روحیه خستگی ناپذیر یک مدیر محیط زیست

این مطلب دراین تاریخ ارسال شده است یکشنبه, ۳ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۷:۰۶

سعید یوسف پور، مدیر خوش فکر و خستگی ناپذیری است که در طول مدت کوتاه مدیریت خود، مسئولانه نسبت به موضوعات محیط زیستی در استان چهارمحال و بختیاری واکنش های سزاوار و شایسته ای نشان داده و با بهره گیری از توان جوانی و روحیه فروتنانه همواره برای پاسداری و صیانت از مناطق تحت حفاظت و مقابله با تعرضات و برخی رخدادها مثل آتش سوزی ها، هم پای محیط بانان خود در عرصه حضور پیدا کرده است. قطعا” این رفتارهای مسئولانه و صمیمانه بسیار مؤثر بوده و سبب تقویت روحیه مسئولیت شناسی، تشویق و همدلی کارکنان و محیط بانان در  انجام وظایف سازمانی شان خواهد شد.

در هفته گذشته – آخرین هفته فصل تابستان – نگارنده یک روز کامل کاری را همراه این مدیر پرتلاش بوده که شب هنگام در راه برگشت از منطقه، قبل از محیط بانانش متوجه وقوع حریق در ارتفاعات منطقه حفاظت شده هلن گردیده و به رغم خستگی ناشی از طبیعت گردی کوهستانی یک روزه، سریعا” اقدام به فراخوانی محیط بانان خود کرده و پس از یک ساعت حرکت با خودرو، خود را به نزدیکی های محل آتش سوزی رسانده و به مانند یک نیروی امدادی به همراه محیط بانان و یک نفر از اهالی منطقه بعد از ۲ ساعت پیاده روی در مسیری صعب العبور و خطرناک خود را به محل آتش سوزی رساندند و با دست خالی و  با استفاده از سرشاخه های درختان به مقابله با آتش پرداختند تا اینکه در اثر تلاش های ستایش برانگیز وی و همکارانش در ساعت ۴ بامداد حریق مهار و اطفاء گردید.

بدون شک همان جنس تقریبا” متفاوت با جنس مدیریت رایج و روحیه قابل تحسین این مدیر بود که توانست در آن شب نیروهای امدادی را در سیاهی شب به آن منطقه سعب العبور و خطرناک بکشاند و از گسترش آتش جلوگیری کند.

جالب تر اینکه، خستگی و بی خوابی ۲۴ ساعت گذشته باعث برهم خوردن برنامه بازدید روز بعد نشده و طبق برنامه زمانبندی روز بعد، در وقت مقرر با روحیه ای شاداب و رفتاری صمیمانه در محل حاضر شد و حقیقتا” بازدید کنندگان را شگفت زده کرد.

نگارنده صمیمانه برایش دعا کرده تا به عنوان مدیری جوان که درد محیط زیست را می‌شناسد و به آن باورد دارد، هیچگاه این روحیه خستگی ناپذیری را از دست نداده و همواره در کارش موفق باشد.

به امید افزایش آن گروه از مدیرانی که با روحیه ای خستگی ناپذیر و رفتاری فروتنانه، دغدغه مند وظایف خود هستند و برای همکاران خود ظرفیت سازی اخلاقی و انگیزه کاری می کنند.



۲۹ دیدگاه لـ روحیه خستگی ناپذیر یک مدیر محیط زیست

  1. کوشان مهران گفته است:

    ۳ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۰:۱۷

    خدایا تو را شکر

    خدایا تورا شکر که این دو هم استانی عاشق واقعی طبیعت زاگرس با هم رابطه خوبی دارند و یا بهتر بگوییم از این پس دوشادوش هم حافظ عملی زیستبوم بی نظیر این ناحیه از میهنمان می شود.

    پس باید مراسم خون بسی برپا کرد.

    یک
    دو
    سه
    ترانه لری ترجمه فارسی
    اَسبت و زین و کتلت زیه در مال اسبت به زین و کتل تو جلوی منزلگاه است
    دشمنو شادی کنان دوسو زنان زال دشمنان شادی می‌کنند و دوستان زار می‌زنند
    شمشیرت منه غلاف ترسم خورش زنگ شمشیرت در غلاف مانده ترسم زنگ بزند
    کینه دارم بعد خوت وش وش بکنه جنگ چه کسی را دارم که بعد از خودت با آن جنگ کنم
    دات برو کگو برو همه بران مو مادرت موی می‌برد خواهرت موی می‌برد همه گیسو می‌برند
    همه برن و کارد زنت و خنجر اگر همه با کارد موی برند همسرت با خنجر موی می‌برد

    ترانه لری ترجمه فارسی
    د قلا کرده وه در شمشیر وه دسش از قلعه بیرون زده و شمشیر به دست اوست
    چی طلا برق میزنه لقوم اسبش لگام اسبش همانند طلا برق می زند
    زین و برگم بونیت واو مادیونم زین و برگم را به مادیانم ببندید
    خورم بوریتو سی هالوونم خبر مرا برای دایی‌های من ببرید
    دایه دایه وقت جنگه ای مادر ای مادر هنگام جنگ است
    وقت دوسی وا تفنگه و وقت دوستی با تفنگ است
    نال نال برنویا چنی قشنگه ناله ی تفنگ های برنو چقدر زیباست
    سنگرانِ برمنیت لشم درآریت سنگرها را خراب کنید و جنازه مرا بیرون بیاورید
    بُریتِم سی دالکم بونگمه وراریت جنازه مرا برای مادرم ببرید و برایم فریاد عزاداری سر دهید
    نازیِ تو سی بَکو جومه ورتِه نازی تو جامه سیاه بپوش زیرا
    دُر کردن دُو قورسو شیر نرته شیر نرت را در گورستان به خاک سپردند

    شعر لری بختیاری

    نوشته شده توسط: صادق شیخی
    ارسال به ارسال به ۱۰۰ درجه کلوب دات کام

    از خود گذشتگی عاشق در اشعار لری بسیار نمایان است آنجا که می گوید:

    چی بالن یه بال بزن بیو سر لونت جون م و عمر م بیا سر جونت

    یاد آور شعر نظامی از زبان مجنون در عشق به لیلی است که:

    از عمر من آنچه هست برجای بستان و به عمر لیلی افزای

    یا آنجا که می گوید:

    تیلم جای تیلت خم کور بگردم قربون قد وبالات دورت بگردم

    برگردان: چشمانم را به جای چشمهایت در حدقه ات می نشانم و خودم با کوری زندگی مکنم.

