بایگانی “کامبیز بهرام سلطانی”

استاد کامبیز بهرام سلطانی برای همیشه رفت!

یکشنبه, ۲ بهمن, ۱۳۹۰

در واپسین ساعات آخرین روز دی ماه ۱۳۹۰ ، استاد کامبیز بهرام سلطانی از دنیا رفت تا بار دیگر فعالان و دوستداران طبیعت ایران، پریشان حالی را تجربه کنند.

استاد کامبیز بهرام سلطانی دارای شخصیتی ممتاز و وارسته بود که هر مدافع و دوستدار طبیعت وطنی که با او مواجهه می شد تحت تأثیر شخصیت و منش بزرگش، روحیه می گرفت. او طبیعت مردی کم همتا بود که تا آخرین لحظات زندگی اش دست از طبیعت زادبومش نکشید و همواره خالصانه نگران زخم هایی بود که خود با پای پیاده دیده بود چگونه تن رنجور محیط زیست ایران مان را مجروح کرده است.

استاد کامبیز بهرام سلطانی متخصصی دردآشنا و عاشق طبیعت ایران بود که نگارنده از طریق یادداشت های پربارش افتخار آشنائی و دوستی با این بزرگ مرد خستگی ناپذیر را پیدا کردم. بی شک کتاب های جایگاه پرندگان در طبیعت، محیط زیست در برنامه ریزی منطقه ای و شهری، مجموعه مباحث و روشهای شهرسازی و ده ها مقاله و یادداشت های علمی دیگرش؛ شناسه هایی ماندگار از دانش و عشقش برای آبادی ایران و شادی زیستمندانش، در بین طرفداران و فعالان محیط زیست ایران خواهد بود.

در برابر صداقت و بزرگی مردانی چون استاد کامبیز بهرام سلطانی که مردمان پاک نهاد ایران زمین هرگز نام نیک شان را فراموش نخواهند کرد، سر تعظیم فرود می آوریم و بر شرف و نجابت شان درود می فرستیم و شکوهمندترین بدرقه های سبز و پاک مان را بدرقه راهشان می کنیم ….

پی نوشت:

مراسم بزرگداشت استاد؛ “برای او که اینک در ماتم تالاب ها و درختان وطن نشسته است”

کامبیز بهرام سلطانی همچنان مسدودسازی را هدف قرار می دهد!

جمعه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۳۹۰
پاسخ استاد بهرام سلطانی به آقای نادر ضرابیان را در ادامه می خوانیم:ضرابیان گفته است: 

۲۰ اردیبهشت, ۱۳۹۰ در ساعت ۱۴:۲۷
درود برشما
برتحلیل آقای سلطانی چند اشکال وارداست که به یکی از آن ها می پردازم :
جمله ( بزرگ ترین مسئله زیست محیطی ما، در عدم شناخت ما درباره فلسفه حفاظت از طبیعت و منابع اکولوژیک نهفته است ) چندپرسش رابرای من به وجود آورده است :
۱ -با این دیدگاه، دیگر مشکلات اجتماعی را چه گونه باید تحلیل کنیم؟ آیا مشکل محیط زیست به تنهایی وبدون توجه به دیگرحوزه ها، قابل بررسی وحل است ؟ ۲ – کلمه ما (درعدم شناخت ما) خطاب به کیست؟ آیا منظور جامعه وفرهنگ ایرانی است یا مدیران
حکومت ؟آیا این ما شامل آقای سلطانی هم می شود یا خیر؟اگر می شود پس این تحلیل را چه کسی نوشته است ؟ اگر نمی شود پس ایشان این شناخت را ازکجا به دست آورده اند ؟مگر از همین مرزوبوم نیستند و دردامان همین جامعه پرورش نیافته اند؟برفرض نظرایشان درست باشد دراین صورت این شناخت را چه کسانی قراراست به مردم بدهند ؟ ایشان به تنهایی ؟

