بایگانی “توسعه و محیط زیست”

ارمغان سدهای آبی: بی آبی در دیار بختیاری !

جمعه, ۲۵ شهریور, ۱۳۹۰

ارتقای ظرفیت های فرهنگی و افزایش آگاهی های عمومی به منظور جلب مشارکت مردم و جوامع محلی؛ همواره به عنوان یکی از دغدغه ها و آرزوهای دست اندرکاران و فعالان حوزه محیط زیست برای حراست و صیانت از زیست بوم های وطن به شماره می رفته و می رود. در حقیقت همه دلسوزان و فعالان حوزه منابع طبیعی و محیط زیست کشور بر این باورند که بایستی با همکاری مسئولانه تمامی فعالین حوزه های هنری و اجتماعی جامعه، از همه ی توانمندی ها و ظرفیت های فرهنگی و هنری کشور بهره گرفته تا با آموزش و ارتقای سطح آگاهی های عمومی، مردم جوامع محلی را نسبت به رخدادهای محیط زیستی پیرامون شان حساس ساخت.

حال خوشحالم که علاوه بر فعالان حوزه منابع طبیعی و محیط زیست کشور، به تازگی تعداد بیشتری از هنرمندان و مردم عادی به جمع منتقدان سدسازی و تخریب محیط زیست پیوسته و ظرفیت سازی فرهنگی را در شمار مهمترین دغدغه های اجتماعی شان قرار داده اند. نمونه ارزشمند این هنرمندان مان، هموطن کارتونیست “قباد امامی فرد” از دیار بختیاری است که با کارتونی زیبا، پروژه های سدسازی و انتقال آب بین حوضه ای در سرزمین چهارمحال و بختیاری را به چالش کشیده است. پروژه هایی که روند بحران آب در این سرزمین را شتاب بخشیده و تنها ارمغان آن برای مردم منطقه، تشدید وضعیت بی آبی بوده است.


امیدوارم به مانند این هموطن هنرمندمان – قباد امامی فرد-  دیگر هنرمندان، مستندسازان، تهیه کنندگان فیلم ها و سریال های تلویزیونی و … به مبحث آموزش و ظرفیت سازی فرهنگی در حوزه محیط زیست جایگاه و اهمیت سزاوار داده و با خلق آثار هنری در حوزه محیط زیست، سطح آگاهی های عمومی و حساسیت های مردم نسبت موضوعات منابع طبیعی را بالا برده و با ایجاد ارتباط دوستی بیشتر مردم با طبیعت، شاهد مشارکت سزاوار مردمی در حفاظت از اندوخته های طبیعی سرزمین مادری مان باشیم.

در ضمن دوستان و علاقه مندان در این زمینه می توانند برای ارائه ایده های محیط زیستی و همکاری با این هنرمند عزیزمان به وب سایت آژانس خبری بختیاری(ایبنانیوز) مراجعه کنند.

روند شتابناک تخریب میراث تاریخی و طبیعی کشور از نگاه محمد درویش

پنجشنبه, ۱۰ شهریور, ۱۳۹۰

وقتی که سندرم تخریب به جان میراث تاریخی و طبیعی کشور می افتد!

هفته گذشته نگارنده درگیر جدالی نابرابر شد که در یک سوی آن اهالی مظلوم روستای حسن آباد نیریز قرار داشتند که دردمندانه و مظلومانه برای نجات کاریز ۵۰۰ ساله آبادی شان اشک می‌ریختند و درخواست کمک می‌کردند و در سوی دیگر، سرمایه‌دارانی که به بهانه احداث رستوران و مرکز گردشگری بین راهی، مجوز بهره‌برداری از چاهی را اخذ کرده بودند که می‌خواست از یک دشت ممنوعه آب استخراج کند و برایشان مهم نبود که اسخراج آب از آن چاه، به معنی مرگ آن کاریز ۵۰۰ ساله و ده‌ها خانوار متکی به آن خواهد بود. زیرا مرگ آن کاریز، فقط مرگ یک سازه انسانی کهن نیست. درست مثل دست اندرکاران ساخت سد خرسان سه در لردگان که ظاهراً ارزشهای حفظ طولانی‌ترین آبشار ایران (آتشگاه) در برابر ساخت این سد، آن‌ها را به خنده می‌اندازد.

