بایگانی “رسانه ها”

از “موانع طبیعی” تا “محیط ایست”

جمعه, ۱۴ مهر, ۱۳۹۱

در ستون نیش و نوش یکی از هفته­ نامه ­های محلی دیار بختیاری، مطلبی در حوزه منابع طبیعی و محیط زیست منتشر شده است که به­ نظر رسید بازانتشارش می­ تواند برای خوانندگان گرامی این تارنما جالب باشد.

 هفته نامه زردکوه، به­ عنوان یکی از نشریات محلی قدیمی استان چهارمحال و بختیاری با حدود ۲۳ سال سابقه فعالیت، در هزار و چهل و دومین شماره­ اش در مورخ ۱۱ مهرماه ۱۳۹۱ ستون پرطرفدار “نیش و نوش” خود را به سخنان عالی­ ترین مقام اجرایی استان در ارتباط با مقاومت­ ها و برخوردهای ادارات منابع طبیعی و حفاظت محیط زیست در ماجرای سدسازی­ های پرحاشیه در این دیار اختصاص داده است.

اظهارنظرهای این مسئول عالی­ رتبه در منطقه بسیار تأمل­ برانگیز بوده و نگارنده را به یاد سخنان رییس دولت نهم و دهم انداخت که آشکارا منابع طبیعی را سدّ راه توسعه کشور نامید! سخنانی که ناباورانه می ­تواند تبعات نگران کننده ­ای به دنبال داشته و آرمان­ های بلند و آموزه­ های مندرج در اصل ۵۰ قانون اساسی را به چالش کشاند.

این طنز تلخ و طنّازانه را در که در این شماره از هفته­ نامه زردکوه منتشر شده است، در زیر با شما به اشتراک گذاشته می­ شود:

والی ولایت بختیاری و محال اربعه، عمیقا” اهل مطایبه و مسجوع سخن گفتن بود و برای هر اداره­ای، نامی هم ردیف و قافیه راست کرده بود.

روزی در محضر او بودم که باز داد سخن داد و چنان که افتد و دانی به طنز و کنایت، کلماتی بر زبان راند. این ابیات همان دم مرا در نظر آمد:

 فرمود: منابع طبیعی در اصل، موانع طبیعی­ ست

چون موی دماغ پیشرفت است، چون هیچ محاسنی در آن نیست؛

یک عده مزاحم تهی مغز

با نمره­ی تک، نه هجده و بیست!

انداخته ­اند سنگ در راه

این سنگ­ پرانی علتش چیست؟!

دستور من این بود صریحا”

اسماء مزاحم شود لیست؛

پرتاب شوند از سر کوه

یک دوّمشان اگر که کافی­ ست؛

تا جرأت سدّ شدن نیابند

با ماده و تبصره که قاطی­ ست …؛

بر کله و مغز هر مزاحم

کوبیدن بی ­بهانه بد نیست!

* * *

آن روی دگر «محیط ایست» است

ترکیب غلط «محیط» با «زیست» است؛

این هر دو اداره سدّ راهند

آن کس که خرابشان کند کیست؟

گر مانع پیشرفت گردند

با تابلو «کار ممنوع» و «ایست»؛

شخصا” بروم به لردگان تا

تخریب شوند با دو امضا !

و باز مکتوبی پاراف شده را رونمایی فرمود که از دیدن آن محفوظ شده و ایضا” سرودم:

مدیری داده دستور و معاون

نوشته پای آن پرت و پلاها؛

هم­ اکنون نامه را آورده ام تا

ببینیدش شماها ای بلاها؛

پس از آن می­فرستم هی کپی­ ها

برای ناکجاها و کجاها؛

که این پاراف کردن هست نوبر

ببینید و بخندید و هاهاها !

«منابع» را چنین گافی «طبیعی» ست

ندارد گاف آن، چون و چراها؛

ولی این نامه را که طنز محض است

نخواهم داد این ایام از دست!

پاسداری از طبیعت وطن

یکشنبه, ۹ مهر, ۱۳۹۱

در پاسداشت انتشار هزارمین شماره از روزنامه تهران امروز در هشتمین روز از مهرماه ۱۳۹۱ و به پاس زحمات و تلاش های خبرنگاران حوزه محیط زیست آن روزنامه در بازتاب رخدادهای محیط زیستی کشور – خصوصا منطقه زاگرس و دیار بختیاری – نگارنده یاداشتی را در چهارمین صفحه از ویژه نامه تهران امروز منتشر کرده است که با خوانندگان گرامی این تارنما به اشتراک گذاشته می شود:

 

در مواجهه با رویکرد محوری و استراتژیک مشارکت شهروندان و جوامع محلی در موضوعات حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور؛ کمبود ابزارهای اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی موثر در سطح جامعه، کمینه حساسیت مردم و مسئولان به رخدادهای تلخ محیط‌زیستی را به‌دنبال داشته است. نقیصه‌ای که همواره برنامه‌های آموزشی و جلب مشارکت مردم در حوزه محیط‌زیست و منابع طبیعی را به چالش کشانده و متولیان این حوزه را دل نگران کرده است.

در راستای تحقق ضرورت افزایش سطح آگاهی و حساسیت مردم نسبت به موضوعات محیط زیستی، با اهداف مشارکت مردم، بهره‌برداران و مسئولان در پیشگیری و مقابله با مولفه‌های تخریب طبیعت و محیط‌زیست، رسانه‌های نوشتاری کشوری و محلی می‌توانند به‌عنوان یکی از موثرترین ابزارهای کاربردی مطرح باشند.