با سلام و درود متقابل
قبل از هر چیز اجازه می خواهم از اظهار نظر آقای ضرابیان تشکر کرده و از تأخیری که در ارائه پاسخ به وجود آمد، پوزش بخواهم. البته نظریات ایشان، هر چند به صورت فشرده مطرح گردیده، ولی نیازمند پاسخ گسترده می باشند. ضمن اینکه من به هیچ وجه مدعی نیستم که قادرم پاسخگوی تمامی پرسش های مطرح شده از سوی ایشان باشم، ولی در حد وسع خودم کوشش خواهم کرد، پاسخ هایی را ارائه نمایم . نکته مهم اینجاست – و براین نکته تاکید بسیار دارم – ما باهم صحبت می کنیم و از این طریق افکار یکدیگر را به نقد می کشیم. در نهایت از درون همین نقدهاست که می تواند اندیشه ای محکم و استوار از جمله در حوزه محیط زیست ظهور نماید. در اینجاست باید بازهم از آقایان مهندس درویش و مهندس خاکپور، بخاطر فضایی که برای این قبیل تبادل های فکری فرآهم آورده اند، تشکر نمایم.
می دانم که بخش هایی از دلایل و استدلال های من تکراری است و در موارد دیگر نیز ، به همین سیاق نوشته ام، زیرا باورم این چنین است.
قبل از هر چیز مایلم بر این نکته تاکید نمایم که، هر دانشی از تاریخ و فلسفه وجودی خاص خود برخوردار است و هر گاه به این دو مقوله توجه نشود، زیربنا و همچنین ضرورت وجودی آن دانش نیز نامکشوف باقی می ماند. در این صورت آموخته های ما به صورت چیزی در خلأ باقی می مانند. همان گونه که هر بنایی به پی محکم و استوار نیاز دارد و نمی توان آن را روی هوا ساخت، هر بنای علمی نیز به پی خود که همان تاریخ و فلسفه آن باشد نیاز دارد، در غیر این صورت به صورت بادکنکی معلق در هوا در می آید. از این رو – حداقل این باور من است – در آغاز آشنایی با هر زمینه علمی می بایست با تاریخ، فلسفه و سیر تحولات اندیشه در زمینه علمی مورد نظر آشنایی یافت.
۱- در ارتباط با پرسش نخست، نکته مهم عبارت است از اینکه، محیط زیست را چگونه تعریف کنیم و زیر عنوان محیط زیست چه چیزی را ادراک نماییم. در بین کارشناسان ایرانی کم نیستند کسانی که محیط زیست را تنها شامل محیط طبیعی می دانند. لیکن این برداشت و نحوه ادراک از مفهوم محیط زیست، با واقعیت فاصله بسیار دارد. در این مورد کافی است به کتاب ارزشمند« شناخت محیط زیست، زمین سیاره زنده، اثر دانیل بوتکین/ ادوارد کِلِر و ترجمه استاد عبدالحسین وهاب زاده» و یا کتاب « علوم زیست محیطی، اثر دانیل چیراس و ترجمه محمدرضاداهی/بهرام معلمی) مراجعه کرده و طیف گسترده زمینه های علمی را که در حوزه علوم محیط زیست قرار می گیرند، مشاهده فرمایید. در حقیقت اندیشه توسعه زیست محیطی که امروزه روز بیشتر زیر عنوان توسعه پایدار از آن یاد می شود، از جمله در پی حل مسائل اجتماعی و به ویژه در جهان سوم می باشد. بنابراین در حوزه علوم محیط زیست، مسائل اجتماعی به هیچ وجه نادیده گرفته نشده است. اینکه ما در ایران اصولا” به این بخش از مسائل محیط زیست توجه نداریم، مشکل از خودِ ماست و نگاه نادرستی که نسبت به موضوع محیط زیست داریم.
تا جایی که به من مربوط می شود، طبق آنچه آموخته بودم، در کتابی که در سال ۱۳۶۲ تألیف و سپس در سال ۱۳۶۵ توسط سازمان حفاظت محیط زیست انتشار یافت ( مقدمه بر شناخت محیط زیست ) تا آخرین کتابی که با عنوان « محیط زیست در برنامه ریزی منطقه ای و شهری» که در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران منتشر شد، هرگز مفهوم محیط زیست را به محیط طبیعی محدود نکرده ام. در اوایل دهه هفتاد میلادی  رنه ماهو (Rene Maheu ) دبیر کل اسبق سازمان یونسکو، که خود فیلسوفی برخوردار از اعتبار جهانی بود، تعریفی نسبتا” جامع از محیط زیست ارائه کرد :
« محیط زیست همه چیز یا تقریبا” همه چیز را در بر می گیرد ؛ هم انسان ، هم طبیعت و هم روابط بین این دو را شامل می شود . در کلیه فعالیت های بشر تاثیر دارد و ضمنا” از آنها متاثر می گردد » . همان گونه که مشاهده می شود ، در تعریف ارائه شده توسط رنه ماهو – بر خلاف نظر بسیاری از کارشناسان ایرانی – مفهوم محیط زیست تنها در بر گیرنده طبیعت و حیات وحش نیست و از دامنه ای بسیار گسترده تر برخوردار است . وانگهی اگر قرار باشد مفهوم محیط زیست در چارچوب محیط طبیعی محدود گردد ، دیگر نمی توان به مقوله توسعه و محیط زیست آن گونه که بایسته و شایسته است ، پرداخت. تعاریف مشابه آنچه رنه ماهو بیان نموده است، بسیارند. نمونه ای دیگر:
« محیط زیست عبارت است از هر آنچه که فرآیند زیستن را احاطه کرده ، آن را در خود فرو گرفته و با آن در کنش متقابل قرار دارد».
با توجه به تعاریف بالا آیا می توان مرز مشخصی را برای محیط زیست تعریف نمود و محدوده معینی را برای آن قایل شد؟.
آیا می توان اهمیت خورشید را در ارتباط با فرآیندهای حیاتی بر روی زمین نادیده گرفت و آن را خارج از حیطه فرآیندهای حیاتی به شمار آورد؟،
آیا این جهان گیاهان سبز نیست که به عنوان تولید کننده اولیه امکان هرنوع حیات را بر روی کره زمین – اعم از خشکی ها و آبها – به وجود آورده است؟،
آیا تداوم حیات بدون استفاده از هوای پاکیزه، آب سالم و خاک مرغوب میسر است؟،
آیا بدون بهره برداری عقلایی از منابع آب، خاک و پوشش گیاهی می توان مواد غذایی تولید نمود و امکان تغذیه سالم جمعیت رو به تزاید را فراهم ساخت؟،
آیا زندگی هر فرد از زندگی سایر افراد جامعه تاثیر نمی پذیرد و آیا یک فرد می تواند به دور از جامعه و در شرایط یک زندگی رابینسویی به زندگی خود غنا بخشد؟.
تعمق درباره مجموعه پرسش های فوق و بسیاری دیگر از این قبیل به سهولت ما را به سمت برداشت رنه ماهو از مفهوم محیط زیست هدایت می کند: محیط زیست همه چیز را در بر می گیرد ؛ هم انسان ، هم طبیعت و هم رابطه این دو را شامل می شود، در کلیه فعالیت های بشر تاثیر داشته و نیز از آن متاثر می شود. خورشید با فاصله بیش از ۱۴۹ میلیون کیلومتری خود از زمین همان قدر در محدوده محیط زیست ما قرار دارد که دریاها ، کوهها ، جنگلها ، خانواده و شهر و روستایی که در آن زندگی می کنیم. این مجموعه تودرتو که کلیه اجزاء ساختمانی آن در ارتباط متقابل با یکدیگر قرار داشته، هریک دیگری را تحت تاثیرقرار داده و خود نیز از دیگری تاثیر می پذیرد، تشکیل دهنده محیط زیست ما می باشد. بنابراین محیط زیست – آنگونه که در برخی موارد معرفی شده و پنداشته می شود – تنها طبیعت و حیات وحش را شامل نمی شود .
اما لازم است میان دو مفهوم « محیط زیست » و « محیط » تفاوت قایل شد. بنابر تعریفی که قبلا” ارائه گردید، مفهوم محیط زیست از محتوایی جهان شمول برخوردار بوده و در این معنا در بر گیرنده آن بخش از فضای کره زمین است که حیات به اشکال مختلف در آن یافت می شود. به این فضای حیات آفرین بیوسفر یا زیستکره گفته می شود.
ناگفته پیداست که بیوسفر زمین از نظر ساخت ، عملکرد ، سیما و کیفیت زیستی در همه نقاط یکسان نبوده و از تنوع سرشار برخوردار است . وجود این تنوع نه تنها در مقیاس جهانی ، که در مقیاس یک سرزمین – مثلا” سرزمین ایران – به خوبی قابل مشاهده است . برای مثال هرگاه در یک مسیر فرضی به سفری از سواحل دریای خزر به سوی سواحل خلیج فارس مبادرت نمایم ، در طول این سفر چشم انداز های بسیار متنوعی که به صور مختلف تفاوت های بارزی را نسبت به یکدیگر نشان می دهند ، قابل مشاهده خواهند بود . طی این سفر فرضی ، ما محیط های مختلفی را پشت سر می گذاریم ، ولی هرگز محیط زیست خود را ترک نمی کنیم . بر این مبنا می بایست میان دو مفهوم محیط زیست و محیط تفاوت قایل شد.
تاکنون برای مفهوم محیط از دیدگاههای مختلف ، تعاریف متنوعی ارائه گردیده است. از دیدگاه گیاه شناسی محیط یک گیاه عبارت است از مجموعه عوامل فیزیکی ، شیمیایی و بیولوژیک که، بر گیاه یا جامعه گیاهی در محل رویش یا رویشگاه  موثر واقع می شود. از دیدگاه اکولوژیک مجموعه عوامل برونی که زندگی موجود زنده یا اجتماع زیستی را در زیستگاه مورد نظر تحت تاثیر قرار می دهد ، محیط موجود زنده یا اجتماع زیستی محسوب می گردد.
از تعاریف فوق چنین استنتاج می شود که ، محیط یک موجود زنده عبارت از فضایی است که موجود را احاطه کرده و از طریق روابط متقابل و گوناگون نه تنها موجود زنده را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه خود نیز از موجود زنده تأثیر می پذیرد. بنابراین به طور کلی محیط را می توان متشکل از مجموعه عوامل بیجان (abiotic ) و جانداری (biotic )  دانست که در یک فضای مشخص و در زمانی معین موجود زنده را تحت تاثیر قرار می دهند . در این شرایط هرگاه موجود زنده از مکانی به مکان دیگر تغییر وضعیت دهد –  با توجه به اینکه عوامل بیجان و جاندار موثر بر موجود زنده تغییر می یابند –  محیط موجود زنده دچار تغییر می شود. برای مثال انسان برای انجام فعالیت های روزمره از محیط خانه خارج می شود ، از محیط شهری و اتوبوس گذشته و سپس به محیط کار وارد می گردد. در طول این جا به جایی عوامل موثر بر او – اعم از عوامل طبیعی ( نور ، دما ، رطوبت هوا ) ، عوامل اجتماعی(افراد خانواده ، افراد داخل خیابان و اتوبوس و همکاران) و عوامل انسان ساخت ( خانه ، خیابان ، اتوبوس ، ساختمان محل اشتغال ) جملگی تغییر یافته و در نتیجه با تفاوت هایی – هر چند در برخی مواقع بسیار ناچیز – بر شخص موثر می افتند . در این حالت ، انسان تنها از یک محیط گذشته و به محیط دیگر وارد شده است ، ولی هرگز محیط زیست خود را ترک نمی نماید. وضعیت در مورد فضانوردانی که محدوده آتمسفر زمین را ترک نموده و به دیگر کرات سفر می نمایند ، کاملا” متفاوت است ؛ این افراد واقعا” از محیط زیست خود خارج می شوند و به همین لحاظ ، در خارج از محیط زیست خود بدون استفاده از تمهیدات فنی قادر به ادامه حیات نمی باشند ! . از این دیدگاه است که شعار تنها یک زمین معنا و مفهوم می یابد.
با توجه به تنوع موجود در محیط های گوناگون و نیز عنایت به طیف وسیع مسائل زیست محیطی ، بایستی سعی گردد تا تعاریفی کاربردی برای بررسی های علمی و فنی در محیط زیست ارائه شوند. بدین منظور می توان آنچه را که ما را احاطه می نماید ، بر ما تاثیر می گذارد و از ما تاثیر می پذیرد به سه بخش کلی تقسیم نمود :
محیط طبیعی ،
محیط اجتماعی ( گاه نیز محیط اجتماعی- اقتصادی – فرهنگی نامیده می شود) ،
محیط انسان ساخت .
در حالیکه در تقسیمات تئوریک – مانند آنچه در بالا آمده است – سعی در تفکیک محیط زیست در بخش های مختلف ، ولی همگن به عمل می آید ، در جهان واقع تفکیک این محیط ها از یکدیگر امری ناممکن است. محیط های مذکور همواره در کنش متقابل با یکدیگر قرار داشته و هرگز جدای از یکدیگر عمل نمی نمایند.
تمامی این مقدمات برای آن چیده شد که به شیوه ای سیستماتیک به مفهوم محیط اجتماعی و مسائل مرتبط با آن برسیم. بنابراین در ادامه بدون آنکه وارد دو زمینه محیط طبیعی و محیط انسان ساخت شوم، به بیان آنچه زیر عنوان محیط اجتماعی آموخته ام و در این میان به آن باور نیز دارم ، می پردازم.
تا جاییکه منابع در دسترس من نشان می دهند، در ایران تنها جامعه شناسی که زمانی به مقوله محیط زیست توجه داشته، دکتر ژینوس هاشمی بوده است. ایشان تعریفی بسیار شیوا از محیط زیست – آنهم در سال های نخست دهه پنجاه خورشیدی – ارائه می نماید. ژینوس هاشمی در مقاله ای زیر عنوان « بررسی مسائل اجتماعی در محیط زیست » می نویسد : « محیط زیست عبارت است از فضا به اضافه مجموعه ای از روابط . محیط ما را می سازد و ما محیط را می سازیم و این ساختن و ساخته شدن ایجاد رابطه ای می نماید . این رابطه بین ما و محیط زیست ما ، بین ما و محیط انسانی ما و بین هریک از ما با دیگری وجود دارد ». ژینوس هاشمی در تعریف و نحوه برداشت خود از مفهوم محیط زیست، در عین تاکید بر کنش متقابل و در هم تنیدگی جملگی عوامل سازنده محیط زیست، هیچیک از محیط های سه گانه بالا را برجسته نمی سازد. در حالیکه در همین زمان دکتر صادق مبین که در شمار یکی از بلند پایه ترین گیاه شناسان ایران قرار دارد، محیط زیست را صرفا” در قالب محیط طبیعی و با تکیه بر مفاهیم اکولوژیک تعریف می نماید. صادق مبین می نویسد « آنچه از کلمه محیط در ذهن مستفاد می گردد ، محدوده ای است که در آن یکعده موجودات زنده و پدیده های غیر زنده به کمک یکرشته پیوندهای غذایی و مکانی همبستگی کامل داشته و در روابط آنها همواره نوعی تعادل نسبی برقرار است ». صادق مبین به عنوان جمع بست صحبت خود می افزاید : « بنابر آنچه گذشت محیط زیست شامل مجموعه عناصر سازنده طبیعت است که بخشی از آن قابل رویت و لمس شدنی بوده و در آن پدیده های طبیعی ممکن است شکل جامد یا مایع یا حالت گازی داشته باشند . بخش دیگر غیر قابل لمس است که بر اثر تحولات پدیده های قابل لمس به وجود می آید و با حصول شرایطی می تواند شکل قابل رویت به خود گرفته و لمس شدنی گردد ». با تکیه بر این دو نقل قول – ژینوس هاشمی جامعه شناس و صادق مبین گیاه شناس – به وضوح می توان تفاوت نحوه نگرش دو متفکر ایرانی را درباره معنا و مفهوم محیط زیست مشاهده نمود.
