و تنها حدود ۷ درصد از خاک پهناورش در قلمرو رویشگاه‌های جنگلی قرار گرفته است؛ اما دارای یکی از غنی‌ترین، دیرینه‌ترین و منحصر به فردترین جنگل‌های شناخته شده در جهان موسوم به هیرکانی است. یگانه جنگل‌های بازمانده از دوران سوم زمین شناسی که توانسته‌اند عصر یخبندان را پشت سرنهاده و جان سالم به دربرند؛ ویژگی ناهمتایی که سبب شده تا بسیاری از پژوهشگران بین‌المللی در حوزه‌های گوناگون دانش بوم‌شناسی (اکولوژی)، اقلیم شناسی و گیاه‌شناسی بر روی این پدیده مطالعه کرده و رویشگاه هیرکانی به عنوان سایتی شناخته شده در جهان معرفی گردد. به همین دلیل همواره از نوار سبز ساحلی خزر با عنوان میراثی جهانی و باستانی یاد شده که نه فقط مردم ایران که همه مردم جهان باید در پاسداری و حراستش بکوشند؛ واقعیتی که البته نقش و مسئولیت ایرانیان را به عنوان بخشی مسئولیت‌پذیر از شهروندان جهانی دوچندان آشکار می‌کند. ایرانیانی که با حفظ حرمت درختان، عملاً باید نشان دهند که پایبندی به آموزه‌ها و ملاحظات محیط زیستی در صدر اولویت‌های زندگی آنها قرار دارد.

یادمان باشد که طرفداران محیط زیست حدود ۴ دهه است که در چنین روزی با هر آنچه در توان دارند در قالب نگارش مقاله، برپایی همایش، اجرای برنامه های رادیویی و تلویزیونی، ساخت فیلم‌های مستند علمی، تهیه ویژه نامه و بروشور، تحصن و راهپیمایی، جمع کردن امضا و تومار … و خلاصه هر یک به فراخور حال و صبر و خرد و تخصص و عشق خویش به محیط زیست، نهایت تلاش خود را می‌کنند تا توجه مردم و مسئولین کشورهای متبوع خویش را آنگونه که شایسته و سزاوار است به حفظ محیط زیست و مهار حرکت‌های ناپایدارکننده‌ی سرزمین در زادبوم شان جلب کنند.

امّا در ایران به نظر می‌رسد تا زمانی که این عشق، تخصص و اراده به حفاظت از طبیعت آنقدر قدرتمند نشده باشد که بتواند در قالب احزاب سبز به صحن بهارستان راه پیدا کند، نخواهد توانست از حقوق طبیعت و اجرای درست اصل پنجاهم قانون اساسی کشور، به شکلی سزاوارانه حراست و حمایت کند.  و شاید نخستین شناسه این آمادگی و قدرتمندی را باید در جامعه ای سراغ گرفت که شهروندانش حاضرند داوطلبانه برای حراست از طبیعت هزینه بپردازند.

تجربه زنهاردهنده و شگفت انگیز اعلام جرم اداره کل محیط زیست استان چهار محال و بختیاری بر علیه یکی از دوستداران متخصص و فعال محیط زیست در منطقه، خود گویای وزن ناچیز گرایه های محیط زیستی، حتا در نزد آن گروه از مدیرانی است که در سازمان حفاظت محیط زیست نشسته و علی القاعده باید بیشترین حمایت و همراهی را با فعالان دوستدار طبیعت وطن نشان دهند. هومان خاکپور حرفش این است که چرا سازمان حفاظت محیط زیست باید خود مجوز یک تجاوز آشکار به حریم امن مناطق چهارگانه خویش را صادر کند؟ اگر سازمان واقعاً می خواهد تا در برابر طبیعت ستیزان از حمایت های مردمی برخوردار شده و دست بالا را بگیرد، باید مهم ترین اولویتش حمایت و تشویق حرکت های مردم نهاد در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی باشد. در صورتی که شوربختانه باید اعتراف کنیم که حقیقت چیز دیگری است! نیست؟

آیا این نشانه ی مظلومیت بیش از پیش طبیعت ایران نیست؟ طبیعتی که هر روز از تعداد دیده بان های سلحشورش کم می شود و آنها هم که جان سختی کرده و باقی مانده اند، به جای آن که مجال و رخصتی برای مقاومت در برابر توسعه سالاران طبیعت گریز و قدر قدرت بیابند، باید در اندیشه ی نگارش لایحه دفاعیه در دادگاه در برابر شاکیانی باشند که باغبانان رسمی و حکومتی پردیس زیبای طبیعت وطن هستند! چرا؟

با این وجود و به رغم این تلخکامی های پرشمار در صحنه مدیریت حاکم بر محیط زیست ایران، باورم این است که ما محکومیم که ناامید نشویم و در این شطرنج سبز، تا زمانی که یک پیاده برای شاه (بخوان طبیعت مظلوم ایران زمین) باقیمانده است، باید شجاعانه نبرد مقدس خود را ادامه دهیم.