 البته فراموش نکنیم که این ماجرای سطح حساسیت‌ها و انگیزه‌های عمومی برای حمایت از محیط‌زیست و طبیعت فقط محدود به روزنامه‌ها و رسانه‌های نوشتاری محلی و کشوری که فاقد یک صفحه ثابت محیط‌زیستی هستند نشده و وضع آن در میان دیگر ابزارهای رسانه‌ای و آموزشی کشور غم‌بارتر است! شوربختانه با نظری به محتوای کتاب‌های درسی مقاطع ابتدایی و متوسطه آموزش و پرورش کشورمان هم در می یابیم که حجم آموزش‌های مربوط به حوزه منابع طبیعی و محیط زیست در این کتاب‌ها که به کودکان و نوجوانان ما آموزش داده می‌شود تا چه اندازه ناچیز و در کمینه ممکن قرار دارد، رسانه ملی هرگز به شکلی سزاوار و مسئولانه، در برنامه‌هایی مستمر به بیان ارزش‌های منابع طبیعی و تحلیل مسائل حوزه منابع‌طبیعی و محیط‌زیست کشور نپرداخته، ردپای مشخص و درخوری از آموزش‌ها و دغدغه‌های محیط‌زیستی در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی ما دیده نمی‌شود و خلاصه اینکه برنامه‌های مدون و جامعی که دارای توانمندی‌های ظرفیت‌سازی اطلاعاتی و فرهنگی در جامعه باشد، در برنامه‌های میان‌مدت و بلند مدت توسعه‌ای کشور کمتر دیده می‌شود تا در این رهیافت شاهد افزایش حساسیت‌ها و علاقه روزافزون مردم کشورمان در حوزه منابع طبیعی و محیط‌زیست باشیم!

روزنامه پرمخاطب تهران ‌امروز، یکی از معدود روزنامه‌های فعال در حوزه محیط‌زیست و منابع طبیعی کشور بوده که همواره هوشیارانه و شجاعانه، به‌صورت کارشناسی به تهدیدهای طبیعت وطن – به وی‍ژه طبیعت سرزمین بختیاری و منطقه زاگرس میانی – پرداخته و با اطلاع رسانی و نقدهای کارشناسی از رخدادهای تلخ محیط‌زیستی، دین خود را به این آب و خاک ادا کرده است.

از روزهای آغازین فعالیت‌های نگارنده به عنوان عضو کوچکی از جمع فعالان محیط‌زیستی کشور؛ شاهد بوده که خبرنگاران پرتلاش بخش محیط‌زیست تهران‌امروز، دغدغه‌مندانه لکنت‌های مدیریتی و تهدیدهای «توسعه پایدار» در کشور و زاگرس میانی را به چالش کشیده و با روحیه‌ای خستگی‌ناپذیر، بی‌پرده به ظرفیت‌ها و تهدیدهای پیش‌روی زیست بوم‌های کم‌همتای کشور پرداخته و با نقدهای کارشناسی، برای پایداری کیفیت زیستن در طبیعت ایران و زاگرس، سزاوارانه به روشنگری مشغول بوده‌اند.

خسته نباشی و دست مریزادی جانانه به خبرنگاران عزیز و پرتلاش محیط زیستی در روزنامه تهران‌امروز که هوشیارانه اخبار و موضوعات مربوط به حوزه محیط زیست و منابع طبیعی منطقه زاگرس و دیار بختیاری را مسئولانه و شجاعانه پوشش می‌دهند. نگارنده به سهم خود تلاش های ارزنده این روزنامه در دفاع و پاسداری از طبیعت وطن را ارج نهاده و در آستانه انتشار هزارمین شماره این رسانه نوشتاری، برای همه دست‌اندرکارانش بهترین‌ها را آرزو دارم.

واکنش های امیدبخش در ماجرای تخریب فضای سبز درختی مدرسه ملاصدرای بروجن

سه شنبه, ۲۱ شهریور, ۱۳۹۱

در ادامه اعتراضات و واکنش های سزاوارانه فعالان محیط زیستی و برخی از آموزگاران و دانش آموزان بام ایران نسبت به رخداد تلخ قطع درختان در فضای سبز یکی از مدارس شهر بروجن، واکنش های قاطعانه و کم سابقه فرماندار و نماینده مردم منطقه در مجلس شورای اسلامی از جمله اتفاقات امیدبخش رخ داده در روند پیگیری های آن ماجرای ضدفرهنگی و تأمل برانگیز است.

واکنش های هوشمندانه و دلسوزانه ای که اگر سزاوارانه تا حصول نتیجه ادامه پیدا کنند می توانند این امیدواری را در میان دوستداران و فعالان محیط زیستی بوجود آورد که؛ مدیران دستگاه ها و نهادهای دولتی متوجه می شوند که برای صدور چنین دستورات نابخردانه ای باید آمادگی پرداخت هزینه هنگفتی را داشته باشند و بی شک ترس از پرداخت چنین هزینه سنگینی، کاهش چشمگیر صدور اینگونه فرمان های درخت ستیزانه را به دنبال خواهد داشت.

و اما حیرت آورتر از خود این رخداد غیرفرهنگی و به دور از شأن فرهنگی شهروندان بروجن، واکنش های سطحی برخی از مدیران و مسئولان آموزش و پرورش استان است که به جای عذرخواهی رسمی از شهروندان و دلسوزان منطقه و برخورد سزاوارانه و عبرت آموز با عوامل این حرکت غیرفرهنگی، ناباورانه به دنبال انحراف افکار عمومی و مطرح کردن موضوعات فرعی ماجرا مثل تعداد دقیق درختان قطع شده و یا سن واقعی آنها هستند!