به طور خلاصه، محیط اجتماعی عبارت است از جامعه ای که در آن زندگی می کنیم . کلیه کسانی که با آنان به نحوی در تماس هستیم – از خانواده گرفته تا همسایگان ، فروشنده سرگذر ، مسئولین مدرسه و دانشگاه و همکلاسی ها – همه و همه تشکیل دهنده محیط اجتماعی ما می باشند. همانگونه که مشاهده می شود ، در اینجا نیز اصل کنش متقابل مصداق می یابد؛ یعنی کلیه افرادی که بر ما تاثیر می گذارند و از ما تاثیر می پذیرند، در قلمرو محیط اجتماعی ما قرار می گیرند. در این رابطه نه تنها افراد و گروهها ، که کلیه نهادهای اجتماعی نیز – از جمله دولت در مفهوم جامع آن و نه فقط قوه مجریه – اجزاء تشکیل دهنده محیط اجتماعی ما محسوب می شوند. در حقیقت این مدیریت سرزمین است که در سازماندهی فضای ملی بیشترین و فعال ترین نقش را بر عهده دارد. تصمیم های اتخاذ شده در سطوح تصمیم گیران در زمره مهمترین عوامل موثر بر محیط زیست تلقی می شوند و به همین جهت می بایست وضعیت محیط زیست را محصول عملکرد مدیریت سرزمین و سطوح مختلف تصمیم گیران دانست؛ از جمله تصمیم گیری در زمینه اجرای طرح ها ، پروژه ها و یا به طور کلی بارگذاری های محیطی که بدون توجه به امکانات و محدودیت های محیط مورد بازگذاری به انجام می رسند. نمونه ها در این مورد بسیارند. به همین دلیل وضعیت محیط زیست در یک کشور را در وهله نخست باید محصول طرز نگاه مدیریت سرزمین به مقوله حفاظت از محیط زیست تلقی نمود .
همچنین از آنجا که در جهان امروز ادامه حیات جوامع مختلف به صورت جامعه بسته امکان پذیر نیست و ملل مختلف به اشکال گوناگون – مثلا” از طریق روابط سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، ورزشی ، جهانگردی و مانند آن – با یکدیگر در تماس می باشند و بدین طریق از یکدیگر تاثیر می پذیرند، در نهایت می توان محیط اجتماعی را شامل کل جامعه بشری دانست .
جوامع انسانی با الگوهای متنوع زندگی و تولید هریک به سهم خود و متناسب با توان تولیدی و فرهنگی خود به بهره برداری از منابع محیط زیست و لاجرم دگرگونی آن مبادرت ورزیده و در این راه نه از قوانین طبیعی ، بلکه طبق میل و نیاز خود و در اکثر مواقع به تبعیت از انگیزه های اقتصادی ، عمل می نمایند . بدین ترتیب جامعه ای که در یک فضای معین به زندگی و فعالیت مشغول است، به عنوان مهمترین نیروی شکل بخشنده به محیط زیست عمل کرده و نه تنها محیط طبیعی خود را به محیط های انسان ساخت مبدل می سازد که، حتا در حفظ کیفیت محیط هایی که خود ساخته است و بیشترین زمان زندگی خود را در درون آن سپری می نماید، دقت لازم را به خرج نمی دهد و آن را به تباهی می کشد .
مسلم آنکه انسان به دگرگون ساختن طبیعت که نتیجه بدیهی آن بهره برداری از منابع محیط زیست است نیاز دارد . ولی از آنجا که در بهره برداری از منابع محیط زیست به عوض تبعیت از قوانین حاکم بر بیوسفر زمین ، از قوانین اقتصادی و میل و تمایل اقتصادی انسان ها پیروی می شود، لاجرم این روند به تخریب محیط زیست منتهی می گردد. در فرآیند تصمیم گیری درباره طرح ها و پروژه های بزرگ معمولا” رسم بر این است که، هزینه و سوددهی طرح یا پروژه مورد ارزیابی قرار می گیرد و هرگاه سوددهی اقدام مورد نظر نسبت به هزینه آن بیشتر باشد، تصمیم به اجرای طرح یا پروژه گرفته می شود. در این قبیل محاسبات خسارت های زیست محیطی – یا در حقیقت هزینه زیست محیطی طرح ها – مورد توجه قرار نگرفته و در شمار هزینه های بیرونی یا external قرار داده می شوند.
در طول نزدیک به ۳۰ سال اخیر – تقریبا” دوره ای که رشته اقتصاد محیط زیست در آن شکل گرفت – اقتصاد دانان محیط زیست کوشیده اند، خسارت های احتمالی ناشی از اجرای طرح ها و پروژه های بزرگ را نیز در محاسبه هزینه – سوددهی این قبیل اقدامات دخالت ( از حالت هزینه بیرونی به هزینه درونی یا internal تبدیل کنند ) داده از این طریق به سوددهی واقعی اقدام مورد نظر دست یابند. این روش نه تنها باعث تکامل شیوه های سنتی محاسبه هزینه – سودمندی طرح ها شده و فرآیند تصمیم سازی را شفاف تر می سازد، که قادر است تا میزان زیادی از خسارت های آتی بر محیط زیست و تباهی سرمایه های ملی جلوگیری نماید. دانش اقتصاد محیط زیست، هرچند دوران جوانی خود را طی می کند و هنوز تحت سلطه اقتصاد سنتی قرار دارد، ولی شکی نیست که، آینده محیط زیست به موفقیت اقتصاد محیط زیست بستگی دارد. در طول بیش از یک قرن اقتصاد سنتی نشان داد که به هیچ وجه در پی حفاظت از محیط زیست نیست و اساسا” بنای آن جهت رسیدن به این هدف پایه ریزی نشده است.
البته باید بر این نکته نیز تأکید شود که، از دیدگاه مکتب فلسفی اکولوژیسم، حتا درونی سازی هزینه های زیست محیطی نیز نمی تواند راه حلی جدی تلقی شود. از دیدگاه این مکتب، که من نیز از آن پیروی می کنم، بسیاری از عوامل زیست محیطی، به ویژه در حوزه محیط طبیعی واجد ارزش ذاتی بوده که این ارزش را نمی توان تبدیل به ریال یا دلار نمود. مثال بسیار روشنی را که در این مورد همواره بکار برده ام، وضعیت ماهیان خاویاری است. از دیدگاه ژنتیک، تاسماهیان از تاریخی ۲۵۰ میلیون ساله برخوردارند، حال آنکه از دید شرکت شیلات ایران، تنها ارزش پولی خاویاری که از درون این جانوران با ارزش استحصال می شود، مورد توجه قرار می گیرد. همین طرز تلقی را می توان در مورد جنگل های هیرکانی و زاگرس، با توجه به تاریخ طبیعی هریک، صادق دانست و بکار برد. از دیدگاه مکتب اکولوژیسم، که باید آن را کاملا” از مکتب environmentalism یا محیط گرایی متمایز دانست، این طرز تفکر و شیوه نگاه ما به محیط زیست است که باید تغییر نماید، در حالیکه محیط گراها عمدتا” بر مدیریت و گسترش و تکامل تکنولوژی محیط زیست تاکید دارند. به عبارت دیگر، مصرف گرایی و جامعه مصرفی می تواند همچنان به ریخت و پاش خود ادامه دهد و هرکجا به مشکلی زیست محیطی برخورد کرد، با استفاده از تکنولوژی مناسب ، می توان به رفع مشکل مبادرت نمود. این طرز تفکر ، دقیقا” در امتداد همان اندیشه علم باوری قرون وسطایی است که توسط فرانسیس بیکن گسترش یافت و تا به امروز به حیات خود ادامه داده است .
همانگونه که محیط زیست فرسوده ، تخریب و آلوده می شود و به سمت نابودی کشیده می شود ، انسان نیز چنین می شود ؛ تنفس در هوای آلوده ، مصرف آب غیر بهداشتی ، تغذیه از مواد غذایی که بر روی خاکهای آلوده پرورش یافته اند ، آمد و شد در فضاهای شهری پر سر و صدا و آلودگی سیمای محیط برای انسان چیزی جز فرسودگی ، پیری و مرگ زودرس به ارمغان نمی آورد . بدین لحاظ کیفیت محیط در تعیین متوسط امید به زندگی یک ملت نقشی بسیار اساسی ایفا می نماید .
در ایران – بر خلاف کشورهای پیشرفته از نظر تکنولوژیک – منشاء تخریب و آلودگی محیط زیست توسعه مفرط شهرها ، صنایع ، مکانیزاسیون و شیمیایی کردن کشاورزی نیست ، بلکه بیشتر محصول چندین دهه برنامه ریزی صرفا” اقتصادی تحت لوای توسعه ، تقلید غیر عقلایی از کشورهای صنعتی ، پذیرش بی چون و چرای الگوهای توسعه ناسازگار با شرایط زیست محیطی ایران و در مجموع برونگرایی افراطی در جریان سازماندهی فضایی کشور می باشد . نتیجه اینکه بعد از سپری نمودن نزدیک به شصت سال برنامه ریزی ملی ، امروز هنوز فقر ، بیسوادی ، کمبود مسکن سالم ، ضعف شدید در ارائه خدمات بهداشتی ، درمانی ، آموزشی و سرانجام آلودگی و تخریب محیط زیست از سرزمین ما برچیده نشده است .
بسیاری از مسائل زیست محیطی – از قبیل انواع آلودگی ها ، استفاده مفرط از منابع محیط زیست ، عدم توجه به امور کشاورزی ، تخلیه روستاها از جمعیت و افزایش تراکم جمعیت در شهرها جملگی ناشی از عدم توجه ما نسبت به مقدورات زیست محیطی سرزمین مان است . دست یافتن به این آگاهی تنها از طریق آموزش – بخصوص آموزش عملی و مرتبط با زندگی روزمره – میسر می گردد. استقلال هر جامعه بر پایه استفاده صحیح و عقلایی از سرمایه های معنوی و مادی همان جامعه استوار است و نیل به این هدف تنها از طریق حفاظت ، بهسازی و بهره برداری معقول از منابع محیط زیست میسر می گردد. جامعه ای که مقدورات زیست محیطی خود را نمی شناسد و در شرایط حاکمیت این عدم شناخت به بهره برداری از منابع سرزمین مبادرت می نماید ، در حقیقت جامعه ایست که در تاریکی کامل حرکت می کند و خواسته یا ناخواسته امکان تداوم حیات در سرزمین ملی را محدود می سازد.
در طرح و بیان مسائل زیست محیطی نکته ای که همواره مورد غفلت قرار گرفته و همچنان نیز می گیرد، عدم توجه به این واقعیت است که مسائل زیست محیطی در اکثر موارد دارای دو بعد می باشند؛ بعد اجتماعی (فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ) و بعد فنی. آنچه تاکنون در ایران مطرح شده، یا به عبارت دقیق تر تنها درباره آن صحبت شده، بعد یا ابعاد فنی مسائل زیست محیطی است. برای مثال نصب فیلتر برای کنترل آلودگی هوای یک کارخانه یا تدوین طرح مدیریت برای یک پهنه طبیعی حفاظت شده. ولی هریک از این اقدامات دارای ابعاد اجتماعی، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی نیز می باشند و بدون توجه به این بخش از صورت مسئله، بدیهی است که اولا” مسئله ناقص طرح شده و به تبع آن ثانیا” هرگز نمی توان به راه حل مطلوب دست یافت. البته خود نیز بر این واقعیت آگاهم که، ما در ایران در حوزه محیط زیست هرگز از حد شکار و شکاربانی فراتر نرفته ایم و به همین سبب نیز امروز دستگاه دولتی سازمان حفاظت محیط زیست اصولا” نمی داند که به دنبال چیست؟. از یک سو از مشارکت مردم و تنویر افکار عمومی صحبت می کند و از سوی دیگر مایل است، کلیه امور را تحت کنترل خود داشته باشد. بدیهی است که این رویه دوگانه راه به جایی نمی برد؛ طرح ها و پروژه هایی اجرا می شوند – ولی خوب یا بد – همه در کتابخانه ها جای می گیرند و حتا از دسترس عموم نیز خارج می گردند.
هرگاه جامعه به قدرت ، استعدادها و توانایی های واقعی خود پی برد و این توانایی ها و استعدادها را با آگاهی های زیست محیطی در آمیخته و در جهت استفاده از سرمایه های معنوی و مادی سرزمین خود بکار گیرد ، در آن صورت می توان انتظار ظهور جامعه و سرزمینی مستقل ، متکی بخود و سرافراز را داشت . در این خصوص نکته حساس آن است که جامعه بداند به دنبال چیست،  چه هدفی را پیگیری می کند و پیامدهای دستیابی به آن هدف یا اهداف چیست ؟ . پرسش های اخیر ما را به این سمت هدایت می کند که حتی برای یک بار هم که شده ، به نحوی کاملا” آگاهانه هدف از زندگی را برای خود تعریف نماییم .