    دیدگان خود را نثار معشوق می کند و خود تاریک چشم ولی روشن دل به عشق خود ادامه می دهد.

    اما مهمترین ویژگی شعر لری را می توان پیوند عشق و حماسه دانست همان مشخصه ی که وجود آن باعث زیبایی دو چندان داستان زال و رودابه در شاهنامه ی فردوسی است.

    در شعر لری همیشه برنو بلند و پنج تیر پرون می نالند و اسب و مادیون می تازند.به این شعر دقت بفرمایید:

    تفنگ دردت به جونم تفنگ بی تو نمونم

    تفنگ تا تونه دارم غم ندارم ای برارم رقیق روز روشن شو تارم

    شاعر درد تفنگ را به جان می خرد و نمی خواهد بدون آن زنده باشد تفنگ برادر وفادر و رفیق شفیق شب های تار اوست.

    در شعر لری عاشق همه چیز را فدای معشوق می کند به جز تفنگ و اینجاست که عشق مغلوب حماسه می شود.

    هر چی دارم قربونت غیر تفنگم یه امشو مهمونتم سحر وجنگم

    چشم یار تفنگ است گیسوی او کمند است و تصنیف تیه کال برنو اوج این پیوند است. در اشعار لری هر جا سخن از یار است اسب و تفنگ هم به کار است.

    چه خش اسب کهر دولول ته پر بزنی کوک و تهی ری خدمت گل

    برگردان: چه خوشایند است که با تفنگ دولول و اسب کهر به شکار کبک و تیهو بپردازی و بعد بخدمت یار بروی.

    وردارم پنج تیر پرون برم ومازه بزنم کوک من بال سی یار تازه

    برگردان: تفگ پنج تیرم را بردارم و بر فراز تپه ها بروم و کبک در حال پرواز را برای محبوب تازه وصال شکار کنم.

    برای عاشق و حماسه ساز لر بسی خوشایند است اگر ابزاز جنگش را معشوقه به دستش دهد که از دید روانشناسی قابل توجه است.

    گل بیا زنارمه شال و قطارم مردن بند تشی ننگه وبارم

    برگردان: مردن در بستر و کنار آتش بر ای من ننگ آور است ای یار تفنگ و قطار فشنگ من را برایم بیاور.

    بیو من ایلمون با زین و اسبم بده برنو طلام ای در ودسم

    برگردان: ای دختر به ایل بیا واسب زین کرده ی مرا با خود بیاور و برنوی طلاییم را تو به دستم بده

    نقش حماسه در فرهنگ لر تا جایی است که داماد لر برای رو نمایی عروس به او خنجر مرصع هدیه می دهد.

    من دس آقا دوماد خنجر دونه نشون دادشه دس عروس گو بگرش سی ری گشون

    در دست داماد خنجری دانه نشان است آن را به عروس می دهد و می گوید این را برای رونمایی بپذیر.

    همچنین نقش کل در اشعار حماسی لری نیز از این منظر قابل توجه است. مرد از زن می خواهد در هنگامه ی رزم کل بزند و این کل مارشی است که جنگجوی لر را به هیجان می آورد چنانکه از زبان خان بختیاری شیر علی مردان خطاب به همسرش آمده که:

    بی عروس تو کل بزن تا م کنم جنگ شمشیرم و گل زنم سی ایل چار لنگ

    یا جای دیگری در تصنیف کر بختیاری آمده که :

    قطارانه پر بکن بنشین بر سنگ سه تا کل با یک بزن گوتم بکن بنگ

    برگردان :قطار تفنگت را از فشنگ پر کن و در کنار یک سنگ پناه بگیر و با کل زدن برادرت را خبردار کن.

    حماسه ساز لر عاشق کل است تا جایی که در هنگام مرگ این کل خوابش را آرام می سازد.

    دودری بشکن بیو و سرمزارم کل بزن سرو بخون واکن قطارم

    برگردان: ای دختر روانه شو و برسر مزارم بیا کل بزن و سرود بخوان و شال و قطارم را باز کن

    یل شعر لری کر بی دا است یعنی پسری که مادری ندارد تا در سوگ او بنالد به همین سبب هم نگرانی ندارد و شجاعتش دو چندان می شود.

    کر بی دا ایخوم برنو سر شون نبینه دشمنون پشتش به میدون

    پسر بی مادر و شجاعی می خواهم که تفنگ برنو بر شانه هایش حمایل باشد و دشمن نتواند عقب نشینی او را ببیند.

    اشعار حماسی لری بسیار زیاد و قابل توجه هستند البته خلاف حماسه های ملی که معمولا عنصر تخیل و وجود قدرت های ماورایی و شکل داستانی مهمترین ویژگی آنهاست اشعارحماسی لری واقعیت دارند و عنصر تخیل در آنها کمتر دیده می شود. در لرستان” ترانه دایه دایه وقت جنگ” ،” تفنگ دردت به جونم” در اشعار بختیاری ترانه ی “جنگ جنگه ترک جنگ سی م ننگه” اشعار مربوط به دلاوری های شیر علی مردان خان بختیاری و دیگر دلاوران بختیاری مانند “صیدال” همچنین تصنیف “مر جنگ مر جنگه خدا دونه جنگ تفنگه” و در اشعار حماسی بویر احمد می توان به اشعار مربوط به دلاوری های کی لهراسب و میر غلام می توان اشاره کرد . سعی می کنم در آینده چند نمونه را جهت آشنایی عزیزان در این وبلاگ بیاورم

  2. کوشان مهران گفته است:

    ۳ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۰:۱۸

    ماشالله!!!!

    عاشقانه های قوم بختیاری در ساز-آوازهای علاء الدین

    ………عاشقانه های قوم بختیاری در ساز-آوازهای علاء الدین………..

