بایگانی “صدوق”

سومین یادداشت«مهار بیابان زایی»در طبیعت بختیاری

سه شنبه, ۱۴ دی, ۱۳۸۹

سومین یادداشتی که محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود؛ مربوط به ماجرای تلخ آن ببر سیبریایی است که قبل از آنکه این نگون بخت، مازندرانی شود در قفس های باغ وحش ارم تهران در اثر مدیریت جاهلانه سازمان حفاظت محیط زیست کشور به طرز رقت باری در گذشت!

واقعیت تلخی که مرگ ببر سیبریایی در باغ وحش ارم فریاد می زند! نمی زند؟

نزدیک به یک هفته است که همه جا سخن از مرگ یکی از دو ببر سیبریایی است که از سوی همسایه قدرتمند شمالی به ایران پیشکش شد تا بتوانند نسل پلنگ‌های قفقاز را به کمک پلنگ‌های ایرانی احیاء کنند. آن گونه که محمدباقر صدوق می‌گوید: هم‌اکنون آن دو قلاده پلنگ ایرانی دارند در هتلی پنج ستاره زندگی می‌کنند، اما وضعیت ببرهای روسی به شدت رقت‌بار است و ما نشان دادیم که دیگر نباید لقب بهترین مهمان‌نوازهای جهان را به ایرانی‌ها داد!

چرا که مرگ یکی از دو ببر وارداتی از سیبری روسیه، بار دیگر نشان داد که توان نرم‌افزاری و عملیاتی سازمان حفاظت محیط زیست در حوزه محیط جانوری و زیگونگی (تنوع زیستی) تا چه اندازه حقیر و و غیرقابل دفاع است.

در حقیقت، با مرگ یکی از دو ببر وارداتی از روسیه، آن هم در سی‌امین روز از آخرین ماه میلادی سال ۲۰۱۰؛ سالی که از سوی سازمان ملل متحد با عنوان سال جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی نامگذاری شده بود، به همه نشان دادیم که به همان بدی که این سال را در ایران آغاز کردیم، توانستیم به پایان هم ببریم؛ بدون آن که هیچ برنامه مدون و قابل ارایه‌ای برای کنشگران محیط زیستی ایران در این سال داشته باشیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم.

وقتی ما نمی‌توانیم از دو ببر مهمان حتا برای هشت ماه پذیرایی کنیم؛ آن هم در قفس، چگونه به خود جرأت داده و شعارهای بزرگ سرمی‌دهیم و از احیای شیر ارژن و ببر مازندران و وزغ کویری و یوز ایرانی و … سخن می‌گوییم؟ به راستی آیا تأکید بر این که این ببرها بیمار بوده اند یا نبوده اند، دفترچه سلامت داشته اند یا نداشته اند؛ مشمشه گرفته اند یا نگرفته اند و … اندکی از تلخی اصل داستان را کم می کند؟!

وقتی پلنگ‌های ما زیستگاهی بهتر از دکل‌های فشار قوی برق را برای زنده ماندن ندارند که انتخاب کنند و کاراکال‌ها را آنگونه ناجوانمردانه به قتل می‌رسانیم، چگونه در پی ورود شیر هندی و ببر روسی برای احیای نسل گربه سانان ایرانی برمی‌آییم؟

هرگز از یاد نمی‌برم که چگونه در اردیبهشت ماه سال جاری، محمد جواد محمدی زاده در هنگام ورود این دو ببر در سیمای دولتی ایران ظاهر شده و با افتخار اعلام کرد: از این به بعد باید نام ایران را در شمار ۱۴ کشوری در جهان برشمرد که ببر دارد! او حتا به ذهنش هم خطور نکرد که بیش از ۹۰ کشور جهان هم اکنون مانند ایران ببر دارند (یعنی در باغ وحش) و البته هرگز آنقدر شهامت نیافته‌اند که مانند عالی‌ترین مقام محیط زیست ایران به مردم شان بگویند: ما ببر داریم.