۲- ضمیر « ما » در جمله « در عدم شناخت ما » جامعه و فرهنگ ایرانی، مدیران حکومتی و مسئولین  توسعه سرزمین و کامبیز بهرام سلطانی ، همه را شامل می شود. من به این جامعه تعلق دارم و هرگز خود را جدای از آن ندانسته ام. در تمام طول عمر شصت و اندی سال خود – جز چند سالی که برای تحصیل خارج از کشور بودم – در ایران بوده و بیش و کم سراسر ایران زمین را چرخیده ام. منتهی به عنوان یک محیط زیستی متعصب اولا” کوشیده ام مسائل زیست محیطی سرزمین خود را، تا جایی که برایم مقدور بوده شناسایی کنم و ثانیا” هرگز شرافت حرفه ای خود را به معرض فروش نگذاشته ام. آنچه را هم که شما نام آن را « تحلیل » گذاشته اید، در حد وسع و شعور خود نوشته ام و هرگز مدعی نبوده نیستم که برداشت هایم بدون نقص است. من در دوران تحصیلات و بعدا” با حوصله و عمق بیشتر تاریخ شکل گیری اندیشه حفاظت از طبیعت و بعد ها محیط زیست را در اروپا و آمریکای شمالی مطالعه کرده ام. به همین ترتیب کوشیده ام از لابلای تاریخ ایران ، آنچه را که می توانسته با حفاظت از محیط زیست و به ویژه حفاظت از طبیعت مرتبط باشد، استخراج کنم و فعلا” چارچوبی بسیار کلی از تاریخ حفاظت از طبیعت و محیط زیست در ایران را ترسیم نمایم. از مقایسه این دو – به ویژه تاریخ حفاظت از طبیعت در اروپا و آنچه تحت عنوان حفاظت از طبیعت در ایران به وجود آمده و فعلا” موجود است، به این نتیجه برسم که، ما ( که بازهم شامل حال من نیز می شود) شاید اندکی از تکنیک های حفاظت از طبیعت را آموخته باشیم، ولی از مبانی فلسفی که بیان کننده ضرورت وجود دانشی تحت عنوان حفاظت محیط زیست می باشد، کاملا” بی بهره ایم. کمی جسارتم را بیشتر کنم؛ در ایران هنوز رشته محیط زیست وجود ندارد و آنچه در دانشگاههای ما تدریس می شود، دروس منابع طبیعی ، بعلاوه اطلاعاتی بسیار سطحی از کلیات محیط زیست است. برای مثال ؛ در ایران با تمامی تنوع اکولوژیک موجود، تنها یک روش برای شناخت طبیعت وجود دارد. در بین دروس محیط زیست ، اصولا” دروس روش شناسی، تاریخ محیط زیست، فلسفه و اخلاق محیط زیست، یا روش های مختلف بهسازی، ترمیم و باززنده سازی زیستگاهها، زیستگاه شناسی و بسیاری دیگر از دروس کلیدی وجود ندارد. معمولا” دروسی ارائه می شوند که برای آن استادانی وجود دارند و در برخی موارد استادانی به تدریس درس خاصی از محیط زیست می پردازندکه اساسا” رشته تخصصی آنها نمی باشد؛ داروسازی که ارزیابی زیست محیطی تدریس می کند و شیلاتی ای که تدریس شناخت محیط زیست ایران را عهده دارد می شود!
در کشورهای اروپایی پیشرو در زمینه محیط زیست، دانش محیط زیست یک شبه به وجود نیامد؛ در این راه افراد زیادی از خود گذشتگی نشان دادند و در برخی موارد تمام زندگی خود را در راه حفاظت قطعه ای از طبیعت هزینه کردند. واقع بین باشیم ، چه تعداد از ما تاکنون چنین کرده ایم؟ در وضعیت موجود، هیچیک از پهنه های حفاظت شده ایران از تجاوز و تخریب در امان نمی باشند؛ حتا پهنه های طبیعی که در چارچوب معاهدات بین المللی تحت حفاظت قرار دارند یا می بایستی قرار داشته باشند. در این مورد کافی است به وضعیت تالاب های مندرج در فهرست کنوانسیون رامسر یا ذخیره گاههای زیستکره برنامه MAB توجه شود. امروز در ایران آلوده ترین زمینه محیط زیست، ارزیابی زیست محیطی است که به دست کارشناسان محیط زیست به انجام می رسد. در طول سال های اخیر ، شرم آورترین گزارش های ارزیابی زیست محیطی را دیده ام که به دست کارشناسان والامقام محیط زیست تهیه گردیده بودند. آیا با این بی اخلاقی و بداخلاقی ها می توان انتظار پیشرفت در حوزه محیط زیست را داشت؟
۳ – این شناخت را نه کسی به شما خواهد داد و نه به من؛ خود باید به دنبال شناخت باشیم. ضمن اینکه تصور نمی کنم هرگز چنین ادعایی کرده باشم که من تنهایی قادر به انتقال این شناخت می باشم! یک چنین ادعایی تنها می تواند از سوی کسی که از سلامت عقل برخوردار نیست، مطرح گردد؛ من حداقل به زعم خود بیش و کم هنوز از سلامت عقل برخوردار می باشم. سفید شدن موها نه به معنای خردمندیست و نه بی خردی! شاید باید از شناخت خود شروع کنیم و در گام نخست حداقل با خود بی رودربایستی باشیم؛ آیا گفته ها و نوشته های ما واقعا” با آنچه در ذهنمان می گذرد، همپوشی دارند و یا نه، برای خوش آیند دیگران چنین می گوییم و می نویسیم؟. خلیل جبران خلیل در یکی از نوشته های کوتاه خود می گوید « تنها یکبار کسی مرا به سکوت واداشت و آنهم زمانی بود که از من پرسیده شد، تو کیستی ؟ » . این تو کیستی خلیل جبرانی پرسشی است تاریخی و ضروری که برحسب اجبار جامعه ایرانی باید از خود بنماید؛ هرچه زودتر ، بهتر. ما در کدام مکان جغرافیایی قرار گرفته و مختصات تاریخی مان چگونه است ؟ و تا چه زمانی اجازه داریم از حساب بزرگان تاریخی مان – از باربَد ، نکیسا ، مولوی ، حافظ و خیام گرفته تا شهریار ، دکتر حسابی و دکتر هشترودی که روان همگی شان شاد – برداشت کرده و به حساب خود بریزیم ؟
شناخت محیط زیست و طبیعت، شناختی متکی بر شناخت تاریخ طبیعی و همزمان تاریخ اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هر سرزمین و اقوام مختلف ساکن در یک سرزمین می باشد. درست است که هنوز کسی تاریخ محیط زیست ایران را ننوشته است، ولی این بدان معنا نیست که ما فاقد تاریخ محیط زیست هستیم. از بدو پیدایش حیات بر روی کره خاکی، محیط زیست هم وجود داشته است. آنچه جدید جلوه می کند، کشف محیط زیست و برخی قوانین طبیعی حاکم برآن است. به عنوان مقایسه، مگر می توان گفت قانون جاذبه از زمان نیوتن به وجود آمده است؟ صدالبته خیر، ولی نیوتن آن را کشف کرد. وضعیت محیط زیست هم به همین منوال است. منتهی در طول تاریخ نگاه و طرز تلقی انسان نسبت به طبیعت و محیط زیست همواره در حال دگرگونی بوده است؛ روزگاری انسان به طبیعت تنها به چشم فرآهم آورنده مواد اولیه نگاه می کرد و امروز درک کرده است که، طبیعت تنها مواد اولیه تولید نمی کند. شیوه تفکر ، طرز تلقی و نوع نگاه انسان نسبت به طبیعت تابعی از شرایط اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی است . از آنجایی که شرایط اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی هرگز ثابت نبوده و در طول تاریخ تحولاتی را متحمل می شود ، به پیروی از آن شیوه تفکر ، طرز تلقی و نوع نگاه انسان به طبیعت نیز ماهیتی تاریخی یافته و در طول تاریخ متحول می گردد . از این روست که می توان درباره تاریخ اندیشه انسان در باب طبیعت ، حفاظت از طبیعت و تمهیداتی که در طول تاریخ بدین منظور مورد نظر قرار داده است ، به تعمق و تحقیق پرداخت . این همه ناشی از کنش متقابلی است که میان رفتار اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و توان تکنولوژیک از یک سو و ساخت اکولوژیک فضای طبیعی که همه این کنش و واکنش ها در آن به جریان در آمده و موجبات ظهور تغییرات در ساخت ، کارکرد و سیمای محیط طبیعی را فرآهم می آورد از سوی دیگر ، وجود دارد . به بیان دیگر شیوه تفکر و رفتار اجتماعی ، در هر مقطعی از تاریخ ، از خود ردپایی بر طبیعت بر جای می نهد که طبیعت را نیز – جدای از تاریخ تطور طبیعی خود –  از محتوایی تاریخی که با تاریخ تحولات اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و تکنولوژیک سخت عجین گردیده است ، برخوردار می گرداند . به همین ترتیب در بدو امر سیمای طبیعت هر سرزمین را می توان به عنوان بازتاب عینی عملکرد اجتماعی مردم ساکن همان سرزمین ادراک نمود .
در تفاوت های موجود میان ساخت اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی ملل و جوامع مختلف جای تردید نیست . حتا تفاوت های موجود میان خصلت های فرهنگی اقوام مختلفی که در محدوده یک مرز سیاسی یا سرزمین ملی روزگار می گذرانند ، واقعیتی غیر قابل کتمان است . به همین ترتیب می توان طرز تفکر و تلقی ملل و جوامع مختلف را درباره طبیعت متفاوت دانست . همین تفاوت هاست که تاریخ حفاظت از طبیعت در کشورهای مختلف را متفاوت می سازد . این تفاوت ها در سطح اروپای مرکزی ، غربی ، شمالی و نیز آمریکای شمالی تا حدود قابل ملاحظه ای کم رنگ است و به مرور زمان – آن چنان که امروز مشاهده می گردد – رنگ می بازد . ولی زمانی که بررسی این تفاوت ها میان کشورهای پیش رفته از نظر محیط زیست از یک سو و کشورهای جهان سوم از سوی دیگر مورد توجه قرار می گیرد ، تفاوت ها به نحوی غیر قابل کتمان خود می نمایانند . این همه محصول سیر متفاوت تاریخ تحولات اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی در کشورهای پیشرو در زمینه حفاظت از محیط زیست و کشورهای جهان سوم می باشد .
شکل گیری اندیشه حفاظت از طبیعت محصول واکنش برگزیدگان فکری جامعه و سپس کل جامعه در حال صنعتی شدن نسبت به مجموعه تحولاتی است که زیر عنوان انقلاب صنعتی خلاصه می شود. انقلاب صنعتی خود محصول عصر روشنگری است ؛ عصری که موجبات شکوفایی معنوی و مادی درحوزه های مختلف اجتماعی ، فرهنگی ، علمی و سیاسی را فرآهم آورد . یکی از حوزه های مهم ، شکوفایی و پیش رفت های گسترده و عمیق در امور کشاورزی بود . به اعتباری می توان « انقلاب دوم » کشاورزی را ( انقلاب اول به دوره نوسنگی یا نئولیتیک بازمی گردد ) زمینه ساز انقلاب صنعتی به حساب آورد ؛ یعنی مازاد تولید در حوزه کشاورزی باید به میزانی افزایش می یافت تا اولا” خطر قحطی های ادواری از میان می رفت و ثانیا” بخشی از نیروی انسانی فعال در این حوزه ، آزادی فکر و عمل می یافت تا خلاقیت های خود را در زمینه های دیگر و از جمله پیش رفت و تکامل صنایع به کار اندازد.
در آن دوران افزایش مازاد تولیدات کشاورزی بیشتر از طریق گسترش اراضی کشاورزی – اعم از ایجاد جنگل های دست کاشت و تک گونه ای ، کف تراشی جنگل ها برای گسترش مراتع ، اراضی زراعی و باغات – و تحولات گاه بسیار کوچک در شیوه و ابزار تولید حاصل می آمد . در نتیجه این تنها رشد صنایع یا به بیان دیگر ، انقلاب صنعتی نبود که از یک سو موجبات تخریب طبیعت را فرآهم می آورد و از سوی دیگر به شکل گیری اندیشه حفاظت از طبیعت دامن می زد .
تغییرات به وقوع پیوسته و جاری در سیمای چشم اندازهای طبیعی هم توسط متفکرین و هم توسط مردم عادی ادراک می گردید ، بیان می شد و به تدریج مورد نقد قرار می گرفت . در حقیقت نطفه اولیه حفاظت از طبیعت در درون همین فضای انتقادی بسته شد و به مرور زمان به یک ساختمان فکری عظیم تبدیل گردید .
به تدریج پهنه های طبیعی زیر عناوین مختلف تحت حفاظت قرار گرفتند و در پی آن نهادهایی – نخست نهادهای مردمی و سپس دولتی – سازمان یافتند و حفاظت از بخش هایی از طبیعت را وظیفه خود قرار دادند . دیری نپایید که نهادهای منطقه ای، بین منطقه ای و بین المللی نیز وارد عرصه حفاظت از طبیعت گردیدند . هر چند وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم انقطاع هایی را در سیر پیش رفت مستمر این فرآیند تاریخی پدید آورد ، ولی اندیشه حفاظت از طبیعت هرگز فراموش نشد.
بعد از خاتمه دومین جنگ جهانی و همچنین با خروج دانش اکولوژی از محدوده دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی و ورود آن به عرصه عمل ، حفاظت از طبیعت به مهم ترین ابزار علمی خود دست یافت . بدین ترتیب دامنه تحقیقات گسترش یافت و در پی آن تعداد و عناوین منتخب برای پهنه های طبیعی حفاظت شده فزونی گرفت . در این مرحله از تاریخ حفاظت از طبیعت بود که یافتن زبانی مشترک جهت درک متقابل و هرچه بهتر ، ضروری گردید . در این راستا کوشش های جهانی به انجام رسید تا ضمن حفظ هدف نهایی حفاظت از طبیعت ، فضاهای طبیعی حفاظت شده مورد طبقه بندی قرار گرفته و برای هر طبقه بندی عنوان ، کارکرد و شیوه مدیریتی مناسبی تدوین گردد .
هر چند کل داستان به همین جا ختم نمی شود، ولی اجبارا” در همین مرحله کلام خود را قطع می کنم. امیدوارم توانسته باشم تا حدودی به پرسش های مطرح شده توسط جناب ضرابیان پاسخ گفته باشم. در هر صورت وسع علمی من بیش از این نیست و هرگز هم ادعایی بیش از این نداشته و ندارم. فقط به این نکته اعتقاد دارم که باید افکارمان را با یکدیگر در میان گذاریم و از  فضایی که دوستانی چون مهندس درویش و مهندس خاکپور ایجاد نموده اند، بهره بریم تا شاید از طریق نقد افکار یکدیگر- بدون حمله به شخصیت افراد – به اشتراک نظری برسیم که در نهایت بتوانیم مدعی شویم، ماهم دارای اندیشه و فلسفه محیط زیست و حفاظت از طبیعت هستیم. تکرار طوطی وار آنچه دیگران درباره ضرورت حفاظت از طبیعت، محیط زیست و جامعه خود گفته اند، ما را به جایی نمی رساند.