    (به یاد مرید میرقاید شاعر چکیلا و پدر بزرگم آن سبزِ جاودان)

    بهمن علاء الدین (۱۳۸۵-۱۳۱۹) مشهور به مسعود بختیاری موسیقیدان وخواننده ی شهیری که ظهورش در بازخوانی ادبیات فولکوریک یک انقلاب ادبی – هنری بود!علاء الدین شناسنامه ی موسیقی مقامی قوم بختیاریست که لحن صدایش حس هر شنونده ای را بر می انگیزد. بی شک اگر او نبود موسیقی قومی- بومی به قهقهرا می رفت.

    مرگ علاءالدین برای موسیقی بختیاری بزرگترین فاجعه بود؛زیرا وی به موسیقی عزت بخشید. علاء الدین با سبک آوازی خاص یک مُصلِح برای موسیقی مقامی بختیاری بود که با درایت و شناخت میدانی موسیقی قومی -بومی را آنچنان تثبیت کرد که هنوز هم هر کسی یک بار صدایش را بشنود؛دیگر متوجه صدای هیچ خواننده ی قومی نخواهد شد! صدای عشق در حنجره ی علاءالدین باعث شد که بعد از او هر سازی که می شنویم گویی بدآهنگ است!

    فعالیت هنری علاءالدین در حوزه ی موسیقی از دهه پنجاه آغاز شد ولی اوج فعالیت اش از دهه شصت کلید خورد… کارنامه ی هنری علاء الدلین با آلبوم هایی چون مال کَنون(۱۳۶۵)….هِی جار(۱۳۷۰)…تاراز(۱۳۷۲)…َبراُفتُو(۱۳۷۵)….آستارِه(۱۳۷۷)… بَهیِگ(۱۳۸۵) … به ثبت رسیده است. این آلبوم ها جزء میراث معنوی بختیاری و بخشی از مردم شناسی فرهنگی محسوب می شوند و برگرفته از آیین، اسطوره، نماد،تمثیل ، و جزء مناسک و هنرهای آئینی تحسین برانگیز می باشند.آلبوم های علاء الدین غایت موسیقی ترکیبی و ستایشگر ادبیات فولکوریک در ارزش گذاری به ادبیات قومی و موسیقی مقامی(۱) بختیاری است.

    پرولوگ:

    برای شناخت صدای بی بدیل علاء الدین باید ریشه ها را شناخت.بن مایه های ادبیات شفاهی( folkliterature)بختیاری ریشه در آوا و نواهای باستانی و آینه ی تمام رخ واقعیت های تاریخی است. فولکویک(folklore )سینه به سینه نقل شده است…در بختیاری شعر و موسیقی دو جزء انفکاک ناپذیرند و پیوند این دو از بهترین زمینه های تحقیقی در حوزه ی زبان شناسی linguistics)) می باشد.آلبوم های علاء الدین در برنامه ریزی زبانی(language planning) جزء نمودهای معنوی است… از لحاظ ساختمان دستوری جزء دستگاه واجی؛ نظام آوایی و معنایی می باشند؛ در طول تاریخ بعضی زبان ها می میرند ولی زبان بختیاری به علت زیست جغرافیایی و اصالت فرهنگی ومستحیل نشدن در اقوام دیگر دستخوش تغییرات تاریخی و دگرگونی نشده است. ادبیات شفاهی بختیاری دامنه ای گسترده و زیرشاخه های متعددی دارد. در بختیاری از لحاظ دگرگونی صوتی،واژگانی،صرفی و نحوی گفتار منطبق بر نوشتار است.و هنوز ابیات همان وزن هجایی را دارند.. پاسداشت تاریخ فرهنگی در این آلبوم ها و پرداخت به مناسک آیینی بیشترین تاثیر را روی ادبیات فولکوریک دارد.

    موسیقی تلفیقی:

    علاء الدین زیر و بم کلمات را می شناخت و به مقام های موسیقی آشنا بود و به این مهم پی برده بود که در دستگاه شور چه شوری بیافریند.بیشترین تاثیر دستگاه شور در موسیقی آوازی -کلامی بر گرفته از ادبیات فولکوریک است.در موسیقی مقامی قومی ساز هایی مانند دف ،ضرب، سنتور و کمانچه با موسیقی بختیاری محسوس و مانوس اند که علاء الدین با خلاقیت تار و کمانچه و سنتور را بومی کرد!

    علاء الدین دراوج، فراز و فرود موسیقی همگام و هماهنگ عمل کرده است. با خواندن بیت و غزل های نهفته درسینه ی نوستالژیک سرایان بختیاری آتشی روشن کرد که به همه ی دوران خواهد سوخت.درآلبوم هایش موسیقی تلفیقی بر اساس نظام واجی و نظام معنایی نت گذاری شده و این معادل یابی ها درساختار واژه گانی هم سو و همگن می باشند و در تحول معنایی زبان تاثیر گذارند.با این حال باید اقرار کرد که در هر آلبومی یکی از نوازنده ها (۲)خوشتر درخشیده،مخصوصا در تک نوازی ها که با توجه به گوشه های موسیقی قومی زیباترین ارکستراسیون بوجود آورده است. بم خوانی و اوج خوانی بهترین شیوه ی تلفیقی تصنیف ها است.در هر گوشه ای از موسیقی قطعاتی از نغمه های موسیقی مقامی بختیاری با کلام یا بی کلام بر دل می نشیند و تاکید روی سیلاب بعضی الفاظ خود تداعی معنایی است. لحن موسیقی و لحن آوازه خوان دو ترکیب مهم در آلبوم های علاء الدین است که به علت دوری از یکنواختی از اوج آوازی استفاده کرده است. مثلا جنبه های ملودیک آلبوم «مال کنون» در اوج آوازی روی کلمات خاصی رقم می خورد.

    سازهای بادی:

    سازهای بادی نی، کرنا و سرنا به صورت ژنتیکی در روح و جان بختیاری تنیده شده است و علاء الدین به کمال در دستگاه شور هارمونی زیبایی ایجاد کرده است… تلفیق این آواها و نغمه ها با سازهای بادی نی،کرنا و سرناو تاکید روی بعضی الفاظ و ترجیع بندها باعث ریتمیک و هارمونی ابیات شد ه است و صدای خواننده هم پتانسیل لازم را برای انتقال حس در این مقام ها را دارد.مقام موسیقی بختیاری این قابلیت و توانایی را دارد؛این بختیاری نواز!!(۳) ها یا مجریان موسیقی مقامی بختیاری بدون شک با توجه به ابیات و فرهنگ قومی موسیقی را می نواختند!زیرا بختیاری به طور ژنتیکی با این سازها از بدو تولد تا مرگ مانوس است.