در حالی که اعتراض معترضان در این ماجرا؛ به نادیده گرفته شدن حرمت درختان به عنوان آیه های خداوندی، آن هم در یک فضای آموزشی و بوسیله متولیان فرهنگ جامعه است و اینکه تعداد واقعی درختان قطع شده چندتا و سن آنها چقدر بوده است، تأثیری در باورهای اخلاق محیط زیستی و فرهنگی معترضان نداشته و هیچ توجیه قابل قبولی برای انجام این حرکت غیرفرهنگی و بدآموزانه به دنبال نخواهد داشت.

واکنش های قاطعانه امیرعباس سلطانی نماینده مجلس شورای اسلامی و فتاح کرمی فرماندار بروجن در قالب گفتگو با خبرگزاری مهر را می توانید در اینجا و اینجا بخوانید.

در همین رابطه:

– خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا): طبیعت عامل قطع درختان مدرسه شاهد بروجن را مجازات کرد

سدسازان هم، منتقدان را به دادگاه کشاندند!

سه شنبه, ۱۰ مرداد, ۱۳۹۱

مطالب منتشره بر روی درگاه مجازی آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز)، حکایت از آن دارد که این خبرگزای سزاوارانه به عنوان یکی از ارزشمندترین و پرمخاطب­ ترین پایگاه­ های خبری حوزه محیط زیست و منابع طبیعی منطقه بختیاری و زاگرس میانی در بین فعالان و دوستداران این سرزمین مطرح بوده است. این آژانس خبری جسورانه و بی­ پروا پایگاهی مجازی برای انتشار مطالب و دیدگاه های انتقادی فعالان اجتماعی و محیط زیستی زاگرس میانی نسبت به آسیب­ های سدسازی در حوزه­ های طبیعی و انسانی این منطقه بوده که بالاخره سدسازان قدرتمند در «شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران» تحمل­ شان تمام شد و با طرح دعوا در شعبه ۴ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، مدیر مسئول آن را به جرم “نشر اکاذیب” و “تشویش اذهان عمومی” به دادگاه کشاندند.

نگارنده نیز قبلا”­به چنین اتهام­ هایی به دادگاه فراخوانده شده که رهیافت آن تجربه اندکی در این خصوص است که مرهون الطاف دوستان حقوق­دان بود. با توجه به تشابه اتهام­ های منتسبه در زیر اشاره­ کوتاهی به جنبه­ های حقوقی آن ماجرا می­ شود؛

بر اساس قوانین و مقررات جاریه حکومتی کشور؛ برای اثبات هر اتهامی –  برای هر یک از عناوین مجرمانه –  وجود عناصر اساسی و تشکیل دهنده جرم ضروری و الزامی است و از مهمترین این عناصر، مؤلفه سوء­نیت بوده و مسلما” این عنصر بایستی در هر عمل مجرمانه ای مستتر یا مشهود باشد.

ابتدا؛ محتوای مطالب عنوان شده در این رسانه مجازی پیرامون موضوع آسیب­ های محیط­ زیستی و اجتماعی ناشی از سدسازی­ های “شرکت آب و نیرو” در منطقه زاگرس میانی – خصوصا” سد گتوند – که مورد ادعای “شرکت آب و نیرو” است، نه تنها مستندا” و مستفاد از شواهد عینی موجود در منطقه، گزارشات رسمی و اصول علمی انکارناپذیر بوده، بلکه رفتاری مطالبه محورانه در راستای تحقق اصل ۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می باشد که ازجمله حقوق حقه همه شهروندان ایرانی است. (اصل ۵۰ قانون اساسی: در جمهوری اسلامی حفاظت از محیط زیست که نسل امروز و نسل های بعد باید در آن حیات اجتماعی رو به رشدی داشته باشد وظیفه عمومی تلقی می گردد، از این رو فعالیت های اقتصادی و غیر آن که با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران آن ملازمه پیدا کند ممنوع است)

بعد؛ آژانس خبری بختیاری نیز به عنوان یک رسانه رسمی، قانونی و مستقل مردمی فعال در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی؛ با الهام از اصول ده­ گانه «تعهدنامه مردمی» یا «مرام نامه» محیط زیست کشور، معتقد است که محیط زیست تضمین کننده حیات رو به رشد نسل کنونی و نسل های آینده است و باید مورد حفاظت و حمایت قرار گیرد و با اطمینان از اینکه دستیابی به صلح و توسعه پایدار و حفظ محیط زیست از طریق تقویت اندیشه زیست محیطی، فرهنگ سازی و ارتقاء دانش و آگاهی­ های عمومی تحقق می یابد، این رسانه هم تلاش در این جهت را از اهم وظایف خود تلقی می کند؛ و مطالبی که در طی چند سال فعالیت این رسانه در حوزه محیط زیست منتشر شده است، خود شاهدی بر این مدعا است و همواره تلاش شده است تا ایبنانیوز مدافع و دیده ­بانی دلسوز برای طبیعت زاگرس و کشور باشد.

