بایگانی “جمعیت”

سازمان محیط‌زیست در زمینه تخریب جنگل‌ها وارد عمل شود؛ جنگل را تخریب می‌کنند تا تفریح کنند!

سه شنبه, ۲۹ بهمن, ۱۳۹۲

    همان‌طور که آگاهی دارید؛ گسترش بی‌رویه ساخت و سازها و ویلاسازی‌ها در سال‌های اخیر به یکی از مهمترین عوامل تخریب جنگل‌های کشور تبدیل شده است. به همین بهانه در گفتگویی با خبرنگار روزنامه تهران امروز شرکت کرده‌ام که می‌توانید شرح کامل آن‌را در زیر بخوانید:

ویلاسازی

‌   غضنفری – تهران امروز؛ «جنگل را نابود می‌کنیم،پس هستیم.» این شعار این روزهای زمین‌خواران، ویلاسازان و باغداران شده است.درختان را از ریشه قطع می‌کنند تا اراضی خود را افزایش بدهند.جنگل را تخریب می‌کنیم تا حیاط خانه‌مان را افزایش بدهیم و حالا دیگر تب تخریب به شالیزارها هم رسیده است. حالا شالیزارها هم عرصه ساخت‌وساز ویلاها شده‌اند.اراضی اطراف تهران تخریب شده است و جنگل‌های زاگرس ویران و ویلا‌سازی تا لبه دریای خزر هم ادامه دارد. قبح تخریب جنگل‌ها شکسته است و شب می‌خوابیم و به جای درختان سر به فلک کشیده با برج و بارو روبه‌رو می‌شویم! انگار نمی‌دانیم تخریب جنگل در اطراف شهرها چنان خاک را فرسایش می‌دهد که باید هر لحظه منتظر سیل بود.انگار نمی‌دانیم اگر جنگل نباشد با این آلودگی مزمن و سرسام آور که بدجوری در جان شهر نشسته است،نمی توان مقابله کرد.از جنگل‌ها و اراضی که مورد تخریب در این سال‌ها قرار گرفته است باید به تخریب پارک ملی خجیر،جنگل‌های ناهار خوران گرگان،کجور در منطقه حفاظت شده البرز مرکزی،جنگل ابر شاهرود اشاره کرد.اگر چه آمارها بسیار بیشتر از این است که بتوان نوشت و گفت.

     دکتر سیدمحمدرضا فاطمی،کارشناس منابع آب و محیط دریا و کارشناس ارشد محیط‌زیست،درباره ساخت‌وساز بی‌رویه و تخریب جنگل‌ها به تهران امروز می‌گوید: « اکثر باغ‌ها و شالیزارها به ویلا تبدیل شده است.حالا شالیزار مصنوعی است،اما کلاردشت تمام مراتع و جنگل‌هایش تبدیل به ویلا شد و کسی چیزی نگفت!شالیزار یک زمین مصنوعی است و فرد می‌تواند برایش تصمیم بگیرد.اما در همان شمال«دره نظیر» وجود دارد که در بخش حفاظت شده البرز مرکزی قرار دارد که تمام درختان جنگل‌هایش را شبانه قطع کرده‌اند و به ویلا‌سازی اقدام کرده‌اند.شالیزار یک زمین مصنوعی است که صاحب شخصی دارد ولی در حال حاضر جنگل‌ها دارد نابود می‌شود.دلیل این موضوع این است که می‌خواهند اذهان عمومی را از یک قضیه اصلی منحرف کنند تا اصل قضیه که نابودی جنگل‌هاست را کمرنگ کنند.»این کارشناس محیط‌زیست تاکید می‌کند: «نابودی جنگل‌ها عین جنایت است.صبح‌ها بلوک‌‌گذاری می‌کنند،شبانه درختان را قطع می‌کنند.آن وقت نه سازمان جنگل‌ها و نه سازمان محیط‌زیست خبر‌دار می‌شود.وقتی در مناطق حفاظت شده می‌توانند بروند و درختان را قطع کنند،یعنی دست‌هایی پشت پرده است.»

نبود جنگل آلودگی هوا را افزایش می‌دهد

     «درست است که محیط طبیعی دارد به اراضی مسکونی تبدیل می‌شود و توان ظرفیت محیط ما گنجایش ندارد که تمام اراضی این باریکه شمال تبدیل به ویلای تفریحی بشود،‌ ولی ویلا را یک تهرانی می‌خرد و ماهی یک بار برای تفریح می‌آید و ضایعاتش کمتر است،اما اگر این اراضی طبیعی تبدیل به اراضی شهری بشود و گسترش پیدا کند،خیلی بد است و ضایعاتش بیشتر است.»