    سازهای بادی در زیر مجموعه دستگاه مقامی و غیر مقامی گروه بندی می شود. به طور مثال مقام چوبازی(۴)با کرنا و آهای گلی با سرنا اجرا می شود.موسیقی مقامی بختیاری قابلیت این تغییر و تحولات را دارد…مقام های کرنا در برداشت محصول،شاهنامه خوانی ، سُرُو خوانی(سوگ آوایی)، سوز و گداز عاشقانه در برزگری…و مقام های سرنا(صیادی، شلیل ، بلال ،گلی ای گل …جز آوازهای مقامی است. آوازهای مقامی تغزلی و عاشقانه از طریق ریتم هارمونی نت نویسی می شود و موسیقی غیر مقامی شامل تصنیف ها و آواز محسوب می شوند.

    مقام های موسیقی بختیاری:

    آلبوم ها علاء الدین نماد ادبیات بومی –قومی و همخونی نزدیکی به باور؛ سنت و مناسک آیینی دارند و ماندگاری اشان در همین همخوانی هاست که علاء الدین قابلیت و تحول موسیقیایی را می شناخت و با تلفیق ابیات حماسه و عاشقانه همه ی مخاطبان را جذب کرد.از تمثیل و روایت فراتر رفته به موسیقی روح بخشیده است… مقام حماسه ا ی شیرعلی مردان،مقام عاشقانه های عبده ممد للری ، مینا بنوش، بلال بلال، دیمه دیمه، هیاری،کوچ،قالی بافی،شیردوشی،درو،برزگری،کشت و برداشت،کوچ…جزءلایه های زبانی موسیقی است. در آلبوم«هی جار» اوج موسیقی مقامی بختیاری است.حالو زال در آلبوم« مال کنون» هر شنونده ی صاحب ذوقی را به شعف وا می دارد وتوصیف زیبایی های مینا بنفش در آلبوم «هی جار» و عاشقی های کوگ تاراز در آلبوم«تاراز» است.علاءالدین شعرشناس و موسیقی دان و آگاه به زیر و بم آوا ها و نواها است. صدا و لحن او نزدیک به کرنا و خش مستانه ی صدایش که حسن خدادادی بود.

    یکی از ماندگاری های علاء الدین استفاده از ابیات فولکوریک است.بازخوانش تصنیف و ترانه هایی که حالات و روحیات قوم نوستالژیک سرا به همراه دارد که گذشته سُرایی برای شنونده خاطرات را نداعی می کند…{ امروزه که ساختار فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده های بختیاری دگرگون شده است. از علل چهره پرغبار فرهنگ بختیاری نداشتن خط نوشتاری بوده است هم چنین اصطلاحات ارضی باعث مهاجرت به شهر و کمرنگ شدن فرهنگ و دور شدن از اصالت فرهنگی شد… اما علاء الدین با تلفیق مقام های موسیقی و استفاده از زبان نوستالژیکی بختیاری باعث زنده شده فرهنگ شد}…او بیشتر در دستگاه شور می خواند و با تلفیق موسیقی قومی با مقام های موسیقی صدایی زیبایی آفرید. موسیقی بختیاری شامل مقام ها،آهنگ،تصنیف است. آلبوم های علاء الدین را می توان به چپی نوازی(حماسه خوانی )(۵)و راست نوازی (بیت خوانی) تقسیم کرد. چپی نوازی(حماسه خوانی)علیمردان خان،محمدتقی خان چالنگ،ابوالقاسم خان،نامدار خان منجزی… راست نوازی(ملودی های شاد)…دُوالالی،آهای گلی،دیمه دیمه ،برزگری، خرمن کوبی، لالایی…و تصنیف هایی که بر اساس وزن ضربی(بحر هزج) است. در حماسه خوانی ها(۶) میدانگاه جنگ را توصیف می کند؛ علاء الدین با شناخت مقام های موسیقی وتکیه بر اصالت فرهنگی بختیاری به حفظ فرهنگ و موسیقی قومی کمک شایانی کرد و با تلفیق سرنا و کرنا تاثیر حس موسیقی را بیشتر کرد.!ااین باز تولیدها در مقام های موسیقی به غنی تر شدن فرهنگ کمک می کند.علاء الدین با شناخت ریشه ای حماسه ها به سراغ تاریخ شفاهی می رود و با اجرای های خارق العاده ادبیات و فرهنگ و زبان بختیاری را ماندگار می کند…

    عاشقانه های قومی ریشه در موسیقی مقامی بختیاری دارند،در این چندگانه های اعجاز ی تکیه بر بعضی هجاهای کلامی- لفظی کاملا عمدی بوده و با ساخت قطعه های آوازی پیوسته و مستقل در دستگاه شور و با قانونمندی مایه های بختیاری(۷)همراه و هماهنگ است ؛زیرا که ساختار زندگی بختیاری از تولد تا مرگ موسیقی با عجین شده است… شُلیل خوانی؛بَلال خوانی؛خدابَس خوانی و برزگرخوانی…آنچنان آراسته به آرایه های ادبی است که در حوزه ی زیباشناسی فصاحت و بلاغت ادبی بر روح و جان می نشینند.

    شُلیل خوانی:

    -شُلیل در معنای بالا بلند ،نام معشوق یا صفتی که جانشین اسم شده است.

    -لحن خوانی در شلیل جانسوز وبن مایه تغزلی و عاشقانه دارد.

    -شلیل نوعی هجران خوانی است.

    -در شلیل از دو ساز بادی کرنا و سرنا و نُت های تزیینی استفاده می شود.