 

با احترام، کامبیز بهرام سلطانی

بزرگ ترین مسئله ی محیط زیست ایران، در عدم شناخت از«فلسفه حفاظت از طبیعت»نهفته است!

شنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۳۹۰

پس از مسدودسازی مشهورترین تارنمای محیط زیستی ایران (وب سایت مهاربیابان زایی)، در قالب یک نظرسنجی و با طرح تعدادی گزینه علل مسدودسازی تارنماهای زیست محیطی در کشور به پرسش گذاشته شد و در این نظر سنجی تعداد ۶ گزینه یا پرسش (۱- مظلومیت محیط زیست ایران ۲- انفعال تشکلهای مردم نهاد محیط زیستی ۳- اراده مدیران ارشد محیط زیست کشور ۴- قدرت طبیعت ستیزان ۵- عدم حمایت یکپارچه نویسندگان محیط زیستی ۶- قانونی بودن فیلترینگ مهار بیابان زایی) طرح گردید.

استاد کامبیز بهرام سلطانی در یادداشتی روشنگرانه نقطه نظرات بی پرده و بدور از تعارف خود را در خصوص این نظرسنجی و موضوع مسدودسازی تارنماهای زیست محیطی کشور بیان داشته اند. ایشان در این یادداشت در تحلیل اوضاع و احوال ارکان محیط زیست کشور، مشروحا” به نکات مهم و تأمل برانگیزی اشاره نموده اند. نوشتاری که در زیر می خوانید مشروح نقطه نظرات استاد کامبیز بهرام سلطانی بوده که توسط این مرد بزرگ برای نگارنده فرستاده شده است؛

چند نکته درباره مسدودسازی تارنماهای زیست محیطی

چهار شنبه‏، ۱۴ اردیبهشت ماه ۱۳۹۰ – کامبیز بهرام سلطانی

قبل از هر چیز اجازه می خواهم درباره پرسش هایی که در قالب نظر سنجی مطرح گردیده اند، نظر شخصی خود را بیان کنم. تردیدی ندارم که نظرات من، حتا در بین طرف داران محیط زیست نیز با مخالفت مواجه خواهد شد. با این وصف براین باورم که تعارف ها را باید کنار گذاشت و با یکدیگر بی پرده وارد گفتگو شد. بازهم بر این باروم که تنها و تنها از طریق گفتگوی بی پرده و بدور از تعارف های مرسوم، حداقل می توان به صورت مسئله نزدیک شد.

مجموعه پرسش ها بسیار گنگ، شعارگونه و گاه با پرده پوشی بسیار که در مباحث علمی فاقد هرگونه جایگاه است، طرح گردیده اند. در ادامه می کوشم، منظور خود را شفاف تر بیان نمایم.

۱) مظلومیت محیط زیست ایران: این پرسش مشخص نمی کند که منظور از مظلومیت محیط زیست ایران چیست؟ آیا منظور نهاد محیط زیست یا به عبارت دیگر سازمان حفاظت محیط زیست است؟ یا محیط زیست به عنوان پدیده ای غامض و تو در تو و متشکل از واقعیت های طبیعی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی؟ اگر منظور محیط زیست به عنوان یک نهاد است، پاسخ آن را باید از مسئولین این نهاد دریافت نمود. ولی اگر منظور محیط زیست به عنوان یک واقعیت طبیعی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است، باید گفت، محیط زیست به هیچ وجه مظلوم نیست و اصولا” کاربرد اصطلاح مظلوم، که حداقل در زبان پارسی در مورد انسان ها بکار برده می شود- شخص یا فردی که مورد ظلم و ستم قرار گرفته – در این ارتباط فاقد اعتبار است. اگر ما به بنیان های علمی آنچه که می گوییم و می نویسیم، باور داشته باشیم، پس در آن صورت باید این واقعیت را نیز بپذیریم که محیط زیست و به ویژه محیط طبیعی از قدرتی به مراتب بیشتر از آنچه در تفکر ما بگنجد، برخوردار است. در این مورد ، به عنوان شاهدی برای مدعای خود فکر می کنم تقارن زمانی دو پدیده زمین لرزه و تسونامی در ژاپن توجه به پی آمدهای فاجعه بار آن – با تمامی جلال و جبروتی که این سرزمین برای تکنولوژی خود قایل است – کفایت کند. این بخش از نظریه گایا را با جان و دل می پذیرم که، طبیعت همواره در جهت تطور خود حرکت می کند و در این راستا اساسا” کاری به ما انسان ها ندارد که آیا شیوه سیر و مسیر این فرآیند تطور را خوش آیند یا ناخوش آیند قلمداد می کنیم. طبیعت برای حل مسائل خود به مشورت با انسان به اصطلاح خردمند یا Homo sapiens نمی نشیند، همچنان که ما نیز در رفتار خود با طبیعت، امکانات و محدودیت های آن را در نظر نمی گیریم. پیش از آنکه انسان قادر به تشخیص شکل گیری مسئله ای در طبیعت باشد، نیروهای جاری در طبیعت خود به جریان افتاده و در جهت حل مسئله پدید آمده، فعال می شوند. البته و صد البته، بسیاری از راه حل های منتخب طبیعت می تواند برای ما انسان ها ناخوش آیند باشد، لیکن این مشکل طبیعت نیست که ما تصور غلطی از آن در ذهن خود پرورش داده ایم؛ بر خلاف آنچه به ما آموخته و بذر آن را از دوران کودکی در ذهن مان کاشته اند، طبیعت برای ارضای حرص و طمع و آز و تمایلات عشرت طلبانه و بی پایان ما پدید نیامده است. طبیعت همانند مادری مهربان قادر است تمامی نیازهای ما را بر طرف کند، ولی جایی برای رفع خواسته های بیجا و توقعات غیر عقلایی ندارد. از این رو طبیعت را به هیچ وجه نباید مظلوم قلمداد کرد، چه پاسخ هر بی خردی را در جای خود و به شیوه خود می دهد؛ بارها درتارنماهای مسدود شده ای چون مهار بیابان زایی از گسترش رو به تزاید اراضی بیابانی، اُفت سطح سفره آبهای زیر زمینی، مرگ و میر آبزیان ، کاهش جمعیت حیات وحش و بسیاری دیگر از این قبیل گزارش شده است. این همه پاسخ طبیعت به شیوه رفتار ما با طبیعت سرزمین مان است. طبیعت در حل مسائل خود به پی آمدهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی واکنش های خود توجهی ندارد، ولی ما نیک می دانیم که، بیابان زایی، لغزش خاک، اُفت سطح سفره آبهای زیر زمینی، خشکانیدن تالاب ها، جنگل تراشی، بهره برداری مفرط از مراتع، تخلیه حجم عظیم مواد آلاینده درهوا، خاک، رودخانه ها و دریاچه ها نمی توانند عاری از هرگونه پی آمد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی باشند. سرمایه زدایی از طبیعت، به معنای کاهش سرمایه های ملی نیز هست. به دلیل خصلت و ماهیت پی آمدهای یاد شده، مقوله محیط زیست نمی تواند، مقوله ای غیر اجتماعی، غیر اقتصادی و غیر سیاسی تصور شود؛ چنین تصوری نه تنها ساده انگارانه است، که ما را از اصل صورت مسئله نیز دور می کند.

۲) پرسش دوم انفعال تشکل های مردم نهاد محیط زیستی را مطرح می کند. من نمی دانم منظور از تشکل های مردم نهاد چیست؟ اگر منظور سازمان های غیروابسته به دولت یا NGO’s هستند، که ترجمه صحیحی برای معرفی این سازمان ها انتخاب نشده است. در مجموع تشکل های زیست محیطی موجود در ایران – و اکثر کشورهای جهان سوم – تشکل های نیمه وابسته به دولت هستند و به همین سبب، موظفند در مسیری که توسط دولت ها تعیین می شود، حرکت نمایند. در شرایط متعارف، این سازمان های غیر دولتی هستند که، نهادهای مسئول در زمینه حفاظت محیط زیست را وادار به انجام اقداماتی ضروری می نمایند، حال آنکه در ایران، سازمان حفاظت محیط زیست و دفتر مشارکت های مردمی آن به تدوین برنامه و جهت دادن به سازمان هایی که خود را غیر دولتی می دانند، اقدام می نمایند (در این خصوص مراجعه شودبه : سازمان حفاظت محیط زیست (۱۳۷۸) : برنامه عزم ملی برای حفاظت از محیط زیست ، ص ص ۱۳۶- ۱۲۳ ).

مشارکت مردم درتعیین سرنوشت خودحقی است که ، قانون اساسی برای ملت قایل شده است. دراصل سوم قانون اساسی آمده است: «دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است …. همه امکانات خود را برای امور زیر به کاربرد» و در بند ۸ از همین اصل از جمله این امور« مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش» ذکر شده است. مشارکت مردم در امور کشور، نه اجبارا“ همیشه، ولی در اکثر موارد از محتوایی سیاسی برخوردار است. در اینجا مراد از سیاست، به طور خاص مفهوم علمی آن است؛ یعنی هنر کشور داری و یا عقلایی ترین شیوه عملی که دولت، مجلس، احزاب، سازمان ها و سایر نهادهای اجتماعی به منظور نظم و نسق بخشیدن به زندگی اجتماعی از آن بهره می گیرند. از آنجا که مدیریت محیط زیست به طور عام و حفاظت از طبیعت سرزمین به طور خاص، بخشی از هنر کشورداری محسوب می شود، لذا حفاظت از طبیعت نیز به نوعی عمل سیاسی تبدیل می گردد. بر همین مبنا مشارکت مردم در قالب تشکل های زیست محیطی، خواسته یا ناخواسته تبدیل به عملی سیاسی می شود.

در جو کنونی ایران، به دلیل دور شدن مفهوم سیاست از محتوای علمی آن، ورود به عرصه سیاست، همانند ورود به میدان مین شده است. سازمان حفاظت محیط زیست، بنا بر میل و سلیقه خود، یکی از شروط اولیه جهت اعطای مجوز رسمی به سازمان های غیر دولتی حامی محیط زیست را، غیر سیاسی بودن این سازمان ها قرار داد، آنهم در دورانی که دوران اصلاحات نامیده می شد و ریاست وقت سازمان حفاظت محیط زیست خود را به عنوان منجی محیط زیست ایران معرفی می کرد و همچنان نیز بر این ادعا پای می فشارد. در تعریفی که این سازمان از سازمان های غیر دولتی حامی محیط زیست ارائه نموده است، نکته اخیر بخوبی آشکار می باشد:«سازمان های غیر دولتی زیست محیطی به کلیه تشکل های غیر دولتی ، غیر انتفاعی و غیر سیاسی اطلاق می گردد که حاصل تشکل اشخاص حقیقی به طور داوطلبانه به گونه ای سازماندهی شده باشد» ( سازمان حفاظت محیط زیست ، دفتر تشکل های مردمی (۱۳۷۹) : نگاهی بر عملکرد سازمان های غیر دولتی زیست محیطی ایران ؛ سال ۱۳۷۹ – جمله عینا“ نقل قول شده و نارسایی قسمت آخر آن مربوط به اصل سند است ). این شرط نه تنها با بند هشتم از اصل سوم قانون اساسی مغایرت دارد که ، اساسا“ با ماهیت سازمان های غیر دولتی حامی محیط زیست نیز در تعارض است. فراموش نکنیم که، حزب سبز در آلمان فدرال در دهه هفتاد میلادی به عنوان یک تشکل مردمی وارد میدان سیاست شد. سازمان صلح سبز نیز سازمانی غیر سیاسی و تابع خط و خطوط نهادهای رسمی نیست. جنبش به جود آمده علیه سد سردار سرور نیز، جنبشی غیر سیاسی نبود. به این مجموعه می توان نهادهای غیر دولتی حامی طبیعت ، مانند اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN)، بنیاد جهانی حفاظت از طبیعت(WWF )، ثبت و تحلیل وضعیت تجارت گیاهان و جانوران (TRAFFIC)، حیات بین المللی پرندگان (Birdlife International )، دوستان زمین(Friends of Earth)، بنیاد بین المللی حمایت از حیوانات (International Found for Animal Welfare= IFAW) و تعداد بی شمار دیگری را افزود. در این مورد شاید جالب باشد به تاریخ صد و اندی ساله اتحادیه حفاظت از پرندگان(NABU= Der Naturschutz Bund Deutschland e.V. ) در آلمان اشاره کرد که در سال ۱۸۹۹م. بنیان نهاده شد و امروز تحت عنوان اتحادیه حفاظت از طبیعت آلمان به ثبت رسیده و به عنوان نماینده شاخه آلمانی حیات بین المللی پرندگان عمل می کند. در سال ۲۰۱۰ NABU با حمایت علمی و مالی ۴۶۰۰۰۰ عضو، تعداد ۵۰۰۰ پهنه حفاظت از پرندگان را تحت پوشش و مدیریت خود داشت. باید تصور کرد، اگر قرار بود، این تعداد پهنه حفاظت شده به تنهایی توسط دولت اداره می شد، چه نیروی انسانی و هزینه های مالی را می طلبید! در عین حال باید آنا” تذکر داده شود ، که نهاد یاد شده در طول دوران موجودیت خود هرگز به فکر فروش اراضی و شکار غیر مجاز پرندگان نبوده است. از این رو عملکرد یک سازمان غیر دولتی زیست محیطی را که توان علمی و صداقت عملی خود را در طول بیش از صد سال نشان داده است نمی توان مبنایی برای تایید نظریه قرق های خصوصی که در ایران طی ماههای اخیر مطرح شده است، قرار داد  .