     سید محمدرضا فاطمی، از عوارض تخریب جنگل و آثار مخربش بر محیط‌زیست می‌گوید: «علاوه بر از بین رفتن زیبایی منطقه،موازنه کربن هم روی می‌دهد.گازکربنیک اضافه را جنگل می‌گیرد و در خودش نگاه می‌دارد.این گرمایش گلخانه‌ای جهان که به‌وجود آمده است در نتیجه این است که گاز زیاد شده است و هم درخت‌های جنگل‌ها قطع شده است.به همین دلیل رتبه ایران در زمینه زیست‌محیطی به ۱۶۰ رسیده است و از لحاظ تخریب در ردیف کشورهای چین و آمریکا قرار گرفته‌ایم.حجم آلاینده‌های تخریب ایران هزار برابر کمتر از آمریکاست ولی به نسبت که حساب می‌کنیم می‌بینیم ایران بالاتر قرار گرفته است.در نتیجه تخریب جنگل‌ها رتبه ایران در حال نزول است و در صدر کشورهای تخریب کننده محیط‌زیست قرار گرفته‌ایم.»

تخریب جنگل برای گسترش شهرها

     هومان خاکپور،دیده بان طبیعت بختیاری می‌گوید: در منطقه زاگرس برخلاف جنگل‌های شمال بحث ویلا‌سازی مطرح نیست.در شمال ساخت‌وساز براساس رفاهیات و اماکن تفریحی است یا اینکه افراد سرمایه‌دار این کار را انجام می‌دهند.اما در منطقه زاگرس اگر ساخت‌وساز اتفاق می‌افتد و عرض‌های جنگلی به سکونت روستایی تبدیل می‌شود به این دلیل است که بسیاری از روستاها در رویشگاه‌های جنگلی قرار گرفته‌اند و معمولا با ازدیاد جمعیت،سطح روستا گسترش پیدا می‌کند و در روستاها فرهنگ انبوه‌سازی وجود ندارد و خانه‌ها معمولا بزرگ و یک طبقه است و وقتی جمعیت زیاد می‌شود،ساخت‌وساز افزایش پیدا می‌کند و اینگونه جنگل‌ها از بین می‌رود.»

     این فعال محیط‌زیست تاکید می‌کند: «یکی از اعتراضات جدی ما به لایحه جامع قانون منابع طبیعی این است که در این قانون مجوز داده شده که یک برابر و نیم طرح هادی روستاها،زمین در اختیار بنیاد مسکن قرار بگیرد که جهت توسعه روستا بوده است.بر فرض مثال:در استان چهارمحال و بختیاری که در حدود سیصد الی سیصد و پنجاه روستا در عرض‌های جنگلی واقع شده‌اند، اگر به‌طور میانگین فرض کنیم هر روستا ۵۰هکتار وسعت دارد،یک و نیم برابرش هفتاد هکتار می‌شود؛یعنی در واقع سیصد تا هفتاد هکتار، یک سطح بزرگی از جنگل‌ها را با همین قانون از دست می‌دهیم.یکی از مشکلات منطقه زاگرس در بخش ساخت‌وساز همین مسئله است و بحث ویلا‌سازی مطرح نیست.در حال حاضر یاسوج، لردگان و کهگیلویه و بویراحمد در عرض‌های جنگلی قرار دارند و برای گسترش شان بخش عظیمی از جنگل را تخریب می‌کنند.»

تخریب جنگل چه پیامدی دارد؟

     هومان خاکپور،دیده بان طبیعت بختیاری درباره پیامدهای تخریب جنگل می‌گوید: «در اکثر مناطق شهری مان متاسفانه سرانه فضای سبز خیلی کمتر از استاندارد جهانی است.در استاندارد جهانی تقریبا سرانه فضای سبز شهری ۲۵ مترمربع برای هر فرد است.در صورتی که در کشور ایران این میانگین روی ۱۷ متر مربع است که با استاندارد جهانی خیلی فاصله داریم.»از سویی دیگر،«خیلی از شهرها هستند که با این موهبت خدادادی واقعا فضای سبز شهری شان زیاد است.این اتفاق تخریب دارد فضای سبز شهری را کم می‌کند به اضافه اینکه جنگل‌هایی که اطراف این شهرها هستند وظیفه حفاظت یا شارژ منابع آب آن سکونتگاه شهری را دارند.به‌طور مثال:شهرهایی مثل یاسوج،لردگان یا شهرهایی که در داخل عرض‌های جنگلی هستند،عمدتا منابع آب شان از طریق سفره‌های آب زیرزمینی است.سفره‌های آب زیرزمینی از طریق جنگل‌ها پر می‌شود که وقتی جنگل‌ها از بین برود مشکل آب ایجاد می‌شود.