    علاء الدین با توانایی ذهنی بالا و متعهد به ادبیات بومی –قومی شلیل یا هجران خوانی ها رادر سِحرموسیقیِ تلفیقی ریخته و متهدانه به این هنر کلامی پرداخته است. تعهد به زبان بختیاری در شلیل وصف ناشدنی است. شلیل اوج عاشقانه های مقامی است…علاء الدین با شناخت از صنایع تشبیه ؛ استعاره؛ کنایه و مجاز به این نوع شعر ابعادی تازه بخشیده است. و ثابت کرد که بختیاری ها شاعران نوستالژیک سرا و خودگو هستند.ذات صدای علاءالدین هم در همین همذات پنداری و استفاده صحیح از پشتوانه ی فرهنگی است.(البته طرز خوانش شلیل در سُرو خوانی هم اجرا می شود)

    -تَو بِه دیر وُ مُو بِه دیِر کُه وَستِه مِیُونِه—مَر خدا طاقت بِده دل هَر دُومُونه(تو دور و من دور کوه میان ما فاصله انداخته؛مگر خدا صبر و طاقتی به دل ما دهد)

    -تُو زِ کُه بِیو بِلَم مُو زِ بَراَفتُو—هَر دُومُون سُهدِه دِلیم سِیر بِخوریم اَو(تو از کوه پایین بیا من از برآفتاب،هردوی ما سوخته دل هستیم با دیدن هم آرام بگیریم)

    -کاشکِی مُو کَوگِی بِیدُم تُو چِی چِشمه ساروُن—کاشکِی تُو گِلی بِیدی مُو اَور بَهارُون(ای کاش من مانند کبکی بودم تو مانند چشمه سار بودی؛ای کاش تو گل بودی من مانند ابر بهار بودم)

    -شَو دِراز وُ مَه بُلَند دِلُم نِیگِره جا—هَر کِی مِنجامُون نِشست دِلس چِی دِلُم با(شب طولانی و ماه در آسمان و دلم آرام و قرار ندارد؛هرکه بین ما را به هم زده دلش مثل دل من شود)

    -چِه بِه ئِی دِلم کُنُم خِیلی دَردمَندِه—چِی کُنار سَر رَه پَر کَدِس نَمَندِه(با این دلم چه کار کنم که خیلی درد دارد؛مانند درخت کنار سر راه برگی به آن نمانده است)

    با تکرار «ای شلیل» بین بندها به زیبایی صدای موسیقی می افزاید. شلیل جزء ادبیات فولکوریک بختیاری در دستگاه شور دشتی اجراشده است.

    بلال خوانی:

    بلال شرح هجران ،دوری و سختی زمانه است که به انواع ملودی های شاد و غم انگیز سروده و اجرا می شود.

    معنای دی بلال:

    – بلال دختری زیبای و چشم سبز و بالا بلند دستمایه ابیات تغزلی قرار گرفته است.

    – لفظ«بلال بلال»و«دی بلال» که دی بلال سنتی و قدمت بیشتری دارد.

    – دِی:دختر و بَ یعنی بهترین و لال در معنی زیبای لاله وش می باشد:«دی بلال رَه سرِ اَو خوس وُ تیلِه گرگس؛اُفتَو زِی من چکس،مَه زی به بُرْگِس»در این بیت وصف زنی زیبا را می کند که به معنی مفهومی دی بلال نزدیک تر است.

    -دی به تلفظ دَدِی یا دَدُو در معنی خواهر و دی بلال خواهر لال معنی می دهد. «لال بهیگ»عروسک لال و گنگ کودکان را معنی دهد.

    – شاید دی پلال بوده که به علت دشواری تلفظ«پ» به مرور زمان به «ب»بدل شده است و در اینجا معنی دختر گیسو بلند را می دهد.

    -«ب» در معنی بی بی که جلو نام دختران اگر بیاید دی بلال را بی وی لاله هم می شود معنا کرد!(یا دی بلال در معنی ضمنی بوسیله شخصی به نام بلال سروده شده است یا دی بلال در معنی ضمنی ای خواهر بنال است)

    – در یک معنی دیگر دی بلال نوعی شعر پر سوز و گداز و نوعی فراق خوانی که شاید تکرار دی( در معنی مادر) باشد؛ ای مادر از غم فراق سوختم .

    در بلال خوانی های بختیاری شکل زبان؛ صنایع معنوی و لفظی،زیبا شناسی تصویری که با نشانه گذاری های معنایی نمود پیدا کرده است:

    -چِه خُوِه مال بار کُنِه پا چِشمِه کُهرَنگ-تا بِیان یَک بِگِرن چالَنگ وُ هَف لَنگ(چه خوب می شد مال کوچ کند تا به چشمه کهرنگ برسد،در آنجا چارلنگ و هفت لنگ یکی شوند)

    -تُوشمالُون کار ئِی کُنِن ئِی مال وُ اُو مال—تَش نُها گُوشِه دِلم دُنگُلِ تِی کال(نوازنده ها این مال و آن مال کار می کنند؛آن زیبا روی چشم سبز آتشی به دلم نهاده است)

    -چِه خُوِه مال بار َونِه بالِ اَوِ سُور—دَسِ گُل مِنِ دَسُم بُو چِش حَسیِد کُور(چه روزه خوبی که مال در کنار آب شور بار اندازد؛دست یار در دستم و چشم حسودان کور باشد)

    -بَلال بَلال های بَلال لَو بَرگِ بِیدِی—اُویدُم بِی کِه بِینُمِت دِیدُم نَبِیدِی(ای یار و معشوق زیبا با لب های نازک؛آمده بودم که ببینمت اما تو نبودی)

    در این ابیات « وُلا و وُلا به خدا» ترجیع بندی تکراری است. دی بلال جزء ادبیات تراژیک و دراماتیک و زمینه ای برای زبان شناسی قوم بختیاری است. صنعت ادبی به کار رفته در دی بلال بیشتر تشبیه و کنایه است

    خدابس خوانی:

    خدابس و عبده ممد للری یک منظومه ی عشقی زیبا که در روایت و قصه و ضرب المثل های ادبیات قوم بختیاری ریشه دارد.این دو دلداده از منطقه عشایر گرمسیری لَلَر و کُتک بختیاری بودندکه در یک برخورد عاشق هم می شوند.عبده ممدللری سوار کار و تیرانداز قابلی بود.خانواده اش را به خواستگاری خدابس فرستاد،اما خدابس را به عقد کسی دیگری درآوردند. شب عروسی خدابس با عبده ممد فرار می کند.آن قدر می تازند تا به قلعه زراس در نزدیکی مسجدسلیمان می رسند.بعد از مدتی عبده ممد نزد ریش سفیدان می رود تا امان نامه بگیرد؛اما تفنگچی های خان او را می گیرند و در زندان ایلخانی اسیر می کنند ؛خدابس که فکر می کند عبده ممد را کشته اند خود را در رودخانه غرق می کند:

    -عَبده مَمَد لَلَری سِیچِه َنمردی—چارشنبه بیست و یِکُم خُت گُل بُردی (عبده ممد للری برای چه نمردی؛چارشنبه بیست و یک خدابس را بردی … از لحاظ باور های قومی در بختیاری چهارشنبه ای که مصادف با بیست و یکم ماه باشد نحس شمرده شده است!)