بنابراین ملاحظه می­شود که محل موضوع بحث اولا” در حوزه فعالیت و رسالت ذاتی این رسانه به حساب می آید، ثانیا” شواهد عینی و غیر­قابل­ انکار و گزارش های کارشناسان مستقل محیط زیستی حکایت از آن دارد که مطلبی کذب و غیر ­واقعی منتشر نشده است و ثالثا” نامی از شخص یا فرد خاصی آورده نشده است که مسلما” عنصر مادی عنوان اتهام انتسابی را ساقط می نماید.

بنابراین طرح چنین شکایات غیر­واقعی خلاف اصول و قوانین جاریه در کشور جمهوری اسلامی ایران بوده و در واقع نوعی تهدید افکار عمومی در راستای مشارکت برای پاسداری و صیانت از محیط زیست و منابع طبیعی کشور است. مع­ الوصف شکایت مطروحه فاقد وجاهت قانونی، غیر موجه و غیر مستدل بوده و انتظار می رود محاکم قضایی قرار بر رد این شکایت صادر کنند.

باشد که در آینده کمتر شاهد چنین برخوردهای طبیعت گریزانه ای از سوی هر نهاد مسئولی در کشور باشیم. انشاالله …

می توانید شرح کامل ماجرای به دادگاه کشانده شدن مدیر مسئول ایبنانیوز توسط “شرکت آب و نیرو” را در پایگاه خبری سبزپرس بخوانید.

یادداشتی که بارها ارزش بازانتشار دارد

جمعه, ۳۰ تیر, ۱۳۹۱

همزمان با برگزاری مراسم بزرگداشت یکمین سالگرد همراه عزیزمان – یاسر انصاری مدیر پرتلاش و دوست داشتنی پایگاه خبری سبزپرس و بنیان­ گذار کانون عالی فضای سبز و محیط زیست ایران – در ۲۲ ام تیر ماه ۱۳۹۱؛ دوست خوب­ مان محسن حیدری عزیز از دیار گرم خوزستان – مدیر آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز) و رئیس هیأت مدیره مؤسسه نوسازی و توسعه پایدار بختیاری – یاداشتی متفاوت و پربار و از دریچه ­ای دور و غریب با زمانه نگاشته و در فضای مجازی سبزپرس به یاسر و رهروانش هدیه کرده است.

حیفم آمد این یادداشت تأمل­ برانگیز را با خوانندگان و همراهان گرامی”طبیعت بختیاری”به اشتراگ نگذارم؛

باشد که افتخار کند سرزمین ایران به چنین پاسدارانی که بی­ منت و سخاوتمندانه حرمتش را پاس می­ دارند.

یاسر انصاری؛ اسطوره ی جنگلبان ابدی

۱- کوچکتر که بودیم، مدارس ابتدایی، نام حقیر “ابتدایی” بر خود نداشت؛ “دبستان” بود. و در ادبستان، سرفصل مصوب کتاب فارسی، فقط آموزش زبان پارسی نبود؛ آموزش رسم پارسی و پارسایی هم بود. هم از این رو دبستانی که بودیم، خون زندگی در رگ اسطوره جاری بود. اسطوره ها جمعشان جمع بود. دبستانی که بودیم، اسطوره هنوز از متن روایت بیرون نرفته بود؛ “پطروس” انگشت خود را در رخنه ی سیل بند روستایی در اروپای غربی فرو می کرد تا خطر شکست سد، مردم پائین دست را تهدید نکند. یادتان هست چه حس غروری داشتیم وقتی که مردم روستا، فردای آن روز پیکر نیمه جان این کودک را پیدا کردند و چقدر برایش گریستیم؟ در کودکی های ذهن ما، پطروس در قامت یک قهرمان بلامنازع زندگی می کرد تا اینکه درسمان به “دهقان فداکار” رسید. اسطوره به ما نزدیکتر شده بود؛ از اروپای غربی به کوهستان های ایران آمده بود. اسمش هم دیگر غریبه نبود؛ آشنا بود؛ “ریزعلی خواجوی” در کودکی های ذهن ما، جای پطروس را گرفت؛ دهقانی که در شبی سرد، خسته از کار روزانه، با فانوسی در دست، چون نقص فنی راه آهن را دید و قطار مسافربری را در خطر یافت، در آن سرمای دیجور، پیراهن خود را بر سر چوبدست می کند و با ریختن نفت فانوس بر روی آن، مشعلی می سازد تا قطار را از خطر آگاه کند. ریزعلی هم مثل پطروس موفق می شود. قطار ترمزکنان می ایستد و در دره سقوط نمی کند. یادتان هست راهبر قطار و مسافران از صمیم قلب از ریزعلی تشکر می کردند؛ یادتان هست حتی ما که مسافر آن قطار نبودیم، چقدر اشک شوق ریختیم؟ و به این ترتیب، قاب اسطوره در ذهن ما پر از تصویر و نام این “مرد” شد. سلطنت اسطوره ادامه داشت تا درسمان به “جبار باغچه بان” رسید. اسطوره باز هم به ما نزدیکتر شده بود؛ از روستا به شهر آمده بود. برای ما که هرگز فانوس و چوبدست نداشتیم، تصویر دهقان فداکار اگرچه عزیز بود، باز هم تصویر یک “دیگری” بود که در جغرافیای مبهم غیرشهری و در زادبومی جدا از سرنوشت ما – شهر – زندگی می کرد. ریزعلی فانوس و چوبدست و احتمالاً لهجه داشت. اما “جبار باغچه بان” به ما شبیه تر بود. در همین کوچه های شهر ما زندگی می کرد. مردی که عمر و جوانی اش را گذاشت تا به کودکان لال و کر، خواندن و نوشتن بیاموزد. آموزگار “عاشق” ی که به کودکان گفت: “من در حیرتم که پنجره برای عده ای مهم است هنوز**” و بی پنجره نگریستن را به کودکان آموخت.