     از تبعات دیگر از بین رفتن جنگل،فرسایش است.وقتی جنگل‌ها از بین می‌رود تمام رسوبات و خاک اطراف شهرها با یک بارندگی شدید می‌تواند ایجاد سیل بکند و میزان سیل خیزی در سکونتگاه‌های شهری را بالا ببرد.»این فعال محیط‌زیست تاکید می‌کند: «یکی از مهم‌ترین وظایفی که سازمان جنگل‌ها برعهده دارد بخش آبخیزداری شهری است.آبخیز داری شهری یکی از مهم‌ترین وظایفش این است که فضای سبز درختی یا گیاهی اطراف شهر ایجاد بکند که علاوه بر اینکه بر تلطیف هوای شهر تاثیر می‌گذارد و تعادل گرمایی شهر را تنظیم می‌کند ، فرسایش خاک را کم می‌کند و هم ریسک سیل خیزی را در مناطق شهری کاهش می‌دهد.»

تغییر کاربری زمین‌های زراعی

     مهرداد بائوج‌لاهوتی،عضو فراکسیون محیط‌زیست مجلس و نماینده مردم لنگرود است و از بحث اتفاقات در شمال به خوبی خبر دارد.او درباره تب ویلا‌سازی در شمال و تخریب محیط‌زیست به تهران امروز می‌گوید: «ویلاسازی در شمال را نمی‌توان گفت کار بدی است،زیرا شمال یک استان گردشگری است و در هر صورت باید این نوع فضاها برای مسافرین داخلی و خارجی ایجاد شود.اما در کجا این ویلاها ساخته می‌شود و خلاف ساخته می‌شود،این موضوعی است که همه را نگران کرده و این عدم رعایت کاربری‌ها همه را نگران کرده است.در حال حاضر حدود هفت هزار هکتار از باغات چای شمال که می‌تواند هم برای گردشگر جذابیت داشته باشد و هم نیاز چای کشور را تامین بکند،تغییر کاربری داده و تبدیل شده است.در حدود سه هزار باغات توت،تغییر کاربری پیدا کرد و تبدیل شد.حدود هزار هکتار مزارع برنج تغییر کاربری داد و تبدیل شد.فاجعه از همین جا آغاز می‌شود.به‌طور مثال:کاربری‌ها اگر گردشگری باشد ایرادی ندارد اما وقتی هزار تن ابریشم در کشور نیاز داریم، در حال حاضر صد تن تولید داریم و نهصد تن وارد می‌کنیم،چرا باید سه هزار هکتار باغات توت ما تغییر کاربری پیدا کند و تبدیل به ویلا شود!؟»

دلیل تبدیل جنگل به ویلا چیست؟

     عضو فراکسیون محیط‌زیست از دلایل تبدیل باغات و جنگل‌ها به ویلا می‌گوید: «یکی از دلایل را می‌توان گفت عدم توجیه کشاورزی هست.یعنی محصولات کشاورزی ما به‌دلیل واردات بیجا و عدم نظارت صحیح دستگاه‌های دولتی بر این امر است که خیلی راحت تغییر کاربری از باغ به ویلا می‌دهد.وقتی برای یک پروژه عمرانی دو هزار متر زمین را تبدیل به کارگاه می‌کنند،وزارت جهاد کشاورزی آنها را به دادگاه معرفی می‌کند و پای مطالبه‌اش می‌ایستد،بسیار خوب است.اما در جایی هزاران هکتار زمین زراعی برنج تبدیل به ویلا و ساختمان می‌شود و کسی هم توجه نمی‌کند.»مهرداد بائوج‌لاهوتی،نماینده مجلس یک عزم جدی را در این زمینه لازم می‌داند و در مورد متولی اصلی این امر می‌گوید: «سازمان محیط‌زیست به جای هشدار باید به صورت عملی وارد صحنه بشود،خصوصا مردم را به عنوان حامیان محیط‌زیست همراه خودش کند تا جلوی تخریب جنگل گرفته شود.مجلس هم به عنوان نماینده ملت پیگیر این موضوع به‌طور جدی است تا جلوی تخریب جنگل‌ها گرفته شود.»

خشکی زاینده‌رود از نگاه محمد درویش

دوشنبه, ۱۰ مرداد, ۱۳۹۰

سهم قربانیان خشکی زاینده رود در خشکی زاینده رود!

محمّد درویش

در هفته ه­ایی که گذشت، بار دیگر تبعات خشک شدن بزرگترین رودخانه مرکزی ایران – زاینده رود – ابعادی رسانه­ ای یافت و حتا عالی­ ترین مقام قانون­گذاری کشور – علی لاریجانی – را نیز وارد میدان کرد. رییس مجلس با اعلام حساسیت ویژه مجلس نسبت به سرنوشت زاینده ­رود، از برگزاری جلساتی منظم با استاندار و شهردار اصفهان سخن گفت و در عین حال، به طور ضمنی مسئولیت توقف طرح بحث برانگیز تونل انتقال آب گلاب را هم تا روشن شدن ابعاد پیچیده­ اش پذیرفت . شایان ذکر است که اجرای طرح انتقال آب به کاشان که با عنوان تونل گلاب از آن یاد می شود، ظاهراً یکی از ملزومات غیر رسمی اما راهبردی! برای دادن مجوز برپایی سی و دومین استان کشور با مرکزیت کاشان است.