چرا در زمان ما توجه به حفظ کهن‌زادبوم‌های تاریخی و میراث‌ها و چشم‌اندازهای طبیعی سرزمین مادری تا این حد به حاشیه رانده شده یا دست کم گرفته می‌شود؟ مگر یک فرهنگ، یک جامعه و یک تمدن به چه ویژگی خود باید مباهات کند؟

از بررسی و تعمق در کدامین شناسه و نشان‌زدهاست که می‌توان پی به عظمت یک ملّت و فرزانگی و فرهیختگی آن در طول تاریخ پرفراز و نشیبش برد. آیا هنگامی که از کنار بنایی عظیم با قدمت چند هزار سال می‌گذرید؛ یا زمانی که درختی کهنسال را با عمری بیش از ۳ هزار سال از نزدیک لمس می‌کنید، ناخودآگاه به مردمی که حافظ و پاسدار این موهبت های تاریخی، فرهنگی و طبیعی بوده‌اند، احترام ننهاده و کلاه از سر برنمی دارید؟ برعکس چه کسی است که صحنه انهدام مجسمه‌های غول پیکر بودا در بامیان افغانستان توسط تحجر مکتبی به نام طالبانیسم را دیده باشد و برای چنین تفکر واپس‌گرایانه ای متأسف نشده باشد؟

این‌ها را نوشتم تا توجه مخاطبان گرامی این نوشتار را به واقعیت تلخی جلب کنم که انگار دارد با شتابی از همیشه نگران کننده‌تر، همه کارمایه‌های فرهنگی، تاریخی و طبیعی کشور را از بین می‌برد؛ آن هم به بهانه‌های دلپذیر چون توسعه و اشتغال‌زایی و رواج کسب و کار. چرا؟

بیاییم سندرم یادگارنویسی بر روی میراث طبیعی و تاریخی مان را متوقف کنیم.
«عکس دیواره جنوبی آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را نشان می دهد – اسفند ۱۳۸۸»

کافی است مروری بر رویدادهای اخیر کنیم تا درستی این نگرانی را بیش از پیش ایمان آوریم:

ماجرای سد سیوند و تخریب گسترده آثار تاریخی در تنگه بلاغی از یک سو، غرق شدن صد‌ها اصله درخت بنه در بالادست آن و نابودی تالاب های بختگان، طشک و کم جان در پایین دستش را هنوز بیاد داریم. فایده آن همه اعتراض و فریاد چه شد؟

در ماجرای متروی اصفهان و تخریب چهارباغ و سی و سه پل یا در ماجرای سد البرز و تخریب گسترده گورستان سه هزار ساله روستای لفور چه دستاوردی حاصل شد؟ آن همه اعتراض نسبت به نصب دکل‌های برق در حریم آرامگاه حکیم توس را چه می‌گویید؟ آیا دکل‌ها برچیده شد یا دکل های جدیدتری هم به آن‌ها اضافه گردید؟

واقعاً اگر البرز و زاگرس جان داشتند، به ما مردم قدرنا‌شناس چه می‌گفتند؟ چرا کسی از خود نمی‌پرسد که سد تنگاب فیروزآباد از ما چه می‌گیرد؟ چرا در برابر تخریب پایتخت امپراطوری و کاخ آپادانا در شوش آنگونه منفعل عمل کردیم؟ اما در عوض تا دلتان بخواهد سندرم یادگاری نویسی بر ابنیه تاریخی و زیستمندان ارزشمند گیاهی را بی‌مهابای فردا‌ها و قضاوت آیندگان ادمه داده و می‌دهیم.

و البته در این مجال رخدادهای کوچک و بزرگ فراوان دیگری هم به وقوع پیوست و می‌پیوندد که جملگی نشان از بی‌صاحب بودن مقوله فرهنگ، تاریخ و طبیعت در ایران کنونی است.

کافی است به ماجرای تخریب آرامگاه حاجی ایلخانی بختیاری در اردل بنگرید؛ یا تخریب آب انبار ۲۰۰ ساله در بازار اراک با مجوز سازمان میراث فرهنگی؛ ساخت هتل در حریم کوه آتشگاه اصفهان؛ انباری شدن خانه ملک الشعرای بهار؛ ادامه روند تخریب ابنیه‌های تاریخی در اردکان یزد؛ تخریب آثار تاریخی در جزیره هرمز؛ نابودی قصر تاریخی فیلیه در خرمشهر؛ ویرانی قلعه ۱۷۰۰ ساله دختر در فارس، تخریب خانه تاریخی نواب صفوی؛ تخریب سنگ قبرهای تاریخی در ابن بابویه؛ تخریب بافت‌های تاریخی رامهرمز، شیراز، اصفهان، نقده، مشهد، تهران، سنندج و سرانجام مبارزه با خرافه پرستی در هیبت قطع درختان کهنسال یا ایران‌ستیزی در شکل آریوبرزن ستیزی.