۲- بزرگتر که شدیم، گفتند حالا در مقطع “متوسطه” هستید. دانسته هایمان را مرور کردیم؛ متوسط یعنی چه؟ یعنی میانگین. اگر متوسط یعنی میانگین، “متوسطه” یعنی چه؟ یعنی میانمایگی؟! در آنجایی که دیگر نامش “دبیرستان” نبود، ما محکوم به میانمایگی شدیم؛ و آموختیم چگونه معدل نادانی و خمودگی های موجود در جامعه باشیم. در کتابهای مقطع متوسطه، صحبت از اسطوره نبود. آموختیم که اسطوره ها مربوط به مقطع “ابتدایی” زندگی بشر بودند؛ زمانی که علم، هنوز نور خود را بر زندگی نتابیده بود. در مقطع متوسطه، تصویر اسطوره ای از انسان، جای خود را به مورفولوژی داد. و ما آموختیم که انسان هم جانوری از رسته ی پستانداران است و البته خطرناکترین آنها. در تشریح اسکلت و اجزای بدن؛ برای اولین بار با زند زیرین و زند زبرین و نقش مهم آنها در زندگی خود آشنا شدیم و نیز از اینکه فهمیدیم هر یک از ما صاحب یک دو جین جزیره اختصاصی به نام “جزایر لانگرهانس” درون شکم مان هستیم، حس ناب “زمین خواری” را هرچند برای لحظه ای گذرا در خود احساس کردیم. ما بزرگ شده بودیم و در مقطع متوسط الحالی و میانمایگی، اسطوره را از ذهن و زندگی مان رانده بودیم.

۳- بزرگتر که شدیم، با یک مدرک دانشگاهی و یک خانه و زندگی و شغل خوب، در خلوت خود، گویی هنوز دنبال چیزی می گشتیم. صفحات مطبوعات پر از رویدادهای ناگواری بود که از شنیدنش ناراحت می شدیم و همزمان، برای جلوگیری از آنها احساس ناتوانی می کردیم و به این ترتیب تمام “خستگی های انسان بودن” را در خود احساس می کردیم. خبر نابودی جنگل ها، خشکیدن تالابها، مردن رودخانه ها و… وجدان ما را صدا می زد. و ما همچون مشرکان و کافران “بی عمل” ی که خسته از ظلم خویشتن، در تناقضی بی پایان، همزمان در انتظار گشایشی هستند، از انسان بودن خود شرمنده بودیم. و اینچنین به مرز زایش اسطوره رسیدیم؛ گاه ی که انسان از انسان بودن خود شرمنده می شود؛ اسطوره زاده می شود. و مگر نخستین کارویژه اسطوره، نجات انسان از تیغ تیز خویشکاوی نیست؟ اسطوره، یعنی تلاش جمعی، قاعده مند و سازمان یافته برای تبرئه کردن “انسان”ی که در دادگاه وجدان عصر خویش در حال محاکمه است. حس پنهان انتظار ما را فراگرفته بود. باور نمی کردیم که انسان اینقدر ضعیف باشد که شاهد خاموش نابودی جنگل ها، خشکیدن تالابها، مردن رودخانه ها و… باشد. “یاسر انصاری کجوری” در قامت یک پیامبر، مسئولیت های انسان و توانمندی های او را به ما یادآوری کرد. ما او را می دیدیم اما در نمی یافتیم. سخنانش را می شنیدیم اما باور نمی کردیم. انگیزه های او را می کاویدیم و جز روشنایی در او نمی دیدیم، ولی باز به احتیاط، تا مدتها، به دیده تردید به رفتار “حلاج” وار او می نگریستیم. سخنش در مرز وحی و شعر و جنون می نمود؛ پس حق داشتیم دهانش را ببوییم؛ بوئیدیم؛ خالی از تهوع بود و باز ایمان نیاوردیم. اما او در راهش استوار بود. ما که هنوز چیزهای مبهمی از یافته های مقطع ابتدایی دانش بشری در ذهن خود داشتیم، تصویر غبارگرفته ی اسطوره پطروس، دهقان فداکار و جبار باغچه بان را از نهانخانه ی دل درآوردیم و روبرو نهادیم. کم کم در خلوت خود، “یاسر” را با آن سنجه می کردیم؛ رخنه های سیل بند توسعه را دیده و فداکارانه حتی به قیمت نابودی خود، می خواهد رخنه ها را پر کند تا این سد بر مردم نشکند. نقص فنی نقشه راه توسعه را دیده و می خواهد این قطار مسافربری را از خطر آگاه کند و از این رو پیراهن خود را در شبی سرد آتش می زند و مشعل “سبزپرس” را می سازد. و بالاخره به سبک آن معلم عاشق، صبورانه می کوشد به ما کران و لالان که فریاد نابودی جنگلها را نمی شنویم و با ماهیان رودخانه های خاموش سخن نمی توانیم گفت، سخن گفتن و شنیدن بیاموزد؛ یکسال از آغاز سفرهای حلاج وار او گذشت. و ما کم کم، یکی یکی به یاسر ایمان آوردیم. او تمام اسطوره ها و تمامت اسطوره بود؛ دیگر برای تعریف “انسان” محتاج الگوی پطروس و دهقان و جبار نبودیم. اسطوره به ما نزدیکتر شده بود؛ نزدیکتر از آنچه فکرش را می کردیم. یاسر (همچون ترجمان نامش) “آسان کننده کارها” بود. بارها در قرآن خوانده بودیم: «ان مع العسر یسرا؛ همانا در هر فروبستگی، گشایشی هست». یاسر، بشارت “گشایش انسانی” در تنگنای فروبسته ی محیط زیست ایران بود. اگر یاسر نبود، انسان ایرانی عصر ما چگونه از تیغ تیز خویشکاوی درباره مسئولیتش در حفظ محیط زیست، سالم بیرون می آمد؟ او دلیل سربلندی ماست. اگر در عصر ما نیمی از جنگلهایمان به نابودی کشیده شده است، و اگر از این بابت شرمساریم که در چنین عصری بوده ایم و کاری نکرده ایم، لااقل سربلندیم که “اسطوره ی یاسر؛ جنگلبان ابدی” را همعصر خود داریم. و پیشتر گفتم: «اسطوره، یعنی تلاش جمعی، قاعده مند و سازمان یافته برای تبرئه کردن “انسان”ی که در دادگاه وجدان عصر خویش در حال محاکمه است». یاسر خونبهای گناهان ماست. و شاید از زبان او گفته اند: «خونم را به آسمان پاشیدم؛ باشد که سخاوتمندانه تر بر انارهای سرزمینم ببارد***».