در نادانستگی محمدی‌زاده و مشاورین ارشدش همان بس که او اعلام کرد: ببر ماده چهار ماهه حامله است و تا کمتر از یک ماه دیگر، این مادر فداکار شاهد تولد نخستین فرزندش در خاک ایران هم خواهد بود. غافل از این که نه تنها این ببر حامله نبود و در شکمش توله‌ای را جاسازی نکرده بود؛ بلکه اصولاً کل دوران بارداری ببرها از ۱۰۰ روز تجاوز نمی کند.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، وقتی بضاعت علمی سازمان حفاظت محیط زیست چنین اندک و حقیر باشد که از ابتدایی‌ترین دانش لازم برای استقرار یک جاندار جدید در سرزمینش بهره‌مند نباشد، چگونه می‌توان انتظار داشت که روند فروافت کارایی سرزمین با چنین مدیریت جاهلانه‌ای اوج گرفته و مرمت یابد؟

آیا این شیوه عملکرد، نوعی عوام فریبی و کوته نظری نیست؟ وقتی همه می‌دانند که مهم‌ترین دلیل انقراض گربه سانان بزرگ ایران، ویرانی زیستگاه‌هاشان در شمال و غرب و دشت ارژن (استان فارس) بوده است و اصولاً امنیت لازم برای استقرار این گونه‌ها کاملاً از میان‌رفته و غذایی برای خوردن ندارند، چگونه به خود جرأت داده و از احیای این حیوانات، پیش از آبادانی زیستگاه‌شان سخن می‌گوییم؟

آیا امروز دنیا حق ندارد تا به ما بخندد؟ آیا طرف روسی که میزبان دو قلاده پلنگ اهدایی ماست و قرار بوده تا چهار قلاده ببر دیگر را هم در ادامه این پروژه به ما بدهد، اجازه ندارد تا خواهان استرداد ببر ماده شده و اعلام کند که شما لیاقت میزبانی از ببر سیبری را ندارید، در حالی که ما بهترین شرایط را برای پلنگ‌های شما در طبیعت فراهم کردیم؟

نگارنده خود، حدود چهار ماه پیش از نزدیک آن ببر مرحوم را در باغ وحش ارم تهران دید، در حالی که تکه‌ای بزرگ از ران الاغ را در برابرش انداخته بودند؛ اما او نه تنها به آن تکه گوشت بزرگ قرمز رنگ لب هم نمی زد، بلکه اصولاً در تمام مدت ۱۵ دقیقه‌ای که به تماشایش مشغول بودم، هیچ تکانی هم نخورد و فقط گاهی پلک می‌زد. توگویی در ماتمی بزرگ اسیر شده و به نشانه اعتراض به شرایط دشوار زیستنش اقدام به اعتصاب غذا کرده است.

شاید از این منظر بتوان کاری را که این ببر روسی انجام داد و فرجام اندوه بارش را با حرکت آن گاو مشهور اسپانیایی مقایسه کرد که چند ماه پیش و به نشانه اعتراض به مراسم گاوبازی، جان خود را از دست داد. آن گاو جانش را از دست داد تا مخالفان گاوبازی در جهان فشار بیشتری به دولت اسپانیا بیاورند تا این نمایش جنون‌آمیز را متوقف کند؛ همان گونه که این ببر روسی هم کوشید تا با سکوت دردناک و مرگ غم انگیزش، بکوشد تا آدم زمینی‌ها را از نگاهداری ببرها در قفس برای نمایش های سیاسی بازدارد و به آنها یادآوری کند که اخلاقیات را نباید در هیچ حوزه‌ای، به ویژه آنجا که با زندگی یک موجود زنده ارتباط برقرار می کند، نادیده بی‌انگاریم.

به هر حال، امیدوارم این رخداد تلخ سبب شود تا سازمان حفاظت محیط زیست ایران هر چه زودتر برای ارتقاء نرم‌افزاری و افزایش دانش فنی خود در حوزه زیگونگی حیات اقدام کرده و با تربیت و جذب متخصصانی کارآمد و به روز، بکوشد تا عملاً عقب ماندگی فاحش خود را در این حوزه جبران کند.