شوربختانه می‌توان بر این سیاهی عذاب‌آور همچنان ده‌ها و ده‌ها رخداد شرم‌آور دیگر را اضافه کرد که اغلب نیز در طول یک دهه اخیر به وقوع پیوسته‌اند.

رواج روحیه وندالیسم در جامعه امروز به موازات طرد ارزش های فرهنگی، محیط زیستی و اقتصادمحوری افراطی سبب شده تا آموزه‌هایی که معنای زندگی در آنها نهفته است، به حاشیه رانده شده و هر روز بیش از دیروز از عیارشان در نزد مدیریتی که همه چیز را بر معیار مصلحت های بخشی و زمانی و گروهی می‌سنجد، رنگ ببازد.

یادداشتی برای ثبت در تاریخ !

سه شنبه, ۱ شهریور, ۱۳۹۰

برخوردار نبودن ملاحظات زیست محیطی و مؤلفه های پایداری سرزمین از وزن لازم در برنامه های راهبردی مسئولین و همین طور در اولویت های معیشتی جوامع محلی سبب گردیده است که در کمتر جایی از کشور شاهد واکنش های سزاوارانه مسئولین و مردم در مواجه با پروژه های توسعه ای و عمرانی باشیم. شاید از همین نظر باشد که مشاهده تجمعات اعتراض آمیز مردمی نسبت به مدیریت منابع آب استان و واکنش های سزاوارانه مسئولان و مقامات ارشد منطقه و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی در برابر پروژه انتقال آب بهشت آباد از سرشاخه های کارون بزرگ در دیار بختیاری به فلات مرکزی کشور، حواشی این پروژه انتقال آب بین حوضه ای را به رویدادی منحصر به فرد و ویژه تبدیل کرده است.

البته قبلا” نیز غیرفنی، غیر اقتصادی و خلاف منافع منطقه ای و ملی بودن این پروژه توسط مرکز پژوهش های مجلس در سال ۱۳۸۷، شرکت مدیریت منابع آب ایران و سازمان حفاظت محیط زیست کشور اعلام شده بود و هشدار داده شده بود که اجرای این پروژه می تواند روند بحران آب در چهارمحال و بختیاری و حوضه ی پائین دست کارون بزرگ – خوزستان – را شتابناک تر کند اما ظاهرا” راه به جایی نبرده بود!

هرچند تصمیمات نگران کننده و تأمل برانگیز اتخاذ شده در جلسه مقامات ارشد و نمایندگان مردم استان های اصفهان، چهارمحال و بخیتاری، یزد و کرمان در مجلس شورای اسلامی که با حضور وزیر نیرو در محل وزارت خانه نیرو تشکیل شد؛ امیدهای مردم دیار بختیاری و خوزستان را برای دست یابی به مدیریتی پایدار در حوزه منابع آبی شان کم رنگ کرد! اما حالا خبر منتشر شده بر روی “پایگاه شبکه خبری آب ایران” که حکایت از کلنگ زنی پروژه انتقال آب بهشت آباد در هفته دولت دارد، می تواند به مانند تیر خلاصی باشد که بر همین امیدهای کم رنگ شده مردم دو استان چهارمحال و بختیاری و خوزستان، مسئولان و نمایندگان مردم منطقه در مجلس شورای اسلامی، فعالان حوزه محیط زیست و متخصیصن حوزه منابع آب استان و کشور زده شده است!

اما نگارنده نیز به مانند دیگر فعالان حوزه محیط زیست، در یادداشت های قبلی نسبت به این رخداد طبیعت ستیزانه هشدار داده بودم و گفته بودم که در این پروژه توانمندی‌های واقعی بوم‌شناختی‌ (اکولوژیکی) زیست بوم ها در چیدمان توسعه ای کشور نادیده گرفته شده است و اجرای این پروژه پایداری سرزمین مان را به خطر خواهد انداخت ولی شوربختانه ظاهرا” گوش شنوائی نبود و به هیچ یک از این اعتراضات و مخالفت های مردمی، پارلمانی و نظرات کارشناسی و دلسوزانه فعالان و متخصین استانی و کشوری – و حتی به توصیه برخی از دوستان خودشان – هم توجه نکردند و حالا که خبر از کلنگ زنی قریب الوقوع این پروژه می دهند این یادداشت را برای ثبت در تاریخ و برای نسل های آینده نوشته ام که بدانند بودند امثال نگارنده که دغدغه سرزمین شان را داشته اند و می خواسته اند تا در قبال تاریخ شرمنده نباشند.