زمانی که شرط غیر سیاسی بودن تشکل ها مطرح شود ، عملکرد تشکل ها نیز نمی تواند چیزی، جز آنچه که توسط سازمان حفاظت محیط زیست ارائه گردیده است باشد؛ یعنی حذف مهم ترین مسائل زیست محیطی استان ها. برای

مثال: آیا جمعیت جوانان پرچم سبز و انجمن حامیان طبیعت استان سیستان و بلوچستان ، از احداث جاده های عریض و طویل در تالاب هامون ، تبدیل بخشی از تالاب هامون به گودال تبخیر ، معرفی ماهیان غیر بومی به تالاب ، احداث سد موسوم به سدآهنی بر روی رودخانه هیرمند ، دستکاری های گسترده در مسیر حرکت آب به طرف تالاب هامون ، وضعیت نابسامان دفع زباله و تصفیه خانه فاضلاب شهر زابل بی اطلاع است ؟ ، آیا این تشکل نمی توانست در گزارش خود نسبت به دیواره آسفالت شده ای که ، بر ضلع شرقی تالاب هامون احداث گردیده موضع گیری نماید ؟.

آیا پاکسازی ارتفاعات زاهدان ، پاکسازی کوی دانشگاه و اجرای همایش  ، از اتخاذ موضع مشخص درخصوص نابودی یک تالاب بین المللی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است ؟ .

در گزارش عملکرد تشکل زیست محیطی آذربایجان غربی  نیزهیچ ذکری از تخریب و نیز انحراف مسیرآب رودخانه ها ، عدم توجه به نیاز آبی دریاچه اورمیه در ساخت سدهای متعدد، بهره برداری غیر معقول از آرتمیای دریاچه اورمیه ، عقب نشینی سریع آب دریاچه، تخلیه زباله در رودخانه ها، احداث سد بر روی تالاب شورگل ( حسنلو ) و تبدیل آن به دریاچه پرورش ماهی و مانند آن هیچ اشاره ای نشده است .

آیا انجمن سبز ارسباران هیچ ضرورتی ندید که در گزارش خود ذکری از معدن مس سُنگُن و پیامدهای زیست محیطی احتمالی آن به میان آورد؟.

ذکر مسائل مربوط به دریای خزر – آلودگی آب دریا ، صید بی امان ماهیان خاویاری ، مرگ و میر فک دریای خزر ، تخریب رودخانه های استان مازندران و افت کیفیت لیمنولوژیک رودخانه ها – هیچیک آنقدر واجد ارزش نبود که در گزارش به آن اشاره شود ؟.

نمونه ها بسیارند. این همه از آنجا ناشی می شود که، می گویند مسئله سیاسی است و دخالت در آن همانند بازی با آتش

است. واضح است که محیط زیست مقوله ای سیاسی است و به طور مشخص در ارتباطی تنگاتنگ با اقتصاد سیاسی قرار دارد؛ مگر می شود از توسعه پایدار صحبت کرد و الگوهای متعارف توسعه را به چالش کشید و وارد عرصه سیاست نشد؟ . ولی پرسش اینجاست که چگونه است که، یک پزشک، مکانیک، زمین شناس، ایمونولوژیست، فسیل شناس و غیره ، حتا در عالی ترین سطوح تصمیم گیری، مجاز به عمل سیاسی می باشند، ولی یک کارشناس محیط زیست، منابع طبیعی، گیاه شناس، لیمنولوژیست، بیابان زدایی، جنگل شناسی، خاکشناسی و اکولوژیست از ورود به عرصه سیاست منع

می شود؟

در سند برنامه سوم ، به هنگام بحث در زمینه « تحلیل مشکلات و نارسایی ها » در بخش محیط زیست به چند نکته جالب توجه اشاره می شود:

«- ضعف مدیریت و تشکیلات ،

– نامشخص بودن سیاست های کاری ،

– کمبود متخصص در سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان های ذیربط ،

– ضعف در بهره گیری از مشارکت های مردمی » .

پرسش این است که سازمانی که خود از چنین ضعف هایی اساسی برخوردار است، اولا“ چگونه می خواهد

تشکل های مردمی را راهبری کند و ثانیا“ چرا در چنین شرایطی از انرژی موجود در تشکل ها به نحو مناسب بهره برداری ننموده و خود مانع فعالیت آزادانه تشکل ها می گردد؟. هرگاه تشکل های موجود از شکل نیمه دولتی خارج شده و مسائل جدی تر محیط زیست را مد نظر قرار دهند، در آن صورت می توان انتظار شکل گیری نهادی مدنی و فعال راکه در صورت لزوم به کمک سازمان حفاظت محیط زیست بشتابد، به تصور در آورد. از این دیدگاه، نحوه نگاه و برداشت

تشکل ها از نقش و جایگاه خود نیز حائز اهمیت جلوه می کند.

درشرایط متعارف هر کجا خلأ سازماندهی توسط نهادهای رسمی وجود داشته باشد، تشکل های مردمی نیز به وجود

می آیند. شاید ظهور پدیده مسافرکشی در تهران و تعداد دیگری از شهر های کشور را بتوان نمونه ای بارز از وضعیت پیش گفته به شمار آورد. در حقیقت این نیاز جامعه به حمل ونقل از یک سو و ضعف سیستم حمل و نقل شهری از سوی دیگر است که، زمینه را برای فعالیت مسافرکش ها فرآهم می کند. بر مبنای مثال ذکر شده می توان این پرسش را مطرح کرد که، آیا نیاز به حفاظت از طبیعت درسطح جامعه احساس شده است ؟ و آیا در این زمینه بستر سازی لازم صورت پذیرفته است تا از این طریق جامعه، برای بهکرد وضعیت طبیعت سرزمین خود به تکاپو افتد؟.

متاٌسفانه امروز به سختی می توان به پرسش های فوق الذکر پاسخ مثبت داد. سازمان حفاظت محیط زیست سالیان دراز دارای برنامه آموزش همگانی بوده و برای تحقق این برنامه ها از سرمایه های ملی هزینه کرده است؛آیا نباید درباره ثمربخشی این هزینه ها سئوالی طرح شود؟. آن طورکه، وضعیت موجود نشان می دهد، برنامه های مذکور نتوانسته اند در جهت تنویر افکار عمومی پیشرفت چندانی را به ثبت رسانند. در این صورت این پرسش مطرح می گرددکه، تشکل های زیست محیطی کنونی محصول چه نوع فعل و انفعال اجتماعی اند؟.

در ادبیات توسعه دو نوع استراتژی توسعه، توسعه از بالا و توسعه از پایین و یا به عبارت دیگر development from above or below بکار گرفته می شود. به طور خلاصه، توسعه از بالا به توسعه ای اطلاق می شود که، توسط هیئت حاکمه برنامه ریزی شده و به اجرا در می آید و مردم دخالتی در تعیین اهداف و طراحی الگوی توسعه ندارند. برعکس ، در توسعه از پایین، این مردم هستند که، نقش اصلی را در تعیین ساختار الگوی توسعه ایفا می نمایند. بر همین مبنا در حالیکه اهداف توسعه از بالا همواره در راستای رفع نیازهای هیئت حاکمه حرکت می کند، اهداف توسعه از پایین معطوف به نیازهای مبرم جامعه بوده و در صدد رفع نیازهای اساسی جامعه است (در این زمینه به اصل چهل و سوم قانون اساسی توجه

شود). در همین رابطه لازم به ذکر است که، استراتژی توسعه از بالا نه تنها در طول حداقل شصت سال گذشته ناتوانی خود را در دستیابی به اهدافی که خود برای خود تعیین نموده بود به اثبات رسانیده است که، اساسا“ از دیدگاه محیط زیست و توسعه زیست محیطی مطلقا“ مردود به حساب می آید. یکی از دلایل پیدایش ایده توسعه زیست محیطی یا پایدار نیز درعدم کارایی استراتژی توسعه از بالا نهفته است. واقعیت انکار ناشدنی عبارت است از اینکه، هیچ دولتی به تنهایی نمی تواند سرزمین تحت مدیریت خود را به سمت توسعه سوق دهد. در این راستا وظیفه دولت تنها می تواند آماده سازی بستری باشد که جامعه بر مبنای آن بتواند خود به سمت توسعه حرکت نماید.

در ارتباط با سازمان های غیر دولتی زیست محیطی ایران نیز به نظر می رسد ایده توسعه از بالابه نحوی ازانحاٌ درساختار فکری مسئولین امر تاثیر گذار بوده است. در مقایسه با هند ، بنگلادش ، مالزی و یا اروپای غربی ، این فشار از پایین است که، دولت را وادار به حرکت و تن در دادن به خواسته های جامعه می کند. البته باید پذیرفت که جامعه نیز بخوبی

می داند که به دنبال چیست و از توان تبیین خواسته های خود در چارچوبی منطقی ، قانونی ، به دور از احساسات صرف و شعارهای پوپولیستی برخوردار است .

این وضعیت در ایران شکل وارونه به خود گرفته است . به این ترتیب که، این نهادهای رسمی هستند که، تشکیل دفتر مشارکت های مردمی داده و از مردم می خواهند تا در چارچوبی که نهادهای رسمی تعیین می نمایند، در امور محیط زیست دخالت کنند و از آنجایی که، در سطح جامعه حداقل ظرفیت سازی صورت گرفته است، در نتیجه نه توده مردم که، تنها لایه ای خاص که حاضر به پذیرش شرایط تعیین شده توسط نهادهای دولتی می باشد، به ندای نهادهای رسمی پاسخ داده و به نحوی از انحا به امور زیست محیطی که، مجاز تشخیص داده شده اند می پردازند. بدیهی است، در چنین شرایطی نمی توان متوقع بود، جریانی اجتماعی و فراگیر، آنگونه که در هند، بنگلادش، برزیل و یا اروپای غربی وجود دارد، در ایران نیز شکل بگیرد. لایه اجتماعی خاص از پایگاه اجتماعی خاص خود برخوردار بوده و نمی تواند مدعی نمایندگی کل جامعه ایرانی باشد. همین پایگاه اجتماعی متفاوت ، موجب می شود تا مسائل زیست محیطی لایه خاص نیز ، با آنچه که توده مردم مسئله زیست محیطی می پندارد، متفاوت گردد. هرگاه چنین نمی بود، گزارش عملکرد سازمان های غیر دولتی زیست محیطی ایران نیز شکل و شمایل دیگری به خود می گرفت و محتوایی دیگر می یافت.

تعدادی ازسازمان های موجود به دلیل ضعف مالی مجبور شده اند، بخشی از وظایف شهرداری ها و سازمان محیط زیست را عهده دار شوند و در حقیقت نقشی رابر عهده گیرند که، به هیچ وجه برای آن ساخته نشده اند.

سازمان های مذکور که از نظر:

– به رسمیت شناخته شدن،

– تعیین چارچوب نوع فعالیت،

– وضعیت مالی و کاری،

به نهادهای رسمی و دولتی وابسته اند، نمی توانند ادعای « غیر دولتی بودن » داشته باشند.چنین سازمان هایی را می توان سازمان های نیمه وابسته دولتی یا semi-governmental organization  نامید.