    -چارشنبه بیِستُ و یِکُم خُم گُل بُردُم…اَر اِدوُنِستُم اِمِیرِه خُم جاس اِمُردُم (چارشنبه بیست و یکم خودم گل را بردم؛اگر می دونستم خدابس می میرد خودم به جایش می مردم)

    -زِ لَلَر زِیدُم وِ دَر کُتُک وا نِیامِه—لاش اِسبِید خدابَس کُور کِرد تِی یامِ(از منطقه للر بیرون زدم حالا منطقه کتک جلو من است؛جسد خدابس را دیدم دنیا جلو چشم هایم سیاه شد)

    -پِیشُم کُه پِشتُم کَمر دُورُم تُفنگ چِی—خدابَس جُون بَئُووت تُند پاتِه وَرچِین(مقابلم کوه و تفنگ چی ها دنبالم کرده اند؛ای خدابس جان پدرت تندتر گام بردار تا از این معرکه دور شویم)

    خدابس خوانی هم جزء ادبیات فولکوریک بختیاری است. که در دستگاه شور خوانده شده است. وصف زیبایی و عاشقانه هایی است که از هر که می شنویم نامکرر است!

    برزگر خوانی:

    ابیات برزگری حکم هجرانی ها را دارد و معلول واقعیت ها ی تاریخی و اجتماعی و اقتصاد فلاحتی(کشاورزی- برزگری) است.در برزگری نگاه قومی و طبیعت گرایی تنهایی،هجرانی و بازگشت به فرهنگ قومی است:

    -کِی خَلاص ئِی بُوم زِ ئِی ماتِ(۸) گندم—وارَستِن بَرزِیرَون مُو سِیچِه مُندَم(چه زمانی از چیدن برزگری فارغ می شوم؛دیگر برزگران همه چیدند و من برای چه مانده ام)

    -مِیرمات بَنگِ ئی زَنِه غَلِه مَند سَرِپا—داست تُند تُند بِکش ای نَهمَنی بِه گَرما(سرگروه می گوید گندم ها نجیده مانده اند؛داس ات را تند تند بکش به گرما نمانی)

    -بَرزِیر نُو بَرزِیَر چَپِت نَتَنِیدِه—داسِتِ تُند تُند بِکش غَله مَنِد نَچِیدِه (ای برزگر تازه کار که دسته ای از محصول را نچیده ای؛داست را به سرعت به گندم ها بکش غله نچیده مانده است)

    -یِکِی نِه ِئی خواستُم بِیدادِ بّخُونِه—بِکَنِه حار زِ دِلم گُل بِه جاس بِنشُونِه(یکی را می خواهم که ابیات بیداد را بخواند تا از دلم غم و اندوه را در آورد و شور و هیجان و دوست داشتن را در آن بکارد)

    با تکرار لفظ«ای دادی» بین بندها تنفسی دردآلود را به شنونده منتقل میکند و باعث شور و هیجان کلامی و اوج آواز در برزگری خوانی است.برزگری در مقام دستگاه شور خوانده شده است. برزگری جزء آواهای عاشقانه محسوب می شود.

    ………………… سریا داودی حموله……………………………

    پی نوشت ها:

    ۱-در این بازنگری و پژوهش سعی بر آن است که تنها از ترانه های مردمی خودگو و عاشقانه های فولکوریک مانند شُلیل خوانی؛بَلال خوانی؛خُدابَس خوانی و بَرزگر خوانی استفاده شده!!باشد که سیمای هنری علاء الدین در این آلبوم ها بهتر شناخته شود)….

    ۲- سنتور نوازی مسعود شناسا و مهدی آذرسینا در کمانچه در آلبوم «مال کنون»… نی علی حافظی وعطاء جنگوک در آلبوم «تاراز» و سنتور رضا شفیعیان درآلبوم «هی جار» آنچنان بومی شده که هر شنونده ای را به تحسین وا می دارد.

    ۳- بختیاری خواننده زیاد دارد ولی نوازنده ندارد!! بیشتر خواننده ها در بختیاری در زمینه اجرای آواز مشکل دارند و لهجه خوانی را با لحن خوانی اشتباه گرفته اند. در زمینه ی نوازندگی هم کسی که با دستگاه های مقامی آشنا باشد و بتواند از حیث علمی ساز و نت های موسیقی را بومی کند؛ ندارد !موسیقی مقامی بختیاری را نوازنده ها (توشمال ها) ذاتی می نوازند وبنا به ساختار طبقاتی و دلایل تاریخی و فرهنگی …. این هنر کاملا موروثی است!!

    ۴- به زعم من به جای چُو بازی(چوب بازی) نظام بازی صحیح تر است… که نوعی از رقص پیروزی در فتوحات بختیاری است! کرنا و دهل در چُو بازی نوعی آمادگی رزمی و خوشحالی از فتح و پیروزی است ؛چُو بازی با ند رقص زیر مجموعه مانند سوار بازی،سرانداز،تیراندازی… به ضرب ها و سر ضرب ها بستگی دارد.

    ۵- حماسه ها توسط « بیت بندها» سروده شده است که به ماهیت ادبیات بختیاری کمک زایدالوصفی کرده اند.به زعم من حماسه ها در ادبیات بختیاری حکم «بیانیه» و«تراژدی» را توامان دارند….سُرُو خوانی از چند بُعد تقسیم بندی می شود. در سُرُو یا گاگرو خوانی (سوگسرود)نقش آیین و مناسک،سنت و باورها با جذبه عشق همراه است.این ابیات خود جوش که از زبان قهرمانان راه آزادی یا از زبان بازمانده گان گفته می شود.معمولا وصف قد و بالای قهرمان؛ زین و برگ او؛و در آخر از تنهایی زن و بچه او داد پیام می دهند.