شاید در آن روز، دیگر هیچ مدیر سیاسی به خود جرأت ندهد تا در چنین حوزه‌های پیچیده و فنی‌ای، به راحتی سخنان و ادعاهایی را بازگو کند که تا مدت‌ها از آن سخنان به عنوان گاف‌هایی مضحک و لطیفه‌های تلخ در مجامع محیط زیستی جهان یاد کنند.

نگاه«محمد درویش»به ماجرای استعفای دکتر صدوق

یکشنبه, ۵ دی, ۱۳۸۹

یادداشتی که ملاحظه می کنید محمد درویش (نویسنده وبلاگ دربند مهار بیابان زایی) برای دیده بان طبیعت بختیاری فرستاده است تا منتشر شود:

وقتی صدوق هم ترجیح می دهد که برود!

و سرانجام محمد باقر صدوق، مردی که بسیاری به او امید بسته بودند که شاید بتواند کشتی به گل نشسته محیط زیست ایران را به ساحل نجات و آرامش برساند، هم رفت! آن هم در شرایطی که نه تنها نتوانست آن کشتی بلازده را از گل درآورد، بلکه نزدیک بود خودش و کارنامه ۳۰ ساله اش را هم با خود در گل مدفون سازد!!

و همه ی این ها در سال ۱۳۸۹ رخ داد؛ سالی که برایتان خواهم گفت: به سهولت می توان بر آن، عنوان سیاه ترین سال محیط زیست ایران را داد! نمی توان؟

سالهاست که طرفداران و فعالان محیط زیست در ایران به شنیدن خبرهای تخریب، آتش سوزی، شکار غیرقانونی، انقراض گونه های اندمیک، خشک شدن تالاب ها و دریاچه ها و آلوده شدن شتابان آب، هوا و خاک وطن عادت کرده اند. با این وجود و به رغم چنین پیشینه ای از کلکسیون خبرهای بد و ناامیدکننده، باید اعتراف کرد که سال ۱۳۸۹ تا همین جا، بسیاری از رکوردهای منفی و مأیوس کننده را در حوزه محیط زیست به نفع خود جابه جا کرده است! به نحوی که حتا برای بدبین ترین تحلیلگران و فعالان محیط زیستی هم، تصور ازدحام و ترافیک این همه رخداد نامیمون در سال پیش رو، شگفت آور و به شدت مأیوس کننده بوده است.

این در حالی است که پس از تغییر فاطمه واعظ جوادی در سال گذشته – فردی که تا آن تاریخ عنوان ضعیف ترین ریاست سازمان حفاظت محیط زیست را سزاوارانه در تمامی دوران پیش و پس از انقلاب زیبنده ی خود کرده بود – بسیاری از علاقه مندان محیط زیست ایران، امیدوارانه تغییر و تحولات پیش آمده در نهاد متولی طبیعت ایران را پیگیری می کردند؛ به ویژه آن که شاهد حضور چهره های خوشنام و متخصصی چون دکتر محمدباقر صدوق و دکتر علی محمد نوریان  در کلیدی ترین سمت های سازمان، یعنی معاونت محیط طبیعی و انسانی آن بودند.

افزون بر آن، شنیدن برخی از جدی ترین انتقادات از وضعیت محیط زیست ایران از زبان محمدجواد محمدی زاده، سکاندار جدید محیط زیست در کابینه دهم، آشکارا بر میزان این امید می افزود؛ چرا که تاکنون هیچ مقامی در جمهوری اسلامی ایران در حد معاونت رییس جمهور نپذیرفته بود که کشور متبوعش یکی از ۱۰ کشور اصلی تخریب کننده محیط زیست در جهان است؛ اعترافی که محمد جواد محمدی زاده آن را در همان آغازین روزهای صدارتش بر سبزترین صندلی کابینه دهم انجام داد و تا آنجا پیش رفت که برخی از همفکرانش از او شروع به انتقاد کردند!