سرانجام باید بر این نکته نیز تاکید شود که ، بسیاری از گردانندگان سازمان های غیر دولتی خود در شناخت جایگاه و نقش خود ، دچار سر درگمی هستند . بسیاری از این این سازمان ها وظیفه خود را چیزی مشابه مهندسین مشاور دانسته و از همان آغاز کار به دنبال گرفتن طرح و پروژه از این و آن نهاد هستند ، حال آنکه وظیفه اولیه سازمان های زیست محیطی غیر دولتی اساسا” دریافت پروژه و ایجاد محل کسب و کار نیست. البته باید در همینجا تذکر داده شود، با کسب در آمد از سوی این سازمان ها به هیچ وجه مخالفتی وجود ندارد، ولی این قبیل سازمان ها در گام نخست باید از طریق تحقیق ، بررسی و تدوین حداقل بیست- سی گزارش معتبر صلاحیت علمی خود را به اثبات رسانند و از این طریق ثابت کنند که قادرند، مشکلی از مشکلات جامعه را حل کرده و باری را از دوش دولت و جامعه بردارند. نهادهای شناخته شده و معتبری چون IUCN ، WWF ، Wetland International ، Friends of Earth ، Green Peace و بسیاری دیگر نیز همین مسیر را پیموده و امروز به مکانی دست یافته اند که جهان را مجبور ساخته اند به صدایشان گوش فرادهد. برای مثال بررسی، تحقیق و تدوین گزارشی درباره آثار زیست محیطی ناشی از نابودی دریاچه اورمیه و ارائه آن به چندین نهاد مسئول، بدون هرگونه چشم داشت مالی نیازمند کسب اجازه از هیچ دستگاه و نهادی نیست. مسلم آن است که هر نهاد مسئولی، از دریافت گزارش های علمی و مستدل درباره موضوعی مرتبط با محیط زیست، نه تنها گله مند نمی گردد که خوشحال هم می شود. تا چه زمانی باید منتظر نشست و دید که شرکت های خارجی و حتا در این اواخر دانشگاههای خارجی، برای تمرین و آزمایش ایده های خود از سرزمین و ثروت ملی ما استفاده نمایند؟. نهادهایی چون جایکا چندین بار در زمینه تالاب انزلی و یا آلودگی هوای تهران تحقیق کرده اند و اگر بازهم از آنان خواسته شود ، مجددا” همین مطالعات را با شکل و شمایل دیگری انجام خواهند داد . در زمان تهیه طرح جامع مقصد گردشگری جزیره کیش توسط مهندسین مشاور آلمانی Drees and Sommer (D&S) ، مهندسین مشاور بدون انجام مطالعات میدانی در جزیره کوچک کیش که فقط ۹۲ کیلومتر مربع وسعت دارد ، و تنها با تکیه بر اطلاعات موجود ، مبادرت به تهیه طرح جامع گردشگری نمود . مهندس مشاور یاد شده ، حتا حاضر به اقامت در جزیره کیش نبود و محل اقامت خود را در یکی از شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس برگزیده بود و فقط به هنگام تشکیل جلسات ، از طریق هوایی به جزیره کیش آمد و شد می کرد. این شیوه برخورد نه تنها غیر علمی که اهانت آمیز نیز هست! .

ضمن اینکه سازمان های غیر دولتی زیست محیطی تنها زمانی از طرف نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل یا اتحادیه اروپا و زیر مجموعه های آنها برخوردار گردیده و مورد حمایت معنوی و مادی قرار گیرندکه ، حداقل واجد شرایط زیر باشند :

– زمانی که گروهی از جامعه با هدفی مشترک با یکدیگر پیوند خورده و از این طریق بتوانند به عنوان معرف بخشی از جامعه شهروندان صاحب نظر کسب اعتبار نمایند ،

– دارای ساختاری دمکراتیک بوده و هیئت مدیره از طریق انتخابات آزاد برگزیده شود

– در خصوص کلیه اهداف مورد نظر ، کسب منافع اقتصادی منظور نباشد  .

بدین ترتیب باید گفت، نخست سازمان های غیر دولتی زیست محیطی باید تکلیف خود را با خود روشن نمایند و جایگاه واقعی خود را بشناسند و سپس وارد عرصه تحقیقات گردند و از طریق اثبات صلاحیت علمی خود ، تدوین گزارش های مستدل و محکم و ارائه آنها به نهادهای مسئول ، صداقت، اخلاق زیست محیطی و توانایی های فنی خود را به نمایش گذارند . حال می توان این پرسش را مطرح کردکه، نهادهایی بایک چنین خصوصیاتی اصولا” قادر هستند از چیزی، کسی یا نهادی – بدون کسب اجازه قبلی – حمایت کنند؟

۳) در مورد اراده مدیران ارشد محیط زیست کشور نیز اصولا” ساختار طرح پرسش اشتباه است. اراده نیازمند به یک صفت است؛ اراده قوی، اراده ضعیف، فقدان اراده، حداقل صفاتی است که در حال حاضر به ذهن من خطور می کند. در این زمینه و دروهله نخست، همه چیز بر می گردد به میزان شناخت مدیران ارشد از آنچه که به واقع محیط زیست نامیده می شود که صدالبته با شکار و شکاربانی فاصله ای بعید دارد. در اینجا مشکلات نسبتا” پیچیده اند. از یک سو مدیرانی وجود دارند که اساسا” هیچ قرابتی با دانش محیط زیست ندارند؛ برای مثال تخصص رئسای سازمان حفاظت محیط زیست در طول سی و اندی سال گذشته را می توان مورد توجه قرار داد. اما در رده مدیران میانی، مشکل کمی پیچیده تر می شود؛ طی دو دهه اخیر دانشگاههای کشور ونیز دانشگاههای غیردولتی – پولی یا پولکی – خارج از کشور، در توزیع مدرک محیط زیست دست و دل بازی خارق العاده ای را از خود نشان داده اند. به همین سبب، در رده های میانی مدیران، افرادی حضور دارند که در عین اینکه دارای مدارک عالی محیط زیست می باشند، با بنیان های دانش محیط زیست بیگانه اند. مشکل زمانی دو چندان می شود که، این افراد تعلق به گروه کارمندان و کارشناسان قدیمی سازمان حفاظت محیط زیست، که هنوز تفکر شکار و شکاربانی را از ذهن خود پاک نکرده اند، داشته باشند. در نظام آموزشی کاملا” غلط ما، این امکان وجود دارد که شخصی، با مدرک لیسانس روان شناسی ، جغرافیا، جامعه شناسی، شیمی و غیره به دکترای محیط زیست برسد. در حالیکه منطق می گوید، کسی می تواند مدرک فوق لیسانس در رشته ای خاص را دریافت نماید که در همان رشته دارای مدرک لیسانس باشد و به همین ترتیب کسی می تواند مدرک دکترای رشته ای را اخدنماید که در همان رشته دارای مدرک فوق لیسانس باشد. در غیر این صورت، کارشناس روان شناسی، جغرافیا و غیره که تنها با گذراندن چند واحد درسی می تواند وارد رشته محیط زیست شود، حتا لیسانسیه محیط زیست هم به حساب نمی آید، چه رسد به مدرک پر طمطراقی چون دکترا! همین کارشناسان که بعدا” به عنوان مدیران میانی یا گردانندگان طرح های بزرگ ملی وارد عمل می شوند، یکی از جدی ترین موانع زیست محیطی امروز ایران به شمار می آیند. برای این قبیل افراد، بیش ترین جاذبه محیط زیست، حقوق ماهیانه آن است و لاغیر.

صحبت هایی از قبیل عشق به محیط زیست، عشق به حیات وحش، عشق به طبیعت، جان فشانی در راه محیط زیست و غیره نیز، جز شعارهای سرگرم کننده و پوپولیستی، معنای دیگری ندارد. در چنین شرایطی است که طرح هایی مانند واردات ببر سیبری، اُریکس عربی و سپس انتشار خبر تولد نخستین اُریکس ایرانی ، نقل و انتقال بی محابای گوزن زرد به گوشه و کنار ایران شکل می گیرند و صد البته نباید مورد نقد قرار گیرند. اما نقادان این قبیل اقدامات نیز حداقل در دو گروه قابل طبقه بندی می باشند؛ گروه نخست کسانی هستند که به هر دلیلی، سازمان حفاظت محیط زیست از همکاری با آنها امتناع می ورزد و هرگاه این مانع برداشته شود – گذشته این واقعیت را ثابت کرده است – به سرعت به طرف داران سازمان حفاظت محیط زیست می پیوندند. گروه دوم کسانی هستند که می کوشند، بر مبنای داشته ها و وسع علمی خود به نقد این قبیل اقدامات مبادرت نمایند. این گروه بیشتر به تارنماهایی روی می آورند که بر حسب تشخیص خود، به مناسب ترین وجه از منافع محیط زیست حمایت می نمایند. از آنجا که، درِ نقادی بسته است، درِ تارنماها نیز باید بسته شود.

۴) قدرت طبیعت ستیزان؛ طبیعت ستیزان، تنها تیشه به ریشه خود می زنند، زیرا ستیز با طبیعت، حتا اگر از دیدگاه بسیار تنگ نظرانه انسان محور یا anthrpocentric به آن نگریسته شود، چیزی جز نابودی زیربنای حیات معنوی و مادی مان نیست. از این رو طرف بازنده، همواره انسان است و نه طبیعت. پس طبیعت ستیزان که در ظاهر قدرتمند می نمایند، قدرت خود را نه از ضعف طبیعت، که از ضعف و عدم تحرک به اصطلاح حامیان محیط زیست کسب می کنند؛ کسانی که در بیان حامی محیط زیستند و چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند. قبلا” گفته شد که طبیعت، سرانجام راه خود را می پیماید؛ چه ما را خوش آید و چه ناخوش آید.

۵) در مورد عدم حمایت یکپارچه نویسندگان محیط زیستی تنها به ذکر چند نکته بسنده می کنم. تا زمانی که تشکلی زیست محیطی وجود نداشته باشد، یکپارچه سازی حمایت ها نیز به وجود نخواهد آمد. ایجاد یک تشکل، مثلا” با نام کانون نویسندگان محیط زیست، می تواند مفید باشد. اما بیاییم و واقع بین باشیم. اخبار، مقالات، نظریه ها و اطلاعاتی که توسط تارنماها انتشار می یابند یا می یافتند، در اکثر موارد موضوع هایی جدی را مطرح می نمودند یا می نمایند، در حالیکه برخی مخاطبین، از طریق کامنت های خود، بخصوص با برچسب های متحرک و واقعا” لوس – واژه دیگری به ذهنم نمی رسد- و اظهار نظرهایی که همراه با شوخی های بسیار بسیار بی جاست، نه تنها اعتبار خود، که اعتبار تارنما را نیز خدشه دار می کنند. در این شرایط مخاطبین نیز قصور زیادی را مرتکب گردیده اند. من نمی دانم این قبیل مخاطبان، از کجا و چگونه به این نتیجه رسیده اندکه می توانند درباره جدی ترین موضوع های روز، لطیفه یا اصطلاحا” Joke بسرایند. در این قبیل کامنت ها اصطلاح های لمپنی از قبیل داش دمت گرم، ای ول بابا و مانند آن کم دیده نمی شود. هیچ ضرورتی وجود ندارد، انسان در هر زمینه ای ابراز وجود کند و ثابت کند که مام هسَیم ! باید این سنت ایرانی را ترک کرد که همه ایراد ها و مشکلات را در دیگران جستجو نمود؛ ما نیز ایراد داریم و ما نیز اشتباه کرده ایم و می کنیم و باید اشتباهات خود را بپذیریم. اعتراف به اشتبا، خود نزدیک شدن یک گام به حل بخشی از مسئله است.