پی نوشت:

*رئیس هیأت مدیره مؤسسه نوسازی و توسعه پایدار بختیاری

**شعری از سید علی صالحی

*** شعری از بهمن کیهان بختیار

تکمله:

اوائل، گاهی که می دیدم برخی دوستان در نوشتارشان خاطره ای از “یاسر” نقل می کنند، حسرت می خورم که چرا با “یاسر” از نزدیک آشنا نبوده ام و خاطره ای از او ندارم. حالا که یکسال از آن روز می گذرد، افتخار می کنم که جزء همان کر و لال هایی بودم که او همچون “جبار باغچه بان” به ما زبان جنگل و رودخانه را آموخت. و افتخار می کنم که هرگز از دوستان نزدیک یاسر نبودم بلکه یکی از کاربران پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس) بودم؛ مشعلی که “یاسر” از پیراهن و بلکه پاره ی جان خود برافروخت تا ما انسان های سوار بر قطار توسعه، را از نواقص فنی راهی که می رویم آگاه سازد تا در دره های غرور و جهلمان سقوط نکنیم. آیا قطار، مشعل را می بیند؟ آیا ترمزکنان خواهد ایستاد؟ راهبر قطار و مسافرانش پیاده خواهند شد و “یاسر؛ اسطوره جنگلبان ابدی” را در آغوش می کشند؟ ایستاده بر پرتگاه حادثه، آیا از ذوق شنیدن بشارت رستگاری، دوباره اشک شوق می ریزیم؟!

پیام این پوستر را بیان کنید و ۵۰ هزار تومان جایزه بگیرید!

دوشنبه, ۲۹ خرداد, ۱۳۹۱

هنرمند اهل دیار چهارمحال و بختیاری، کریم منزوی عزیز، اثری را به نخستین همایش مهار بیابان‌زایی در بام ایران هدیه داد که بسیاری از دغدغه‌های فعالین محیط زیست و منابع طبیعی را در مواجهه با خطرات روزافزون بیابان‌زایی در استان ما پوشش می‌دهد.
اینک دبیرخانه همایش تصمیم دارد تا به بهترین تحلیل یا تفسیری که از محتوای پیام‌های مستتر در این پوستر شود، جایزه‌ای ناقابل اما ماندگار به رسم ادب تقدیم کند.
پس این گوی و این میدان …
باشد که چنین رویه‌ای سبب شد تا هنرمندان و گرافیست‌های ما بیشتر رغبت کنند تا بر شمار آثار محیط زیستی‌شان بیافزایند.

گفتنی آن که مهلت شرکت در این مسابقه ۱۰ روز تعیین شده است.

مهار بیابان زائی هفت ساله شد

یکشنبه, ۱۳ فروردین, ۱۳۹۱

بی شک همه دوستداران محیط زیست و طبیعت وطن هم بر این باورند که “مهار بیابان زایی” یکی از “ترین” وب سایت های محیط زیستی کشور است. قدیمی ترین ها، مؤثر ترین ها، پرمخاطب ترین ها، مشهور ترین ها، پرمحتوا ترین ها، مرجع ترین ها و تنها تارنمای طرفدار محیط زیست به زبان فارسی؛ که در رقابت های بین‌المللی وبلاگ‌های محیط زیستی نامزد دریافت بهترین وبلاگ محیط زیستی دنیا بوده و در آن رقابت جهانی بین وبلاگ‌های محیط زیستی جهان مقام سوم را به دست آورد.

نگارنده خوب می داند و باور دارد که عشق و علاقه آتشین به سرزمین مادری است که این چنین نویسنده مهار بیابان زایی با روحیه ای خستگی ناپذیر، پرتلاش، جسورانه و بی منت به روشنگری و پاسداری از محیط زیست و طبیعت وطن می پردازد. و همین رفتارهای صادقانه و خردمندانه سبب شده است تا تعداد زیادی از مدافعان طبیعت وطن در محضر این پاسدار بی ادعا، مشق پاسداری و صیانت از سرزمین مادری کنند.