    ۶- بدون اغراق هیچ قومی به اندازه ی بختیاری برای این مُلک جانفشانی نکرده است ،از آریو برزن گرفته تا رشادت و شهامت محمدتقی خان چارلنگ که در دوران پر افتخار بختیاری به آنچنان منزلت و مقامی رسیده بود که می خواست به نام بختیاری سکه زند ولی خوانین قاجار از این همه عظمت ترسیدند… یا وجود خوانین پیشرو و مردمی چون ابوالقاسم خان و شیرعلی مردانکه با مبارزه شاهان دوران خود را به تنگ آوردند!

    ۷- من بر خلاف ایده ی بعضی ! معتقدم موسیقی مقامی از سرزمین بختیاری به دیگر جغرافیایی و اقوام نمود پیدا کرده است.مقام ترکی قشقایی،کهکیلویه و بویر احمدی و گله داری … هم چنین شلیل و کمری و برزگری از در مقام موسیقی شوشتری رخنه کرده است.(که در تحقیقی دیگر به آن پراخته ام!)

    ۸- لفظمات یعنی تقسیم محصول به چند تخته است ومِیرمات به برزگر با تجربه ای که سرپرستی دیگر برزگران را بر عهده دارد.

  3. کوشان مهران گفته است:

    ۳ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۰:۲۷

    ای بابا !
    جو خیلی مردانه شد!!
    می ترسم الان همه بزنند با برنو همدیگر را ناکار کنند.

  4. محمد درویش گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۶:۴۴

    امیدوارم سرانجام همه کدورتها و سؤتفاهم ها اینگونه مثبت و پیش برنده به نفع طبیعت وطن تمام شود. آفرین بر سعید یوسف پور که خستگی نمی شناسد و درود بر دیده بان طبیعت بختیاری که واقعیت ها را تماما انعکاس می دهد.

  5. رهگذر گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۹:۵۸

    مهندس سلام.
    خدائی ایشان از جهات زیادی جوان خوبی هستند و اینکه بجای شکایت و شکایت کشی باهم طبعیت نوردی می کنید خوشحالم .اما پیاز داغش را زیاد کردی ! شجاعت و… آقا سعید از برکات دائی شان است!البته نسبت به مابقیشون باز هم بهتره ! ولی اگر نبود دائی جونشون می بایست مثل صدها جوان تحصیلکرده حالا حالا ها دنبال کار میگشت نه اینکه بعد از شکایت از شما جشن صلح و دل و قلوه دادن به هم بر پا کند!

  6. هومان خاکپور گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۲:۰۷

    به کوشان مهران:
    درود بر کوشان عزیز که یک پا بختیاری است … خیلی مخلصیم مرد

  7. هومان خاکپور گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۲:۰۹

    به محمد درویش:
    خداوند را شاکرم که دوستی کم نظیر با تو را نصیبم کرد محمد جان …

  8. سیمین گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۲:۳۷

    چه مطلب خوشحال کننده ای بود این مطلب!
    آقای خاکپور عزیز، ایل بختیاری باید یک هدیه برای آقای مهران به دلیل ترویج فرهنگ بختیاری در نظر بگیرد!
    ولی آیا همینطوری که این مطالب را با گویش بختیاری می نویسند می توانند آنها را نیز بخوانند؟

  9. هومان خاکپور گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۲:۵۵

    به رهگذر:
    ما در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی هم نیاز به رصد و نقد عملکردها و هم نیاز به بیان تلاش های قابل تحسین مدیران و کارشناسان دلسوز داریم و به نظر من همین وظیفه یکی از موضوعاتی است که سبب می شود برخی فعالین، فعالیت های دیده بانی شان را آغاز کنند. شایسته و انصاف آن است که همواره تمامی واقعیت ها انعکاس داده شود، ما با رفتارهای منصفانه مان بایستی نشان دهیم که در کنار دستگاه های متولی حوزه محیط زیست و منابع طبیعی هستیم نه در مقابل آنها و از تمامی فرصت ها برای حرکت های مثبتی که منافع آنها به طبیعت وطن می رسد استفاده کنیم . در خصوص یوسف پور و دائی شان هم باید بگم که چقدر خوب بود از همه پشتیبان های سیاسی این جوری استفاده می شد و به افراد جسارت می داد که شاهد حرکت های رو به جلو در حوزه محیط زیست وطن باشیم. من از نزدیک از برخی اقدامات یوسف پور – که اتفاقا” همواره از دغدغه های بنده هم بوده اند – با خبرم ، اقداماتی که نه تنها از نظر سیاسی و بدست آوردن آرا به نفع همان دائی شان نبوده بلکه رأی خراب کن هم برای ایشان بوده است(اگر تمایل داشتی می توانم به صورت خصوصی و مستند به شما بگم) ، موضوعاتی را پیگیری کردند که در سال های گذشته اتفاق افتاده و قبلی ها هم از کنار آنها عبور کرده بودند و اگر ایشان هم می خواستند مصلحت اندیش منافع دائی شان باشند به راحتی می توانستند از کنار آنه عبور کنند بدون آنکه دردسری برای شان بوجود آید. باور کن در این شرایطی که اکثر مدیران با مصلحت اندیشی همه حواسشان به میزشان است در همین سطح جسارت ها هم قابل بیان و تقدیر است. باور نگارنده این است که موضوع پشتیبان موضوعه نه تنها اشکالی ندارد بلکه بسیار هم تحسین برانگیز است که ایشان با همین پشتوانه شان و با ادامه جسارت ها و روحیه بالایش حرکت های مثبت و پیش رونده ای را در حوزه محیط زیست استان پایه گذاری کند، به نظر من زمانی رانت قابل سرزنش است که منافع شخصی نتیجه آن باشد نه زمانی که نفعش به طبیعت وطن می رسد.
    البته خوشحالم که از جهات زیادی با من هم عقیده هستی و بیشتر این ها را گفتم برای اندک دوستانی که ممکن است با اقدامات و شخصیت این مدیر جوان آشنائی چندانی نداشته باشند.
    سپاسگزار از همراهیت دوست عزیز

  10. سیمین گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۳:۲۱

    آقای خاکپور
    فکر کنم باید ساعت وبلاگتون را تغییر دهید.