پی نوشت:

نماینده ارومیه: نمی خواهیم در چهارمحال بختیاری هم مشکل دریاچه ارومیه تکرار شود!

شناسه هایی که خبر از نابودی چغاخور می دهند!

جمعه, ۲۸ مرداد, ۱۳۹۰

شوربختانه شواهد موجود در چغاخور حکایت از امکان حذف زودهنگام پسوند “بین المللی” از این تالاب ارزشمند دارد! شواهدی که قادرند حتی نام چغاخور را از سیاهه تالاب های ایران حذف کنند.

در مطالب پیشین همین تارنما در خصوص پروژه تونل انتقال آب سبزکوه، که می تواند تالاب بین المللی چغاخور را به شدت تهدید و به کام مرگ بکشاند نوشته بودم. بر بنیاد مطالعات اجرایی طرح، قرار است به منظور تأمین آب شرب و صنعت و کشاورزی منطقه بروجن سالانه حدود ۶۷ میلیارد مترمکعب آب حوضه سبزکوه از طریق تونل انتقال آب ۱۰ کیلومتری، مستقیما” به داخل تالاب چغاخور سرازیر شود، البته لازمه ایجاد محیطی برای گنجایش و هدایت این حجم آب همان افزایش ارتفاع سد احداثی در محل خروجی تالاب چغاخور – از ۶ متر به ۱۱ متر – است که  هم اکنون به علت مشکلات اجتماعی و عدم توافق مالکان اراضی اطراف تالاب با وزارت نیرو، این عملیات افزایش ارتفاع سد متوقف شده است.

هرچند پس از مخالفت ها و عدم توافق مالکان اراضی اطراف تالاب با وزارت نیرو بر سر قیمت زمین هایی که در اثر اجرای طرح افزایش ارتفاع سد به زیر آب خواهند رفت، گزینه هدایت آب از طریق کانال به خارج از چغاخور مطرح شد و تا حدودی خیال فعالان محیط زیست و حتی سازمان حفاظت محیط زیست را از مرگ و نابودی تالاب بین المللی چغاخور راحت کرد اما شواهد موجود حکایت از همان خواب های شوم برای چغاخور دارد.

حقیقت ماجرا این است که به رغم اعلام گزینه جایگزین برای هدایت آب از کنار تالاب، اما هیچگونه تغییری در نقشه اجرایی احداث تونل صورت نگرفته و موقعیت محل خروجی تونل حکایت از آن دارد که گزینه ای به جز سرازیر شدن آب تونل به داخل تالاب وجود ندارد و با پایان یافتن عملیات اجرایی تونل، سازمان حفاظت محیط زیست در برابر عملی انجام شده قرار گرفته و چاره ای جز تبدیل کردن چغاخور به دریاچه ذخیره و هدایت آب و قبول مرگ و نابودی این تالاب بین المللی نخواهد داشت.

رخدادی غیرکارشناسی و طبیعت ستیزانه که برخی شناسه های غیرقابل انکار محیط های تالابی – مثل میزان استاندارد ارتفاع آب – را از بین برده، نرخ رسوب گذاری در تالاب را به شدت افزایش داده و به علاوه، ورود رودخانه ای آب به چغاخور سبب بر هم خوردن اکوسیستم طبیعی تالاب شده  و روند بحرانی شدن شرایط آن را شتابی نگران کننده و غیرقابل برگشت خواهد بخشید.

تخلیه صدها تن خاک حاصل از عملیات خاکبرداری احداث تونل انتقال آب در مرغزارهای حاشیه تالاب که در گذشته برای منفعتی کوتاه مدت و موقت تغییر کاربری یافته و تبدیل به زمین های کشاورزی شده اند نیز نکته قابل تأملی است که بدون کمترین ممانعت و مقاومتی از سوی نهادهای متولی توسط پیمانکار پروژه در اطراف چغاخور – البته با توافق و لحاظ منافع مدعیان مالکیت آن اراضی – انجام می گیرد. یعنی در همان مناطق حساس و آسیب پذیر حاشیه تالاب که در درون خود گونه‌های متنوع گیاهی و جانوری را پرورش می دهند و مناسب‌ترین محل های حضور حیات وحش و به ویژه پرندگان هستند و از اهمیت زیست محیطی فراوانی برخوردارند.

شاید عدم برخورداری سازمان حفاظت محیط زیست از ابزارهای قانونی و قدرت رقابت و مقابله با سایر دستگاه های ثروتمند دولتی، علت بروز این ناهنجاری های شگفت آور و آشکار باشد که همواره مجریان پروژه های بزرگ عمرانی از این سازمان کم بضاعت جلوتر هستند و قبل از تائید ارزیابی های زیست محیطی و صدور مجوزهای قانونی از سوی این سازمان، پروژه ها بدون کوچکترین ممانعتی عملیاتی می شوند!