خسته نباشی و دست مریزادی جانانه به نویسنده مهار بیابان زائی که با روشنگری های هوشیارانه و نقدهای کارشناسی اش از رخدادهای تلخ و شیرین حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور، سزاوارانه دین خود را به سرزمین مادری اش ادا می کند. نگارنده نیز به سهم خود “هفت ساله شدن مهار بیابن زائی” را تبریک گفته و تلاش های ارزنده و کم همتای این تارنمای محیط زیستی در دفاع و پاسداری از طبیعت وطن را ارج نهاده و در سیزدهم فروردین ۱۳۹۱ – “روز طبیعت” – مصادف با آغاز هشتمین سال فعالیت این تارنمای پرطرفدار، برای محمد درویش عزیز بهترین ها را آرزو دارم.

نگذاریم رویشگاه کرفس چین هم به سرنوشت قارون دچار شود!

جمعه, ۲۸ بهمن, ۱۳۹۰

گفتگوی نگارنده با خبرگزاری مهر در باره تنها رویشگاه کرفس بر جای مانده در دیار بختیاری را می توانید در اینجا ملاحظه کنید.

در سال ۱۳۸۸ برخلاف خواسته بسیاری از اهالی روستای چین منطقه بازفت کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری، دفتر مناطق محروم وزارت کشور اقدام به بازگشائی جاده ای ۳۰ کیلومتری از طرف استان لرستان کرد تا امکان برقراری ارتباط زمینی بهتری بین دو استان در این منطقه فراهم شود. جاده ای که فاقد هر گونه ارزیابی محیط زیستی و اجتماعی بود و به بهانه محرومیت زدایی! بیش از ۲۰ هزار درخت را به کام مرگ کشاند و مخالفت های کارشناسان و رسانه ها و حتی مردم محلی هم راه به جائی نبرد.

چین تنها رویشگاه نسبتا” بکر گونه کرفس در زاگرس است که شاید این یگانگی را هم مدیون همین نبود جاده های ماشین رو و دسترسی سخت به منطقه اش باشد. همان باوری که سبب شده است تا مردم منطقه؛ هدف اصلی پیگیری کنندگان احداث جاده را مهیا کردن شرایط دسترسی آسان تر برخی سودجویان به این ذخیره گاه های با ارزش بدانند نه محرومیت زدائی!

حقیقت ماجرا این است که اگر قبل از آنکه دیر شود و فرصت ها از دست رود، به فکر چاره و برنامه ریزی مشارکتی و بهره گیری از ظرفیت های مشارکتی اهالی منطقه برای نجات این ذخیره گاه منحصر به فرد گیاهی نباشیم، سرنوشتی متفاوت از دیگر رویشگاه های ارزشمند استان در انتظار چین نخواهد بود.

اعتراضات و دادخواهی های نمایندگان مردم منطقه را هم می توانید در این گفتگو بخوانید؛


بزرگترین روستای چهارمحال و بختیاری در مخزن سد بهشت آباد غرق می شود!

چهارشنبه, ۱۲ بهمن, ۱۳۹۰

گفتگوی نگارنده با خبرگزاری مهر در باره خسارت های ناشی از احداث سد بهشت آباد در حوزه مسائل اجتماعی منطقه را می توانید در اینجا ملاحظه کنید. در سال های اخیر پروژه های غیراصولی انتقال آب بین حوضه ای که شوربختانه غالبا” ملاحظات محیط زیستی و اجتماعی در ارزیابی آن ها از جایگاه سزاواری برخوردار نبوده است، موجب نگرانی فعالان و متخصصین حوزه محیط زیست شده است؛ چرا که عمدتا” این پروژه های غیرکارشناسی، پایداری هر دو سرزمین مبدأ و مقصد را نشانه گرفته است.

سد و پروژه انتقال آب بهشت آباد که مستند به مطالعات و ارزیابی های مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۸۷، شرکت مدیریت منابع آب ایران و سازمان حفاظت محیط زیست کشور، غیرفنی و غیراقتصادی و خلاف منافع منطقه ای و ملی تشخیص داده شده بود، قرار است به وسیله تونلی به طول ۶۵ کیلومتر و در عمق ۳۰۰ متری زمین، آب را از سرشاخه های کارون بزرگ به سمت حوزه مرکزی کشور – اصفهان – منتقل کند.

متأسفانه تاکنون هشدارها و انتقادها از اجرای این طرح که بی شک می تواند روند بحران آب در چهارمحال و بختیاری و خوزستان را شتابناک تر کند راه به جایی نبرده و مطمئنا” اضافه بر ایجاد معظلات زیست محیطی، به لحاظ نادیده گرفتن مؤلفه های اجتماعی فرهنگی و برنامه های اسکان مجدد و اشتغال جایگزین اهالی روستاهای مشمول جابجائی ناشی از اجرای سد، تنش های اجتماعی اجتناب ناپذیری در منطقه رقم زده خواهد شد.


می‌خواهیم نفس بکشیم!

سه شنبه, ۲۰ دی, ۱۳۹۰

اسماعیل کهرم، محمد درویش  و عباس محمدی؛ سه فعال سرشناس و دلسوز حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور به نمایندگی از سوی میلیون ها شهروند تهرانی، اصفهانی، زابلی، اراکی، اهوازی، شیرازی، مشهدی، تبریزی، پارس جنوبی و خیلی دیگر از مناطق ایران در اعتراض به آلودگی غیرقابل تحمل هوا که حال مردمان آن دیارها را بد کرده است، نامه‌ای به “هر آن کس که مسئولیت دارد” نوشته اند و رونوشت آن را به درگاه عالی ترین مقامات نهادهای کشوری که در این حوزه مسئولیت دارند فرستاده‌اند.