این تحولات در حالی به وقوع می­پیوندد که در ششمین روز از مردادماه جاری، عباس حاج رسولی­ ها، رییس شورای اسلامی شهر اصفهان برای نخستین بار در چهل و هفتمین جلسه علنی شورای عالی استان­ ها پرده از آماری بس نگران­ کننده برداشت و این پرده­ برداری را در جایی انجام داد که نمایندگان استان­ های منتقد نسبت به سیاست­ های تبعیض­ آمیز آبی هم حضور داشتند، مانند نمایندگان استان­ های چهارمحال و بختیاری، لرستان و خوزستان که خود را قربانی طرح­ های انتقال آب می­ دانند. حاج رسولی­ ها گفت: بیش از ۳۰۰ هزار کشاورز شرق اصفهان به دلیل کم آبی زاینده رود بیکار شده‌اند و به شهر اصفهان هجوم آورده‌اند . او این سخنان را در حالی بیان داشت که چند روز قبل از آن نیز خبر داده بود که آمار ورود گردشگر داخلی و خارجی به قطب گردشگری ایران – اصفهان – به دلیل خشکی زاینده­ رود تا ۵۰ درصد کاهش یافته است. مفهوم سخنان حاج رسولی­ ها این است که اگر به داد اصفهان و زاینده رود نرسیم، نه تنها کیفیت زندگی در یکی از مهم­ترین استان های کشور دچار لکنت می­ شود، بلکه ابعاد نامیمون این بحران می­ تواند در حوزه اقتصادی و اجتماعی دامن کل کشور را هم گرفته و تبعاتی فرامنطقه ­ای برجانهد. دریافتی که به نظر می­ رسد، بسیاری از مدیران ارشد و نمایندگان استان اصفهان در مجلس شورای اسلامی هم در آن اشتراک نظر دارند. به نحوی که محمدکریم شهرزاد، یکی از نمایندگان اصفهان در مجلس شورای اسلامی هم پیش­تر، چالش خشک شدن زاینده ­رود را یک مسأله ملی تعریف کرده و خواستار توجه مدیریت کلان کشور به چاره ­جویی در این رخداد غم­ انگیز شده بود.

این ها را نوشتم تا توجه خوانندگان فهیم را به یک نکته ظریف و در عین حال مهم در بروز بحران پیش آمده و چرایی آن جلب کنم.

آنچه که در دیار زنده رود رخداده و سبب شده تا با مرگ گاوخونی، زمزمه­ های عقب­ نشینی حیات در شرق اصفهان با پوم تاکی از همیشه پرطنین­ تر شنیده شود، فقط به دلیل خشکسالی یا بروز تغییر اقلیم نبوده است. وقتی که ما مجوز تأسیس بزرگ ترین و پرمصرف­ ترین صنایع خود (فولاد و آهن) را در این استان می­ دهیم، صنایعی که به تنهایی حدود ۳۶۰ میلیون مترمکعب از آب زاینده رود (نزدیک به نیمی از کل بده سالانه این رودخانه) را در خود می بلعند؛ وقتی که با افتخار اعلام می­ کنیم که رشد اشتغال در استان اصفهان در طول دو دهه گذشته چندین برابر متوسط رشد و ایجاد اشتغال در کشور بوده است و وقتی که به جای افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی و کاهش ضایعات این بخش در یکی از قطب­ های علمی کشور، عملاً در اندیشه افزایش آمار تولید به هر بهایی و با افزایش سطوح کشاورزی متوقف مانده­ ایم، معلوم است که باید انتظار چنین تنش های اقتصادی و اجتماعی بزرگی را هم داشته باشیم. جالب است که دکتر شهرزاد، یکی از نمایندگان اصفهان در مجلس شورای اسلامی هم به طور ضمنی این مسأله را پذیرفته که همه­ ی گناه پیش آمدن وضع موجود و عبور گله­ های گوسفند و بز به جای آب گوارای زاینده رود از دالان­ های سی و سه پل را نباید به گردن خشکسالی انداخت . او با اشاره به وضعیت مدیریت یکپارچه آب در سطح حوضه آبخیز زاینده ­رود، می­گوید: ما در ساماندهی این بخش به‌شدت مشکل داریم، چون این اقدام ربطی به خسکسالی پیدا نمی‌کند.