یادداشت محمد درویش به بهانه آبروریزی بزرگ در سد گتوند

شنبه, ۲۲ مرداد, ۱۳۹۰

اخیرا عیسی جعفری، سخنگوی کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مجلس شورای اسلامی در اظهارنظری صریح و کم سابقه، به انتقاد از سیاست های کنونی کشور در بخش سدسازی پرداخته و آشکارا آنچه را که وی «ساخت سلیقه یی سدها» عنوان کرده، به عنوان یکی از عوامل تهدیدکننده بوم سازگان (اکوسیستم) طبیعی کشور زیر سوال برده است. اندکی بعدتر نیز علی اکبر اولیا، عضو کمیسیون عمران و نماینده مردم یزد در مجلس شورای اسلامی، اظهارنظر همتای خود را در کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مورد تایید قرار داده و گفته است: «ساخت سدهای بدون مطالعه و عدم تکمیل شبکه های آبرسانی بسیاری از سدها، آنها را تبدیل به حوض های بزرگ پرآبی کرده که فقط اکوسیستم کشور را به خطر انداخته است

این اظهارنظرها بویژه از آنجا اهمیت بیشتری می یابد که همزمان و به فاصله چند روز از آبگیری رسمی گران ترین پروژه سدسازی کشور در گتوند، شرکت مجری ساخت این سد – آب نیرو – می پذیرد که با وجود ادعاهای قبلی اش، نمک موجود در مخزن سد گتوند بتدریج در حال حل شدن و ورود به کارون است و افزون بر آن، ۱۲۰ سانتی متر هم بدنه سد نشست کرده است. آن هم سدی که تاکنون حدود دو هزار میلیارد تومان برایش هزینه شده و تا تکمیل نهایی اش این رقم باید به دو هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان هم افزایش یابد که این رقم بیش از ۲۲ برابر بودجه سالانه بزرگ ترین نهاد متولی منابع طبیعی ایران، یعنی سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور است!

همانطور که مشاهده می شود، به نظر می رسد روند انتقاد از سیاست های حاکم بر بخش سازه یی آب کشور در حال افزایش است و این انتقادها اینک نه تنها از سوی فعالان و متخصصان مستقل صورت می گیرد، بلکه پاره یی از شخصیت های حقوقی و حقیقی دولتی و رسمی کشور هم زبان به انتقاد از وضع کنونی بازکرده اند.

اما چرا صنعتی که روزگاری چشم و چراغ دولت ها برای نمایش توانمندی هایشان بود، امروز اینگونه آسیب پذیر و پرانتقاد ظاهر شده و کمتر روزی است که خبری در انتقاد از خطرهای روزافزون سدسازی بر کیفیت پایداری محیط زیست و چشم اندازهای طبیعی در رسانه های رسمی کشور منتشر نشود. نگرانی از غرق شدن طولانی ترین آبشار ایران – آبشار آتشگاه واقع در استان چهارمحال و بختیاری – به دلیل ساخت سد خرسان ۳ شاید یکی از جدیدترین موارد یادشده باشد که اینک انعکاس گسترده یی در فضای رسانه یی کشور داشته است. حتی برخی از کارشناسان امور آب و عمران، روند ساخت گروهی از سدهای موجود در کشور را به صفت «نمادی از اتلاف سرمایه ملی» به چالش گرفته اند و انتقاد جدی نماینده سازمان بازرسی را هم در پی داشته است. چالشی که آخرین رییس برکنار شده سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، دکتر علی سلاجقه هم در واپسین سخنرانی رسمی اش در چهارمین روز از مرداد ۱۳۹۰ و در جریان برگزاری سمینار مدیریت حریق در عرصه های منابع طبیعی کشور، از زاویه یی دیگر بر آن تاکید کرد و ضمن اشاره به بایگانی شدن سالانه یک سد به بزرگی سد امیرکبیر در اثر نرخ بالای فرسایش خاک در کشور، آشکارا از مسوولان وزارت نیرو خواست تا به جای اصرار بر ساخت سدهای بزرگ و ادامه سیاست های کنونی سدسازی، در اندیشه استحصال آب از مناطق کارستی (آهکی) زاگرس برآیند که می تواند حدود چهار برابر کل آبی را در اختیار نهد که هم اکنون توسط تمام ۵۹۰ سد ساخته شده در کشور تنظیم و استحصال می شود.