نگارنده هم در همان روزها نوشت: محمدی‌زاده خوب حرف می‌زند؛ یعنی خوب هم عمل می‌کند؟!

و امیدوارانه منتظر ماند تا پاسخ پرسشش را بیابد؛ پرسشی که امروز به نظر می رسد پس از اعلام استعفای قریب الوقوع و بازنشستگی هر سه معاونت طبیعی، انسانی و دریایی سازمان حفاظت محیط زیست، پاسخش آشکار شده باشد!

چنین است که امروز شاید کمتر ناظر بی طرفی را بتوان پیدا کرد که عنوان سیاه ترین سال طبیعت ایران را مناسب سال ۱۳۸۹ نداند؛ سالی که بیش از ۲۰۰ هزار هکتار از محدوده طبیعی دریاچه ارومیه به کویر نمک بدل شد؛ دریاچه پریشان با عنوان بزرگ ترین دریاچه آب شیرین کشور، کاملاً خشک شد و بسیاری دیگر از تالاب ها و دریاچه های داخلی کشور هم بدترین وضعیت خود را تجربه کردند که از آن میان باید به تالاب بختگان، انزلی، گاوخونی، میقان، طشک، کم جان، هامون، مهارلو، میانکاله، گندمان، شادگان، هورالهویزه، هورالعظیم و … اشاره کرد.

این سیاهه سیاه، هنگامی نگران کننده تر می شود که بدانیم وضعیت اغلب رودخانه های دایمی کشور هم در سال پیش رو، بسیار ناگوار بوده است که از آن جمله باید به کاهش شدید آب رودخانه کارون – که زمانی پرآب ترین رود ایران بود – اشاره شود؛ وضعیتی که سبب شده تا حدود یک میلیون نفر از نخل های پایاب این رودخانه در خرمشهر و اروندکنار در اثر شوری و خیز معکوس آب از خلیج فارس تلف شوند.

اما همه خبرهای بد تنها به خشکسالی و اثرات متأثر از آن محدود نمی شود! اگر به رغم مخالفت دکتر محمدباقر صدوق، سازمان حفاظت محیط زیست مجوز صدور و اکتشاف نفت در پارک ملی کویر و توسعه تأسیسات عسلویه را می دهد؛ اگر پارک ملی نایبند در برابر چشمان ریاست سازمان حفاظت محیط زیست، پرپر می شود؛ اگر بیش از یک ماه، ارزشمندترین پارک ملی کشور در گلستان می سوزد؛ اگر به بهانه انتقال لوله گاز بیش از هزاران درخت بلوط در دنا و با مجوز سازمان حفاظت محیط زیست قطع می شود؛ اگر شتاب سدسازی و طرح های انتقال آب، کماکان وضعیت پایاب اغلب رودخانه ها و جلگه های حاصلخیز کشور را بحرانی تر می کند؛ همه و همه نشانه آن است که محمدباقر صدوق نه تنها نتوانست از شیب منفی تخریب طبیعت ایران بکاهد؛ بلکه در مدت زمامداری او، بر شتاب این شیب هم شوربختانه افزوده گردید.

پدیدار شدن نشانه های فرونشست زمین در استان اردبیل، یورش به دیرینه ترین باغ گیاه شناسی ایران در نوشهر و نابودی ۱۱۲۹۵ اصله درخت در کمتر از ۷۰ دقیقه، سوختن ۴۰ هزار هکتار از رویشگاه های جنگلی ایران، مجوز احداث جاده در تالاب میانکاله، سقوط ۱۴ پله ای ایران در جدول شاخص عملکرد مقابله با تغییرات اقلیمی، پناه بردن پلنگ ها به دکل های برق فشار قوی، رکوردشکنی آلودگی هوا در تهران و چند کلانشهر دیگر ایران و … همه و همه نشان می دهد که نه طبیعت ایران و نه فعالان محیط زیستی اش، هرگز کابوس شومی به نام سال ۱۳۸۹ را فراموش نخواهند کرد! خواهند کرد؟