مشکل اصلی در استان اصفهان این است که سال ها در عناد با توانمندی­ های بوم­ شناختی استان کوشیده­ ایم تا به هر قیمتی شاخص­ های اقتصادی را ارتقاء بخشیم و توجه نکرده­ ایم که هر سرزمینی استعداد آستانه­ ای از توسعه و ظرفیت پذیرش را دارد. شوربختانه بهانه­ مان هم برای چنین حاتم­ بخشی­ هایی در دادن مجوز گسترش بی ضابطه بخش صنعت، خدمات و کشاورزی استان آن بوده که به گفته حاج رسولی­ ها: از مجموع ۲۳۰ هزار شهید کشور، تعداد ۲۳ هزار شهید، ۴۳ هزار جانباز و ۱۳۰ هزار اسیر فقط متعلق به استان اصفهان است . معنی سخن این مقام استانی آن است که ما این خدمات خارج از توان بوم شناختی اصفهان را به این دلیل به این استان تزریق کردیم تا به نحوی از زحمات و دلیرمردی مردمان زنده رود قدردانی کنیم، در حالی که عملاً ضریب ناپایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) را در استان افزایش داده و خاور آن را به یکی از مهم ترین کانون های بحرانی فرسایش بادی و چشمه تولید گرد و خاک بدل ساختیم و در حقیقت به مردم شریف این استان دست مریزادی که نگفتیم، هیچ؛ امکان بهره­ مندی از یک زندگی باکیفیت برای فرزندانش­ان را هم با مخاطره ­ای جدی روبرو ساختیم.

و این درست همان اشتباهی بود که با زدن سد پانزده خرداد در قم هم مرتکب شدیم و آنگاه با احداث خط انتقال آب از سرشاخه های دز تکمیلش کردیم و همان اشتباهی است که با اصرار بر احداث تونل گلاب و بهشت آباد در اصفهان انجام می دهیم و هیچ متوجه نیستیم که این مسکن ها، فقط آثار ظاهری درد را تسکین می دهد و نه خود درد را.

حال به عنوان مندرج در پیشانی این یادداشت، دوباره بنگرید و از خود بپرسید: سهم اهالی دیار زنده رود در مرگ زنده رود چقدر است؟!

بخشی از این یادداشت در شماره دهم مرداد ۱۳۹۰ روزنامه شرق انتشار یافته است.

سیزده فروردین؛ روزی که طبیعت آن را دوست ندارد!

شنبه, ۱۳ فروردین, ۱۳۹۰

سیزده بدر، آئینی دیرینه در پیشینه تاریخی ایرانیان است که قدمتی چند هزار ساله دارد. رسمی غرورآفرین که در نزد ایرانیان مدعی ستایش آیه های پروردگار است. در آئین نوروز، سیزدهمین روز از فروردین؛ روز زمین و آشتی با طبیعت نام نهاده شده است. به رغم  وجود چنین آئینی کهن در فرهنگ مردمان ایران زمین، متأسفانه در این سال ها به نام سیزده بدر، در روز طبیعت بیشترین خسارت ها را به محیط زیست طبیعی مان وارد می کنیم. در حالی که شایسته پیشینه فرهنگی مان این است که در آخرین روز جشن بزرگ نوروز بر طبیعت تازه از خواب بیدار شده سلام داده و همه موهبت های ناب آن را حرمت نهیم، باور کنید زیبنده ی مردمان این سرزمین نیست که در این روز به جای صلح و آشتی، جنگ و قهر خود با طبیعت را به نمایش بگذارند!

زباله‌های پلاستیکی، شیشه، بطری های نوشابه، قوطی های کنسروی و … را در طبیعت رها می کنیم، آب ها و رودخانه ها را آلوده می کنیم و محل زندگی زیستمندان طبیعت اطراف مان را ناامن می کنیم. به دنبال افزایش جمعیت و بهره مندی بخش کثیر مردم از وسیله نقلیه شخصی برای رفتن به طبیعت به بهانه سیزده بدر و عدم برخورداری ملاحظات زیست محیطی از وزن لازم در بین این هموطنان، رها سازی و انباشت زباله ها در محیط زیست به شدت افزایش یافته و متأسفانه در روز آشتی با طبیعت چنان حجمی از زباله در طبیعت جانهاده می شود که از حد تحمل این محیط های طبیعی و زیستمندان آن فراتر می رود.

برای روشن کردن آتش شاخه درختان شکسته و بوته ها کنده می شوند و در اثر سهل انگاری جنگل ها و مراتع و زیستگاه های جانوری به آتش کشیده می شوند، اندوخته های طبیعی مان کاهش می یابد و پایداری طبیعت و سرزمین مان به شدت تهدید می شود.