یادمان باشد:

در بازی شطرنج گاه حریفی که مهره بیشتری دارد، می بازد؛ زیرا که زمان را از دست داده است! نداده است؟

ما باید به فن‌سالاران طبیعت‌ستیز یا طبیعت گریز نشان دهیم: می‌شود به آموزه‌های توسعه و رفاه پایبند ماند و در عین حال از هر نوع خدشه و پس‌رفتی در محیط زیست هم ممانعت کرد. هدفی که برای نمایش دقیق آن به عشق و علم به صورتی تؤامان نیاز داریم و امیدوارم این مهم به مدد فعالیت‌های تشکل‌های مردم نهاد محیط زیستی و فعالیت نویسندگان متعهد و متخصص طبیعت محور در دنیای وبلاگستان سبز بیش از پیش دوام و قوام یابد.

چنین است که به سهم خود، تلاش جمعی از دوستداران محیط زیست را برای راه اندازی هفتمین موج سبز وبلاگستان گرامی داشته و امیدوارم همه ی ما در بزنگاه هایی که زیستمندان وطن نیازمند دست یاری مان هستند، نشان دهیم که حاضریم برای چنین طبیعتی و بقای چنین زیستمندانی هزینه دهیم.

دیده بان طبیعت بختیاری به دادگاه فراخوانده شد!

شنبه, ۷ خرداد, ۱۳۹۰

در پی انتشار خبر احداث جاده برای عبور خط لوله گاز در منطقه حفاظت شده و ذخیره گاه زیستکره «تنگ صیاد» در همین تارنمای طبیعت بختیاری و بازتاب های خبری این رخداد تلخ زیست محیطی در رسانه های مجازی، نوشتاری و شنیداری کشور، اداره کل حفاظت محیط زیست چهارمحال و بختیاری بر علیه نگارنده اقدام به طرح دعوی در دادگستری شهرکرد نمود.

حیرت آور است که اداره کل حفاظت محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری انتقاد نگارنده به تصمیم و عملکرد دفتر ارزیابی سازمان حفاظت محیط زیست کشور و صدور مجوز چنین تخریبی را، به استناد مواد ۶۹۷ و ۶۹۸ قانون مجازات اسلامی، نشر اکاذیب، تشویش اذهان عمومی و تضییع حقوق سازمان حفاظت محیط زیست کشور خوانده و شکایت خود را به این مرجع قضایی تسلیم نموده است. چنین رویه ای که سازمان حفاظت محیط زیست بر علیه فعالان و مدافعان محیط زیست شکایت کند، در طی دوران چهل ساله ی عمر سازمان حفاظت محیط زیست کشور وجود نداشته و اداره کل حفاظت محیط زیست چهارمحال و بختیاری آن را به نام خود به ثبت رسانیده است!

جای بسی تأسف است که اداره کل حفاظت محیط زیست استان به جای پاسداری و صیانت بیشتر از اثرهای طبیعی و تنوع زیستی استان و مقابله با طبیعت ستیزان و متجاوزان به محیط زیست استان، توان خود را برای محدود سازی همین تعداد اندک فعالان و مدافعان محیط زیست صرف کرده و با طرح شکایت، آنان را به دادگاه می کشاند!

و تأمل برانگیزتر آنکه جناب یوسف پور به عنوان مدیر کل حفاظت محیط زیست استان و همچنین رئیس خانه مطبوعات استان! و فردی رسانه ای، اصل ۵۰ قانون اساسی و اندیشه ی گردش آزاد اطلاعات را نادیده گرفته و حتی تاب و تحمل شنیدن انتقاد از عملکرد دستگاه و سازمان خود را نداشته و برای ساکت کردن اندک رسانه های محیط زیستی حوزه استحفاضی اش به دادگاه شکایت می برد!

برخی از بازتاب های این اقدام اداره کل حفاظت محیط زیست چهارمحال و بختیاری:

پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس)

دیده بان محیط زیست ایران

روزنامه روزگار

پرنده نگر

دوستداران حیوانات و محیط زیست

روزنامه تهران امروز

علوم پایه

پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس)

آتش نوشت

واگویه های نانوشته

تغییر و تغییرات اقلیم

طبیعت ایران

اله تی تی گیلان

خبرگزاری مهر

وبلاگ گفت و گوی داغ سبز

روزنامه همشهری