در حقیقت، آیا سزاوارانه تر نیست سیاست حبس آب روی زمین را در کشوری که متوسط تبخیر آن از میانگین جهانی هم بیشتر است، به سمت هدایت آب در آبخوان های طبیعی و زیرزمینی تغییر داده تا به این ترتیب هم هزینه ها را کاهش دهیم، هم آب کمتری هدر رود و هم تبعات جبران ناپذیر زیست محیطی و اجتماعی ساخت چنین سازه های غول پیکری را به کمینه رسانیم؟

یادمان باشد:

کابوس سد گتوند و احتمال شوری کامل آب کارون در اثر انحلال گنبدهای نمکی قرار گرفته در مخزن سد، می تواند آخرین کابوس کلان نگران و برنامه ریزان کشور باشد، اگر شجاعت بازنگری در سیاست های بخش آب را داشته ، اجازه دهیم تا گزینه های دیگر هم روی میز قرار گیرند.

– این یادداشت در شماره ۲۲۳۵ به تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۹۰ روزنامه اعتماد انتشار یافته است.

خشکی زاینده‌رود از نگاه محمد درویش

دوشنبه, ۱۰ مرداد, ۱۳۹۰

سهم قربانیان خشکی زاینده رود در خشکی زاینده رود!

محمّد درویش

در هفته ه­ایی که گذشت، بار دیگر تبعات خشک شدن بزرگترین رودخانه مرکزی ایران – زاینده رود – ابعادی رسانه­ ای یافت و حتا عالی­ ترین مقام قانون­گذاری کشور – علی لاریجانی – را نیز وارد میدان کرد. رییس مجلس با اعلام حساسیت ویژه مجلس نسبت به سرنوشت زاینده ­رود، از برگزاری جلساتی منظم با استاندار و شهردار اصفهان سخن گفت و در عین حال، به طور ضمنی مسئولیت توقف طرح بحث برانگیز تونل انتقال آب گلاب را هم تا روشن شدن ابعاد پیچیده­ اش پذیرفت . شایان ذکر است که اجرای طرح انتقال آب به کاشان که با عنوان تونل گلاب از آن یاد می شود، ظاهراً یکی از ملزومات غیر رسمی اما راهبردی! برای دادن مجوز برپایی سی و دومین استان کشور با مرکزیت کاشان است.

این تحولات در حالی به وقوع می­پیوندد که در ششمین روز از مردادماه جاری، عباس حاج رسولی­ ها، رییس شورای اسلامی شهر اصفهان برای نخستین بار در چهل و هفتمین جلسه علنی شورای عالی استان­ ها پرده از آماری بس نگران­ کننده برداشت و این پرده­ برداری را در جایی انجام داد که نمایندگان استان­ های منتقد نسبت به سیاست­ های تبعیض­ آمیز آبی هم حضور داشتند، مانند نمایندگان استان­ های چهارمحال و بختیاری، لرستان و خوزستان که خود را قربانی طرح­ های انتقال آب می­ دانند. حاج رسولی­ ها گفت: بیش از ۳۰۰ هزار کشاورز شرق اصفهان به دلیل کم آبی زاینده رود بیکار شده‌اند و به شهر اصفهان هجوم آورده‌اند . او این سخنان را در حالی بیان داشت که چند روز قبل از آن نیز خبر داده بود که آمار ورود گردشگر داخلی و خارجی به قطب گردشگری ایران – اصفهان – به دلیل خشکی زاینده­ رود تا ۵۰ درصد کاهش یافته است. مفهوم سخنان حاج رسولی­ ها این است که اگر به داد اصفهان و زاینده رود نرسیم، نه تنها کیفیت زندگی در یکی از مهم­ترین استان های کشور دچار لکنت می­ شود، بلکه ابعاد نامیمون این بحران می­ تواند در حوزه اقتصادی و اجتماعی دامن کل کشور را هم گرفته و تبعاتی فرامنطقه ­ای برجانهد. دریافتی که به نظر می­ رسد، بسیاری از مدیران ارشد و نمایندگان استان اصفهان در مجلس شورای اسلامی هم در آن اشتراک نظر دارند. به نحوی که محمدکریم شهرزاد، یکی از نمایندگان اصفهان در مجلس شورای اسلامی هم پیش­تر، چالش خشک شدن زاینده ­رود را یک مسأله ملی تعریف کرده و خواستار توجه مدیریت کلان کشور به چاره ­جویی در این رخداد غم­ انگیز شده بود.

این ها را نوشتم تا توجه خوانندگان فهیم را به یک نکته ظریف و در عین حال مهم در بروز بحران پیش آمده و چرایی آن جلب کنم.