۶) قانونی بودن فیلترینک مهار بیابان زایی؛ اولا” با کاربرد اصطلاح فیلترینگ به شدت مخالفم؛ این عمل مسدود سازی یا انسداد است و نام گذاری خارجی، تأثیر مخرب آن را نمی کاهد. عمل مسدود سازی تارنماها بیش و کم شبیه اقدامی است که در گذشته شهرداری با دکان ها و مغازه های غیر مجاز انجام می داد و رسما” درِ آنها را گل می گرفتند و با یک ردیف خشت، ورودی مغازه و دکان را مسدود می کرد. اما آیا در عصر اطلاعات هم می توان از همان شیوه قدیمی گل گرفتن استفاده کرد و این عمل درست است؟ . سال هاست که ورود به پایگاه انگلیسی زبان بنیاد حفاظت از طبیعت WWF نا ممکن گردیده است. به هنگام جستجو در پی اسامی علمی (لاتین) برخی گیاهان و جانوران نیز، همین دشواری وجود دارد. پایگاههای اینترنت فراوانی وجود دارند که از طریق آنها می توان به کتب و نشریات علمی روز، بدون پرداخت وجهی دست یافت؛ متأسفانه مهم ترین این پایگاهها نیز مسدود گردیده اند. در شرایطی که حتا ناشر کتاب خودِ من برایم سهمی از آنچه نوشته ام قایل نیست و خود نیز – مانند بسیاری دیگر از محققین آزاد- توان مالی خرید کتب گران قیمت پارسی و خارجی را ندارم، چگونه باید به اطلاعات روز دست یابم؟. اگر در تارنمایی مطلبی خلاف واقع انتشار یافته است، می توان پاسخ آن را نوشت، مطلب را اصلاح کرد، واقعیت امر را بیان کرد و یا کلا” مطلب را از تارنما حذف کرد، ولی بستن یک تارنمای علمی، آنهم در قد و قامت مهاربیابان زایی، تارنمایی که توانست خود را در سطح جهان مطرح کند، اقدامی غیر قابل توجیه است. آیا نشریات دانشگاه تهران، سازمان حفاظت محیط زیست یا موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع می توانند به تنهایی کل نیاز علمی کشور را برطرف نمایند؟ . سازمان حفاظت محیط زیست که حتا قادر نبود نشریه خود را حفظ کند، چگونه در مقابل چنین اقدام هایی که به نفع محیط زیست بوده و باری را از دوش مسئولین بر می داردو آن برنامه تنویر افکار عمومی را که سازمان از بدو تأسیس خود توان اجرای آن را نداشت، بدون هر چشم داشتی به اجرا در می آورد، سکوت می کند؟گویا در مجلس شورای اسلامی نیز فراکسیونی زیر عنوان فراکسیون محیط زیست وجود دارد؛ جواب یا واکنش نمایندگان مردم به این قبیل اقدامات چیست؟. هرچند من پی گیر این موضوع نبوده ام که آیا نمایندگان مردم نسبت به این قبیل اقدامات واکنشی نشان داده اند یا خیر، ولی تداوم مسدود ماندن مهار بیابان زایی گویای عدم پی گیری نمایندگان مردم می باشد.

۷) علی رغم تمامی توضیحاتی که در بالا ارائه گردید، بر این باورم که موضوع های یاد شده بیشتر جنبه حاشیه ای داشته و به هیچ وجه مسئله اصلی ما به شمار نمی آیند. فراموش نکنیم زمانی که اروپای در حال صنعتی شدن، هم زمان مشغول ساختن بنیان های علمی و بنای بلند بالای اندیشه حفاظت از طبیعت بود، کشور ایران زیر سلطه ایل قاجار قرار داشت و یکی از سیاه ترین دوران های تاریخ خود را سپری می کرد. در حالیکه در اروپا طبیعت شناسان بزرگ یکی بعد از دیگری به بیان نظریات خود می پرداختند- زمین شناسی، گیاه شناسی، جانورشناسی، جغرافیای جانوری، جغرافیای گیاهی، تقسیمات بیوژئوگرافیک زمین، اکولوژی جانوری و گیاهی، خاکشناسی و بسیاری دیگر از این قبیل- در ایران حتا یک نفر دانشمند در زمینه های یاد شده وجود نداشت. قاجارهای وطن فروش، زنباره و شکارچی، گونه های جانوری شکارچی پسند را به خوبی می شناختند، لیکن هرگز نکوشیدند قدمی در راه شناخت هرچه بهتر این جانوران بردارند. در حقیقت شکل گیری کانون شکار در سال ۱۳۳۵، در امتداد همان تفکر شکارچی گری قاجاریه بود. گسترش این تشکیلات به سازمان شکاربانی و نظارت بر صید و سپس سازمان حفاظت محیط زیست نیز نتوانست تغییری در طرز نگاه مدیریت سرزمین و جامعه نسبت به طبیعت ایجاد نماید.

۸) واژه محیط زیست در تاریخ و فرهنگ ما فاقد هرگونه پیشینه است. به همین دلیل در اوایل دهه پنجاه خورشیدی و زمانی که به ناگاه سازمان شکاربانی و نظارت بر صید به سازمان حفاظت محیط زیست تغییر نام داد، نه در بین مسئولین محیط زیست و نه در میان دانشگاهیان، کسی با این واژه آشنایی نداشت و به همین سبب پیشتازان فکری محیط زیست در ایران سراسیمه به لغت نامه های عمومی خارجی روی آوردند و در به در به دنبال واژه محیط زیست و معنی آن می گشتند. از آنجایی که من نمی دانم در فرهنگ ما وجود ندارد، سرانجام دانشمندانی پیدا شدند که یکی آغاز حفاظت از طبیعت را به خشایار شاه نسبت می داد و دیگری به مکتب معماری Environment دهه شصت میلادی! . جالب اینجاست که تا به امروز، حتا در مجموعه قوانین حفاظت محیط زیست، تعریف مشخصی از محیط زیست – مانند آنچه در مورد آلودگی آب، هوا، پارک ملی و غیره انجام گرفته – ارائه نشده است. واضح است که در اینجا بحث تنها بر سر واژه شناسی نیست؛ هر واژه و اصطلاحی بر حسب ضرورت زمانه و در فضای تاریخی- فرهنگی خاص خود پدید می آید و هرگاه این ضرورت از میان رود، آن واژه نیز به خودی خود محو و نابود می شود. در طول دهه های متوالی عده ای کوشیدند، واژه های فسیل شده زبان پارسی را مجددا” احیا کرده و بدان ها جان مجدد ببخشند، ولی این کوشش همواره با شکست مواجه گردید، زیرا واژه ها زمان، مکان و ضرورت خود را از دست داده بودند. به همین ترتیب نمی توان واژه ای مانند محیط زیست را به ناگاه و بدون بررسی تاریخ و نیز علل پیدایش آن وارد زبان و فرهنگ دیگری نمود. ولی این اتفاق در ایران رخ داد و حاصل آن همانی شد که امروز مشاهده می شود؛ بی فلسفگی محیط زیست در ایران!

۹) سالیان دراز بناهای مخروبه ای در گوشه و کنار سرزمین کهنسال ما یافت می شد. دیگرانی آمدند و ضمن غارت

بخش هایی از آن به ما آموختند که این بنا تخت جمشید است و آن یکی چغازنبیل و دیگری معماری دوران صفویه است و یکی شاهکار مهندسی شیخ بهایی در آبیاری و الی آخر و این همه واجد ارزش است؛ ماهم پذیرفتیم که چون خارجی ها این همه را واجد ارزش می دانند، پس حتما” ارزشمند است. اما از آنجا که در فرهنگ ما عمدتا” ریال و تومان است که واجد ارزش به حساب می آید، از ته دل و صمیم قلب این ارزش ها را نپذیرفتیم. وضعیت در مورد محیط زیست نیز بیش و کم همین است؛ از ارزش طبیعت شنیدیم و خواندیم، ولی چون تنها خرید و فروش چوب و زمین و آب و مالکیت شخصی برایمان به عنوان ارزش قابل درک بود، ضمن پذیرش ظاهری ارزش های طبیعت، به واقع هرگز به ارزش های ذاتی آن نیندیشیدیم. دوست بزرگواری که متخصص شهرسازی است می گفت؛ تو فکر نکن ما به دنبال حفظتخته سنگ های تخت جمشید، آجرپاره های چغازنبیل، سی و سه پل و یا مادی های اصفهان هستیم؛ آنچه که مهم است، روح تاریخی نهفته در این بناهاست و در حقیقت همین روح تاریخی موجود در بناهاست که اولا” ما را با گذشته مان، با تاریخ مان و با سرزمین مان پیوند می زند و ثانیا” سرزمین و تاریخ ما را از دیگر سرزمین ها و نیز تاریخ و فرهنگ دیگر اقوام متمایز می سازد. همین کلام منطقی را می توان درباره طبیعت سرزمین مان بکار برد؛ همین کوهها، جنگل ها، استپ ها، بیابان ها، تالاب ها، رودخانه ها و دریاها و دریاچه ها هستند که به طبیعت سرزمین ما هویت می بخشند و آن را از دیگر سرزمین ها متمایز می سازند. دماوند، دنا، زردکوه، شیرکوه، بزمان، سهند و سبلان تنها منابعی برای تأمین قرضه جهت سد سازی نیستند؛ این پدیده ها بخشی از هویت ما و به واقع بخشی از خودِ ما را تشکیل می دهند. این همه تشکیل دهنده نشانه های طبیعی سرزمین ما می باشند؛ طبیعت سرزمین ما هویت خود را از همین عناصر کسب می کند و ما نیز بخشی مهم از هویت خود را از طبیعت سرزمین مان دریافت می داریم. واضح تر گفته شود؛ هویت ما، بیش و پیش از هر چیز توسط طبیعت سرزمین مان شکل گرفته است، زیرا واقعیتی غیر قابل انکار است که تکوین محیط طبیعی، مقدم بر شکل گیری محیط های انسان ساخت بوده است. از این رو حذف تدریجی نشانه های طبیعی سرزمین مان، از دیدگاهی دیگر به مثابه حذف تدریجی هویت خودمان نیز هست. آیا در درون شهرهای متراکم، آلوده،

آپارتمان های تنگ و زشتی که به اجبار باید در آنها زندگی کنیم، می توانیم هویت خود را حفظ کنیم یا باید آرام آرام خود را با واقعیت های محیطی جدید وفق داده و به موجودی جدید تبدیل شویم؟گیریم که این طور شود، آن موجود جدیدی که بدور از طبیعت و تأثیر عوامل سالم طبیعی پدید می آید، چگونه موجودی خواهد بود؟. سازگاری با عوامل محیطی همواره یکی از خصلت های ارزنده انسان بوده است، ولی بحث بر سر این است که، این سازگاری با چه عواملی صورت گیرد؟ آیا سازگاری با آلودگی هوا، آلودگی صوتی، شهرهای مملو از جمعیت، خودرو، تابلوهای تبلیغاتی،

نورپردازی های زننده، میدان های الکترومغناطیسی، زندگی در فضای تنگ و بدون آرامشی به نام آپارتمان و بسیاری دیگر از این قبیل می تواند سازگاری را به وجود آورد که به تکامل انسان، یعنی پویش زیست شناختی او به سمت کمال هرچه بیشتر، کمک نماید؟

۱۰) آرام آرام نشانه های طبیعی سرزمین مان از بین می روند و همراه با حذف این نشانه ها، ما نیز – بدون آدرس و نشانی شده- در سرزمین خود سرگردان می شویم؛ دریاچه هامون رفت، طشک ، بختگان، بیضا، کمجان، آهوچر رفت، دریاچه اورمیه، تالاب یادگارلو، قپی، حسنلو رفت، هورالعظیم در حال رفتن است، جنگل های هیرکانی قطعه قطعه یا کف تراشی می شوند، یا به ویلا تبدیل می گردند و یا با گیاهان بیگانه آرایش می شوند، جنگل های زاگرس درحال نابودی اند، درختزارها به استپ و استپ ها به استپ بیابانی و استپ های بیابانی به بیابان تبدیل می شوند و الی آخر! این همه از آنجا ناشی می شود که ما هنوز به ارزش های واقعی و ذاتی طبیعت پی نبرده ایم؛ شاید زیاد خوانده باشیم، زیاد گفته و نوشته باشیم، ولی آنچه از دل بر نیاید، لاجرم بر دل هم ننشیند. بزرگ ترین مسئله زیست محیطی ما، در عدم شناخت ما درباره فلسفه حفاظت از طبیعت و منابع اکولوژیک نهفته است. هرگاه به این مشکل فایق آییم، باقی مانده مسائل با سهولت بیشتری قابل حل خواهند شد.

پی نوشت:

نقدی به اشاره استاد بهرام سلطانی ؛ توسط بهروز حسنی مهموئی