بایگانی “منطقه حفاظت شده شیدا”

یک تجربه تلخ و شیرین با روباه شیدایی!

جمعه, ۳ شهریور, ۱۳۹۱

محمد درویش عزیز در یادداشتی تأمل برانگیز تجربه ای تلخ و شیرین از اصغر درخشان – محیطبان دوست داشتنی منطقه حفاظت شده شیدا در چهارمحال و بختیاری – را در دل نوشته هایش منتشر کرده است که حیفم آمد خوانندگان خوب و فرهیخته “تارنمای طبیعت بختیاری” را از این ماجرای روباه های شیدایی در طبیعت بختیاری آگاه نکنم.

باشد که آگاهی از این ماجرای تلخ و شیرین، دریچه ای تازه به سوی زندگی پر رمز و راز حیوانات اطراف مان بگشاید و سزاوارانه به قوانین و اخلاقیات حاکم بر محیط پیرامون مان احترام بگذاریم.

برای روباه شیدایی که در شیدا سکته کرد و رفت!

نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است …

چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا …

برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم.

خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …

    اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند …

از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟

خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند … تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند …

اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند …

اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود …     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!

    آری … روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.

روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است …

روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

    دوستان من:

ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا می‌توانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.

بخت با محیط بانان شیدا یار بود

یکشنبه, ۲۹ مرداد, ۱۳۹۱

در ساعت های پایانی آخرین روز ماه رمضان – شامگاه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱ – در اثر شلیک مستقیم شکارچیان؛ ۲ نفر از محیط بانان سلحشور منطقه حفاظت شده شیدا در چهارمحال و بختیاری به شدت زخمی و روانه بیمارستان شدند. این پاسداران جان برکف طبیعت میهن مان در حالی ناجوانمردانه و در جدالی نابرابر مورد اصابت شلیک مستقیم اسلحه جنگی قرار گرفتند که مسلح نبوده و هیچ گونه سلاح گرمی به همراه نداشتند.

به راستی باور این حقیقت تلخ سخت و شرم آور است که ساختارهای اخلاقی در میان برخی از افراد جامعه مان آنچنان فروپاشیده است که برای تفریح شان شکارکشی را برمی گزینند، به فریادهای “ما مسلح نیستیم شلیک نکنید” توجه ای نمی کنند و سزای پاسداری از طبیعت را شلیک مستقیم گلوله می دانند و حافظان طبیعت میهن شان را به جرم دفاع از حرمت سرزمین شان غرق در خون می کنند!

نگارنده نیز خدای بزرگ را شاکر است که این گلوله های نادانی و بی اخلاقی، نتوانستند زیستمندان شیدای دیار بختیاری را از داشتن چنین محیط بانان شجاع و بی ادعایی محروم کند و بار دیگر بر ضرورت انجام اقدامات آسیب شناسی اجتماعی و اخلاقی از سوی نهادهای متولی تأکید داشته تا در مطالعه ای شفاف و جسورانه، عوامل مؤثر در روند رو به افزایش وقوع چنین جنایت های انسانی در عرصه های محیط زیست کشور شناسایی و مسئولانه خودمان را برای یک جراحی بزرگ اجتماعی آماده کنیم.

پی نوشت:

– باورمان این است که وب‌سایت‌ها و درگاه‌های مجازی، هویت دستگاه های دولتی هستند، شگفت­ آور است که چگونه برخی از دست ­اندرکاران این درگاه­ های مجازی دولتی با هویت خویش اینگونه ساده‌انگارانه برخورد می­ کنند و دست­ کم تلاش­ های واقعی دلسوزان و سلحشوران دستگاه خود را هم به نمایش نمی­ گذارند!؟

حقیقتا این منصفانه نیست که بعضی­ ها هنوز در خواب و تعطیلات رمضانی باشند و مردانی بی­ ادعا تا پای جان­ شان برای پاسداری از زیستمندان شیدا ایستادگی کنند و خود را در برابر گلوله شکارچیان قرار دهند و با خون­ شان شیدا را سرافراز کنند.