شوربختانه در روز طبیعت، تخریب رویشگاه های گیاهی و آلودگی های آبی و هوایی و خسارت محیط‌ زیست به شدت افزایش می یابد و روز احترام به طبیعت به روز عزای طبیعت تبدیل می گردد. اثرات نامطلوب و مکرر ناشی از برگزاری رسم سیزده بدر در سال های گذشته و آسیب های وارده به طبیعت، پائین بودن سطح آگاهی های عمومی و عدم توجه درخور میهمانان به هشدارهای مادر طبیعت، سبب گردیده است که طبیعت خاطره خوشی از این روز نداشته باشد.

امید است با ظرفیت‌سازی فرهنگی در جامعه و آگاهی مردم از ارزش‌های واقعی طبیعت و بابهره گیری از آموزه های دینی و بر بنیاد پیشینه قانونی و تاریخی سرزمین مان، طبیعت زیبای وطن در مراسم سیزده بدر سال های پیش رو شاهد رفتارهای خردمندانه و بیادماندنی از هم وطنان عزیز باشد تا سزاوارانه روز طبیعت را دوست بدارد و با خاطره ای خوش در انتظار حضور مجدد و دلسوزانه میهمانانش باشد.

هفتمین یادداشت«مهاربیابان زایی»در طبیعت بختیاری

پنجشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۳۸۹

در هفتمین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ خردمندانه به آثار شاخص جمعیت در سنجش پایداری سرزمین پرداخته شده است.

در این نوشتار هرچند افزایش شمار انسان ها، به خودی خود عاملی تهدیدکننده و تحدیدکننده برای پایداری زیست و برخورداری از کمینه فضای مورد نیاز زندگی محسوب می‌شود، اما آنچه که به نظر نویسنده، به مراتب خطری بیشتر، آنی تر و بزرگ تر از افزایش شمار فیزیکی انسان ها برای پایداری حیات در کره خاک دارد، همانا روح آزمندی و نابخردی حاکم بر مدیریت سرزمین و نگاه طلبکارانه و سلوک سلطه‌جویانه، مسئولیت‌گریزانه و منفعت طلبانه افراطی بشر به مواهب طبیعی می باشد که نهایتا” به مدیریتی ناسازگار با قوانین طبیعی منجر شده و می تواند به مراتب عقوبتی مهلک‌تر از افزایش عددی شمار آدم‌ها را در هر زیست بومی به همراه داشته باشد. محمد درویش بر این باور است که شاهد این مدعا را می‌توان در کشورهایی نظیر ایران بیشتر از هر کشور دیگری لمس و مشاهده کرد؛ کشوری که سرانه شمار جمعیت آن در واحد سطح از سه چهارم کشورهای جهان کمتر است و منابع در اختیار آن هم از سه چهارم کشورهای جهان بیشتر است، اما در بسیاری از شاخص های معرف پایداری سرزمین، در شمار یک چهارم پایین جدول مربوطه قرار دارد.

محمد درویش:

جمعیت؛ مؤلفه‌ای که بر پایداری می‌افزاید یا از آن می‌کاهد؟

هفته گذشته در جریان برگزاری هفتاد و یکمین نشست کمیته محیط زیست و توسعه پایدار سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی، دکتر فرزام پوراصغر، کارشناس مرکز ملی آمایش سرزمین معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری به ایراد سخن پرداخت و کوشید تا به شرح روشی برای انتخاب مؤثرترین شاخص‌ها و معیارهای مورد نیاز در سنجش پایداری سرزمین بپردازد.

پوراصغر در این ارایه، دست کم در دو جا به شاخص‌های جمعیتی، نظیر تراکم حیاتی (نسبت جمعیت به مساحت اراضی تحت کشت سالانه) و تراکم نسبی جمعیت اشاره کرد و از آن به عنوان شاخص‌هایی که نسبت مستقیم با کاهش پایداری سرزمین دارد، نام برد.

به دیگر سخن، یکی از کارشناسان باسابقه در معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری، آشکارا بر این دانستگی تأکید داشت که افزایش شمار آدم‌ها در هر سکونت‌گاهی می‌تواند به نمادی بازدارنده برای دستیابی به پایداری و رفاه بیانجامد؛ موضوعی که البته واقعیت جدیدی نیست و تقریباً اغلب قریب به اتفاق تحلیل‌گران مسایل جمعیتی و بوم‌شناختی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله ایران آن را بارها مورد تأکید و تأیید قرار داده‌اند. منتها موضوع از آنجا می‌توانست حایز اهمیت باشد که پوراصغر، پژوهشگری تصمیم‌ساز و شاغل در نهادی است که علی‌القاعده باید بیشترین خدمات علمی و فنی راهبردی و ستاده‌های منتج از آنها را در اختیار رییس دولت و مشاورین ارشدش قرار دهد. در حالی که ملاحظه می‌شود، رییس جمهور ظاهراً در سخنان و برنامه‌های دولت متبوعش، نه‌تنها بر بنیاد این آموزه حرکت نمی‌کند، بلکه آشکارا چنین محدودیتی برای رشد جمعیت در ایران را نمی‌پذیرد.