  11. هومان خاکپور گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۳:۴۸

    به سیمین:
    ممنون از سیمین ریزبین که همواره زمان درست را یادمان می آورد …

  12. هومان خاکپور گفته است:

    ۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۳:۰۱

    به سیمین:
    برای جایزه کوشان بنده همه جوره آماده ام و اما در خصوص گویش بختیاری هم من که در توانمندی های ایشان شک ندارم؛
    البته باید منتظر بمونیم ببنیم هم ولایتی میرزا روسفیدمان می کنه …

  13. سيمين گفته است:

    ۵ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۰۹:۳۹

    البته در متن های ارسالی آقای مهران در آنجائی که از برنو صحبت شده است یک بیت شعر لری خرم آبادی هم با شعرهای لری بختیاری مخلوط شده است!

  14. دانش گفته است:

    ۹ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۲:۵۴

    به کوشان عزیز,

    از تلاش صمیمانه ات برای جمع آوری و شناساندن موسیقی بختیاری, لذت بردم و از اینکه یک دوست شمالی دارم که بهتر از خود ما جنوبی ها, تاریخ ایل و تبارمان را میداند, بر خود میبالم.

  15. دانش گفته است:

    ۹ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۴:۰۴

    هومان جان,

    این گزارش از دو جهت برای من دارای اهمیت فوق العاده بود و لذت بسیار بردم. یکی خاموش نمودن آتش در نواحی کوهستانی که با حضور و همکاری آقای یوسف پور, و کادر پرسنلی تحت امر ایشان, در مدت بسیار کوتاهی انجام گرفت و توانستند از یک فاجعه ی محیط زیستی جلوگیری کنند که این امر, واقعا” قابل ستایش میباشد و امیدوارم از طرف مقامات بالا نیز به نحو مقتضی مورد قدردانی واقع گردند.

    و دوم, برطرف شدن کدورت بین شما و آقای یوسف پور بود که در چند ماه گذشته, واقعا” بر نگرانی من نسبت به مسایل محیط زیست افزوده بود. وقتی این گزارش را خواندم, ضمن برطرف شدن نگرانی ام, بسیار خوشحال شدم که میبینم دو جوان همولایتی ام, بجای رو در رو ایستادن و تقابل, پشت به پشت هم داده اند تا از هر نوع خسارت و ضایعه ای به محیط زیست عزیزمان جلوگیری کنند.

    هومان جان, از گزارش عالی و خردمندانه ات, بسیار خرسندم و برای هر دوی شما, موفقیتهای بیشتری آرزو دارم.

  16. هومان خاکپور گفته است:

    ۹ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۵:۲۱

    به دانش:
    به هر دو دوست جنوبی و شمالی مان افتخار می کنیم …
    پایدار باشید عزیزان

  17. هومان خاکپور گفته است:

    ۹ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۵:۲۴

    به دانش عزیز:
    ممنون خان بزرگ … من باورم این است که این وظیفه هر دیده بانی است که همواره تلاش کند تا تمامی واقعیت ها را منعکس کند.

  18. امیر سررشته داری گفته است:

    ۱۱ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۰:۳۴

    این پست نشان دهنده خاکستری دیدن هومان عزیز از اطراف خود و تعاملات اوست. این آنچیزی است که در ذهن خود حک م می کنیم و آن را سرلوحه تفکات خود قرار خواهیم داد. تا خاکستری دیدن را به فرزندان ایران بیاموزیم. تا دایی جان ناپلئنهایی چو من نتوانند در این عرصه ها ترک تازی کنند.
    ارادتمند هومان عزیز.

    به اشکار عزیز:
    خوشم می آد هر جا که باشی علاوه بر یک اطلاع رسانی ناب، شادی را هم به جمع تزریق میکنی.

  19. امیر سررشته داری گفته است:

    ۱۱ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۰:۳۶

    شرمنده، معلومه آنقدر افکارم پریشان است یا دستانم بی حال که تقریبن در ۵۰ کلمه ۲۰ تا مشکل تایپی دارم. عذرخواهی می کنم.

  20. محمد درویش گفته است:

    ۱۳ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۳:۰۲

    هومان جان! این اشکار نیست که کامنت گذاشته! امیر است!! نیست؟ خوشم می آد که جفتی دارید با هم پل جفتک می زنید اونم شباهنگام!!!

  21. معصومه شهباز گفته است:

    ۱۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۳:۵۵

    سلام
    هم شما خسته نباشید و هم آقای یوسف پور.
    شیرینی آشتی بود این؟

  22. عقیل گفته است:

    ۱۴ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۰:۰۵

    سلام آقای خاکپور به شما و آقای یوسف پور خسته نباشید می گویم امیدوارم این دوستی و اتحاد سبب رفع چالشها و مشکلات آینده شود
    شادکام باشید

  23. امیر سررشته داری گفته است:

    ۱۶ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۰۹:۰۹

    محمد جان شب نبود. بود؟

  24. هومان خاکپور گفته است:

    ۱۶ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۱:۲۵

    به امیر سررشته داری:
    ممنون که خاکستری بین می بینی مان …
    خیلی مخلصیم

  25. هومان خاکپور گفته است:

    ۱۶ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۱:۳۷

    به محمد درویش:
    درسته … قسمت دوم کامنت هم مربوط به خود امیرخان است که برای اشکار نوشته است .
    درود رفیق

  26. هومان خاکپور گفته است:

    ۱۶ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۱:۴۳

    به معصومه شهباز:
    یادم نمی یاد که قهری بوده باشه … فقط فاصله ها رو کم کردن و در کنار هم قرار گرفتن است.
    باورم این است که جز این راهی برای پاسداری بهتر از طبیعت وطن نیست
    ممنون بانو

  27. هومان خاکپور گفته است:

    ۱۶ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۱:۴۴

    به عقیل:
    ممنون از دعای خیرتان …
    درود

  28. هومان خاکپور گفته است:

    ۱۶ مهر, ۱۳۹۰ در ساعت ۲۱:۴۶

    به امیرسررشته داری:
    آخه اصلن نبود امیرجان؛ نه شب و نه روز ! بود؟

  29. محمد گفته است:

    ۱۷ آبان, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۵:۵۶

    اگر دوستان بختیاری زبان محبت کنند و متن ترانه کوک تاراز زنده یاد مسعود بختیاری رو بگذارند بینهایت سپاسگزارم.

Leave a comment