آنچه که در دیار زنده رود رخداده و سبب شده تا با مرگ گاوخونی، زمزمه­ های عقب­ نشینی حیات در شرق اصفهان با پوم تاکی از همیشه پرطنین­ تر شنیده شود، فقط به دلیل خشکسالی یا بروز تغییر اقلیم نبوده است. وقتی که ما مجوز تأسیس بزرگ ترین و پرمصرف­ ترین صنایع خود (فولاد و آهن) را در این استان می­ دهیم، صنایعی که به تنهایی حدود ۳۶۰ میلیون مترمکعب از آب زاینده رود (نزدیک به نیمی از کل بده سالانه این رودخانه) را در خود می بلعند؛ وقتی که با افتخار اعلام می­ کنیم که رشد اشتغال در استان اصفهان در طول دو دهه گذشته چندین برابر متوسط رشد و ایجاد اشتغال در کشور بوده است و وقتی که به جای افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی و کاهش ضایعات این بخش در یکی از قطب­ های علمی کشور، عملاً در اندیشه افزایش آمار تولید به هر بهایی و با افزایش سطوح کشاورزی متوقف مانده­ ایم، معلوم است که باید انتظار چنین تنش های اقتصادی و اجتماعی بزرگی را هم داشته باشیم. جالب است که دکتر شهرزاد، یکی از نمایندگان اصفهان در مجلس شورای اسلامی هم به طور ضمنی این مسأله را پذیرفته که همه­ ی گناه پیش آمدن وضع موجود و عبور گله­ های گوسفند و بز به جای آب گوارای زاینده رود از دالان­ های سی و سه پل را نباید به گردن خشکسالی انداخت . او با اشاره به وضعیت مدیریت یکپارچه آب در سطح حوضه آبخیز زاینده ­رود، می­گوید: ما در ساماندهی این بخش به‌شدت مشکل داریم، چون این اقدام ربطی به خسکسالی پیدا نمی‌کند.

مشکل اصلی در استان اصفهان این است که سال ها در عناد با توانمندی­ های بوم­ شناختی استان کوشیده­ ایم تا به هر قیمتی شاخص­ های اقتصادی را ارتقاء بخشیم و توجه نکرده­ ایم که هر سرزمینی استعداد آستانه­ ای از توسعه و ظرفیت پذیرش را دارد. شوربختانه بهانه­ مان هم برای چنین حاتم­ بخشی­ هایی در دادن مجوز گسترش بی ضابطه بخش صنعت، خدمات و کشاورزی استان آن بوده که به گفته حاج رسولی­ ها: از مجموع ۲۳۰ هزار شهید کشور، تعداد ۲۳ هزار شهید، ۴۳ هزار جانباز و ۱۳۰ هزار اسیر فقط متعلق به استان اصفهان است . معنی سخن این مقام استانی آن است که ما این خدمات خارج از توان بوم شناختی اصفهان را به این دلیل به این استان تزریق کردیم تا به نحوی از زحمات و دلیرمردی مردمان زنده رود قدردانی کنیم، در حالی که عملاً ضریب ناپایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) را در استان افزایش داده و خاور آن را به یکی از مهم ترین کانون های بحرانی فرسایش بادی و چشمه تولید گرد و خاک بدل ساختیم و در حقیقت به مردم شریف این استان دست مریزادی که نگفتیم، هیچ؛ امکان بهره­ مندی از یک زندگی باکیفیت برای فرزندانش­ان را هم با مخاطره ­ای جدی روبرو ساختیم.

و این درست همان اشتباهی بود که با زدن سد پانزده خرداد در قم هم مرتکب شدیم و آنگاه با احداث خط انتقال آب از سرشاخه های دز تکمیلش کردیم و همان اشتباهی است که با اصرار بر احداث تونل گلاب و بهشت آباد در اصفهان انجام می دهیم و هیچ متوجه نیستیم که این مسکن ها، فقط آثار ظاهری درد را تسکین می دهد و نه خود درد را.

حال به عنوان مندرج در پیشانی این یادداشت، دوباره بنگرید و از خود بپرسید: سهم اهالی دیار زنده رود در مرگ زنده رود چقدر است؟!

بخشی از این یادداشت در شماره دهم مرداد ۱۳۹۰ روزنامه شرق انتشار یافته است.

خبر خوشی که بر نگرانی ها می افزاید!