چنین بود که نگارنده تصمیم گرفت تا ماجرای اسرارآمیز این ستیز ناسازه‌ها (پارادوکس) را از فرزام پوراصغر در انتهای سخنرانی‌اش جویا شود؛ این که مگر معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی (یا همان سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی سابق) مهم‌ترین بازوی مشورتی رییس‌جمهور نیست؟ و مگر نباید که ردپای آموزه‌ها و یافته‌های مطالعاتی و پژوهشی این نهاد برنامه‌ریز و کلان کشور را بتوان در سخنان عالی‌ترین مقام جمهور کشور ره‌گیری کرد؟ پس چرا با این وجود، در حالی که این معاونت پیوسته در گزارش‌های مختلف و از زبان تحلیل‌گران نخبه‌اش از خطر افزایش جمعیت به عنوان یک عامل ناپایدارکننده سرزمین یاد می‌کند، دکتر احمدی‌نژاد پیوسته سیاست‌های انقباضی را در مهار رشد جمعیت نفی کرده و آن را توطئه‌ی دشمنان ملت و کشور ایران می‌‌نامد؟ پرسش این است که به راستی منابع اطلاعاتی آقای رییس جمهور چیست؟

در پاسخ، پوراصغر پس از تأملی معنادار گفت: درست است که با تولد هر انسان، دهان جدیدی اضافه شده و اصطلاحاً نرخ مصرف افزایش خواهد یافت؛ منتها نباید فراموش کنیم که هر انسان تازه متولد شده، علاوه بر دهان، بازو و مغز هم دارد و چه بسا بتواند با مددگرفتن از توانایی‌های نرم‌افزاری‌اش به افزایش تولید در واحد سطح کمک کند. از طرفی الان در کشورهای اروپایی، سیاست‌های تشویقی برای افزایش رشد جمعیت از طرف دولت‌ها شدیداً اعمال و حمایت می‌شود.

آنچه که این کارشناس مرکز ملی آمایش سرزمین در مقام پاسخ ارایه داد، البته غلط نیستند، هرچند که دقیق هم نیست! هست؟

زیرا اولاً در آن کشورهای اروپایی مورد اشاره، سالهاست که رشد جمعیت عملاً صفر یا منفی شده و نه مانند جامعه ایران که یکی از جوان‌ترین جوامع جهان به شمار می‌رود و در کمربند خشک جهان زندگی می‌کند نه در عرض ۶۰ درجه شمالی یا کمربند مطلوب اقلیمی کره زمین. درثانی، با فرض درست بودن این نظریه، ناسازه‌ی  اصلی این است که چرا این تحلیل‌ها در ارایه روش‌ها، ساخت ماتریس‌ها و معرفی شاخص‌های پیشنهادی آن معاونت راهبردی، عملاً به کار گرفته نمی‌شود؟ و چرا در روش‌های ارایه شده همچنان این افزایش جمعیت است که به فزونی ناپایداری سرزمین کمک می‌کند و نه برعکس؟!

پیش‌تر هم البته نگارنده در یک یادداشت دیگر با عنوان: “جمعیت ایران در آستانه ورود به دو مرز!” و از منظر ملاحظات و تنگناهای مرتبط با سرانه آب قابل دسترس کشور، به موضوع پرداخته و تأکید کرده بود که کوبیدن بر طبل افزایش جمعیت در ایران می‌تواند به بزرگترین بحران کاهنده‌ی توسعه و تشدیدکننده ناپایداری کشور شتاب بخشد و ایران را به مرحله تنش آبی فروبرد.

عموم جمعیت‌شناسان و بوم‌شناسان هم با توجه به دو مفهوم اورشوت (overshoot) و ردپای اکولوژیک بر این گمان تأکید دارند که زمین کنونی ما، از سال ۱۹۸۰ به این سو، بالانس تولیدی خود را از دست داده و هم‌اکنون کار به جایی رسیده که مجموع تولید کره زمین در ماه سپتامبر به پایان می‌رسد (مرز اور شوت).

چنین است که به نظر می‌رسد یا معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رییس جمهور باید بتواند عالی‌ترین مقام اجرایی کشور را با آموزه‌ها و یافته‌های علمی‌اش هم‌آهنگ سازد و یا خود، هماهنگ با منویات ریاست جمهوری، شاخص‌ها و معیارهای پایداری سرزمین را در ماتریس‌هایی ارایه شده‌اش تغییر دهد.