همه‌ی حرف آنها در این نامه، یک زنهار ساده اما حیاتی است؛ این که شهروندان ما می‌ترسند دیگر نفس بکشند! آیا فریادرسی هست؟


«متن کامل نامه»

به: هر آن کس که مسوولیت دارد

از: چند شهروند ساده

موضوع: می‌خواهیم نفس بکشیم!

خانم ها و آقایان مسئول!

ما، از سوی میلیون ها شهروندی که در چنبره ی گرفتاری های روزافزون زندگی، فرصت چاره اندیشی و حتی اعتراض به آلودگی دهشت انگیز هوا، این آنی ترین نیاز هر موجود زنده، را ندارند، اعلام می کنیم که: می ترسیم نفس بکشیم! هوای پایتخت کشور و چندین شهر بزرگ دیگر ایران، نه چند درصد بلکه چندین برابر بیش از حد مجاز آلوده است.

آیا شما که تکلیف قانونی تأمین «خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت های پزشکی» همگان را بر عهده دارید (اصل بیست و نهم قانون اساسی)، شما که مسوولیت «پیشگیری و ممانعت از هر نوع آلودگی و هر اقدام مخربی که موجب بر هم خوردن تعادل و تناسب محیط زیست شود» را دارید (ماده ی ۱ قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست)؛ شما که مسوول اعمال ممنوعیت «هر عملی که موجبات آلودگی هوا را فراهم نماید» هستید (ماده ی ۲ قانون نحوه ی جلوگیری از آلودگی هوا)؛ شما که موظف به اعمال محدودیت برای وسایل نقلیه ی موتوری در شهرهای آلوده هستید (ماده ی ۲ آیین نامه ی اجرایی تبصره ی ماده ی ۶ قانون جلوگیری از آلودگی هوا)؛ شما که وظیفه ی کاستن از آلودگی هوای تهران، کاستن از تردد خودروها، روان ساختن ترافیک تهران، تأمین بنزین و نفت گاز استاندارد، نظارت بر تولید خودروهای استاندارد، و آگاه کردن و جلب مشارکت مردم در موضوع کاهش آلودگی هوای تهران را داشته اید (مصوبه ی ۱۳۷۹ هیات وزیران راجع به کاهش آلودگی هوای تهران)؛ شما که باید تا چهارده سال دیگر، جمهوری اسلامی ایران را به جامعه ای برخوردار از «سلامت، رفاه، محیط زیست مطلوب، و الهام بخش جهان اسلام» بدل سازید (سند چشم انداز ۱۴۰۴)؛ و شما که خود و عزیزان تان در این فضا تنفس می کنید؛ آیا وظیفه هایی را که بر عهده داشته اید، به تمام و کمال یا حتی در حد امکان، به انجام رسانده اید؟!

نیازی به ارایه ی آمار و مستندات در خصوص جنایتی که بر اثر آلودگی هوا در حق میلیون ها نفر می شود، نیست؛ تمامی رسانه های دولتی و غیر دولتی، و بسیاری از مقام های رسمی و کارشناسان مستقل، بارها و بارها از کشته شدن چند هزار نفر در هر سال بر اثر آلودگی هوا، ابتلای ده ها هزار نفر به بیماری های قلبی و عروقی و تنفسی، رسیدن میانگین عمر در تهران به حدود ۴۸ سال، کوتاه شدن قد کودکان و نوجوانان، کاهش ضریب هوشی شهروندان و به ویژه نونهالان، و افزایش اختلال‌های روانی که ناشی از سموم کشنده‌ای است که هر لحظه تنفس می کنیم، گفته‌اند.

ما با کمال احترام، از شما که قدرت وضع قانون و تصویب مقررات را دارید؛ از شما که وظیفه ی اجرای قوانین را دارید؛ و از شما که امکان مجازات متخلفان و وظیفه ی رسیدگی به دادخواهی مردم را دارید، درخواست داریم که بلافاصله و بی هیچ ملاحظه و عذری، به وظیفه ای که قانون و اخلاق و عرف و معاهدات جهانی بر عهده تان گذاشته است، عمل و برای رفع آلودگی هوای شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ که سبب مرگ ده‌ها هزار نفر شده و موجب وهن کشور است، اقدام کنید.

با تجدید احترام؛

اسماعیل کهرم ، عباس محمّدی و محمّد درویش

۱۸ دی ماه ۱۳۹۰

گیرندگان:

– جناب آقای علی لاریجانی، رییس محترم مجلس شورای اسلامی

– جناب آقای صادق لاریجانی، رییس محترم قوه ی قضاییه

– جناب آقای احمدی نژاد، ریاست محترم جمهور

– جناب آقای محسنی اژه ای، دادستان محترم کل کشور

– جناب آقای محمدی زاده، رییس محترم سازمان حفاظت محیط زیست

– جناب آقای پور محمدی، رییس سازمان بازرسی کل کشور

– سرکار خانم مرضیه وحید دستجردی، وزیر محترم بهداشت

– جناب آقای چمران، رییس محترم شورای اسلامی شهر تهران

– سرکار خانم ابتکار، رییس محترم کمیته ی محیط زیست شورای شهر تهران

– جناب آقای قالیباف، شهردار محترم تهران

– رسانه های همگانی