راست آن است، محیطی که در آن زیست می‌کنیم، منبعی است کمیاب که نشاط، تفریح و شادی را در بخش مصرف عرضه می‌کند. دلیل برخورداری محیط زیست از صفت «کمیابی» را هم باید در کیفیت منحصر به فرد و درجه خلوص تمامی منابع موجود در آن دانست. آب و هوای پاک، چشم اندازهای ناهمتا، آبشارهای دیدنی، گردشگاه‌های طبیعی، طنین‌های شنیداری هوش ربا و… در شمار کالاهای زیست محیطی جای می‌گیرند که منبع اصلی تامین و عرضه نشاط، شادابی و آرامش موجودات زنده، به ویژه انسان محسوب شده و کیفیت برخورداری از آنها، شناسه‌ای است که عیار رفاه جامعه را نشان داده و محک می زند؛ شناسه‌ای که در هنگام محدودیت منابع و رشد مصرف، اثر خود را به خوبی آشکار می کند. چه، در جهانی با منابع نامحدود می‌توان به درستی انتظار داشت انتخابی که یک فرد یا جامعه انجام می‌دهد، کاملاً عاری از مشکل و بازخوردهای دردسرآفرین باشد، اما مشکل دقیقاً از آنجا آغاز می‌شود که چنین جهانی تنها در عالم خیال است که عینیت می‌یابد و به مجرد گام نهادن در سرای واقعی، محدودیت منابع، نخستین حقیقتی است که ناگزیر از پذیرش آن هستیم. از این رو، ناگزیر هر انتخابی، هزینه خاص خود را طلب می‌کند؛ هزینه‌ای که در علم اقتصاد از آن با عنوان «هزینه فرصت» یاد می‌کنند و باید اعتراف کرد که قدر مطلق این هزینه با افزایش حسابی شمار انسان‌ها، به شیوه‌ای هندسی و تصاعدی در حال افزایش است.

در این میان، آنچه که حتی نگران کننده تر به نظر می‌رسد، وجود برخی باورها و انگاره‌های ایدئولوژیک است که به طبع آزمند آدمی مجوزی مقبول برای درازدستی های بیشتر به زیست بوم می‌دهد. به عنوان مثال، کافی است به اصل هشتم از منشور ۳۲ ماده ای باروخ اسپینوزا (۱۶۷۷-۱۶۳۲ میلادی) بنگریم که از قضا نام آن را «شرط زندگی بافضیلت» نهاده است. وی می‌گوید؛ «ما مختاریم هرچیزی را در طبیعت بد می شماریم، یا مانعی برای بقای خود و تنعم از یک زندگی عقلانی می دانیم، به هر طریقی که در نظر ما موثرتر است، از خود دور سازیم و محققاً هر کس به موجب عالی ترین حق طبیعت، مجاز است به کاری دست زند که آن را به نفع خود می داند.» متاسفانه رواج چنین پندارهایی در طول سه سده گذشته راه را بر گستاخی بشر در چپاول روزافزون سرمایه های طبیعی هموار کرد.

فرازنای کلام آن که هرچند افزایش شمار انسان ها، به خودی خود عاملی تهدیدکننده و تحدیدکننده برای پایداری زیست و برخورداری از کمینه فضای مورد نیاز زندگی محسوب می‌شود، اما آنچه که به نظر می‌رسد، به مراتب خطری بیشتر، آنی تر و بزرگ تر از افزایش شمار فیزیکی انسان ها برای پایداری حیات در کره خاک دارد، همانا روح آزمندی و نابخردی حاکم بر مدیریت سرزمین و نگاه طلبکارانه و سلوک سلطه‌جویانه، مسئولیت‌گریزانه و منفعت طلبانه افراطی بشر به مواهب طبیعی باشد. شاهد این مدعا را می‌توان در کشورهایی نظیر ایران بیشتر از هر کشور دیگری لمس و مشاهده کرد؛ کشوری که سرانه شمار جمعیت آن در واحد سطح از سه چهارم کشورهای جهان کمتر است و منابع در اختیار آن هم از سه چهارم کشورهای جهان بیشتر است، اما در بسیاری از شاخص های معرف پایداری سرزمین، در شمار یک چهارم پایین جدول مربوطه قرار دارد، مرگ شتابان پارک های ملی کشور در خجیر، سرخه حصار، گلستان، نایبند، عقب نشینی تالاب ها به سوی نقطه صفر، فزونی نرخ جابه جایی خاک تا آستانه پنج میلیارد تن در سال، در خطر انقراض قرار گرفتن بیش از دوهزار گونه گیاهی و جانوری ارزشمند ایران زمین، تراز منفی بیش از شش میلیارد متر مکعب در سال برای سفره های آب زیرزمینی کشور و فرونشست‌های پیامد آن و ده ها و ده ها مورد نظیر آن نشان می دهد که خطر مدیریت ناسازگار با قوانین طبیعی، می تواند به مراتب عقوبتی مهلک‌تر از افزایش عددی شمار آدم‌ها به همراه داشته باشد.