دوشنبه, ۳ مرداد, ۱۳۹۰

پروژه انتقال آب بهشت آباد از سرشاخه های کارون بزرگ در دیار بختیاری به فلات مرکزی کشور را که یادتان هست؟ پروژه ای غیر فنی، غیر اقتصادی و خلاف منافع منطقه ای و ملی که بربنیاد مطالعات مرکز پژوهش های مجلس در سال ۱۳۸۷، گزارشات شرکت مدیریت منابع آب ایران و سازمان حفاظت محیط زیست کشور؛ می تواند روند بحران آب در چهارمحال و بختیاری و حوضه ی پائین دست کارون بزرگ – خوزستان – را شتابناک تر کند.

همانگونه که در مطالب قبلی این تارنما گفته شد؛ همین روند شتابناک تشدید بحران آب، نارضایتی های اجتماعی و مطالبات کشاورزان و اهالی سکونتگاه های روستائی و شهری منطقه را به دنبال داشته و بهانه شروع واکنش های سزاوارانه مسئولان و مقامات ارشد منطقه و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی در حوزه مدیریت منابع آب استان گردید. رویداد امید بخشی که از آن انتظار می رفت مردم دیار بختیاری در آینده شاهد مدیریتی هوشمندانه و پایدار در حوزه منابع آب کم همتای شان خواهند بود.

اما شوربختانه توافقات صورت گرفته و تصمیمات اتخاذ شده در جلسه اخیر مقامات ارشد و نمایندگان مردم استان های اصفهان، چهارمحال و بخیتاری، یزد و کرمان در مجلس شورای اسلامی که با حضور وزیر نیرو در محل وزارت خانه نیرو تشکیل شد؛ امیدهای مردم دیار بختیاری و خوزستان را برای دست یابی به مدیریتی پایدار در حوزه منابع آبی شان کم رنگ کرد!

استاندار چهارمحال و بختیاری روز پنجشنبه مورخ ۳۰ تیرماه ۱۳۹۰ در گفت و گو با خبرگزاری ایرنا، اختصاص ۲۰۰ میلیون لیتر از آب پروژه بهشت آباد به چهارمحال و بختیاری را یکی از شرط های عملیاتی شدن این پروژه اعلام کرد که ظاهرا”در آن جلسه مورد موافقت قرار گرفته است.

حقیقت ماجرا این است که مخالفت نهادهای متولی، کارشناسان و فعالان حوزه ی منابع آب و محیط زیست با اجرای طرح انتقال آب بهشت آباد از سرشاخه های کارون بزرگ به فلات مرکزی کشور براساس نادیده گرفته شدن توانمندی‌های واقعی بوم‌شناختی‌ (اکولوژیکی) زیست بوم ها در چیدمان توسعه ای کشور و عدم برخورداری ملاحظات زیست محیطی از وزن لازم در برنامه ریزی های مدیریت سرزمینی کشور است نه سهم خواهی های منطقه ای که در چنین جلسات غیرکارشناسی به نتیجه برسد! هرچند بنابر گفته معاون سابق وزیر نیرو؛ این سهم دهی ناچیز، امتیاز جدیدی نبوده و قبلا” نیز در تخصیص آب این پروژه دیده شده بود!

خبر نگران کننده ای که می تواند حکایت از ادامه بحران های آبی، منفی شدن حیرت آور تراز آبی سفره های زیرزمینی، خشک شدن کامل و یا کاهش شدید آبدهی منابع آب شرب سکونتگاه های روستائی و شهری در منطقه ای که به رغم برخورداری از یک درصد وسعت سرزمینی کشور، به تنهایی تأمین کننده ۱۰ درصد آب شیرین کشور است، داشته باشد و وجود لکنت در مدیریت سرزمین و کم توجه ای به اولویت ها و خواهش های بوم شناختی منطقه را به نمایش بگذارد!

خشکی دریاچه ارومیه از نگاه محمد درویش

پنجشنبه, ۲ تیر, ۱۳۹۰

تقریباً همزمان با پیدایش نخستین نشانه‌های جدی از آغاز بحرانی ژرف در شمال باختری ایران، بسیاری از مدیران وزارت نیرو و متولیان بخش سدسازی در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه بر این پندار پای فشردند که روند کاهندهٔ عقب‌نشینی حیات در این آبخیز ۵/۲ میلیون هکتاری که بیش از ۵ برابر کشور لبنان وسعت دارد، بیشتر از آنکه ریشه در نابسامانی‌های مدیریتی و فشارهای انسانی داشته باشد، متأثر از پدیده‌هایی چون خشکسالی، تغییر اقلیم و جهان گرمایی است.

در همین راستا مدیرکل برنامه‌ریزی کلان آب و آبفا وزارت نیرو، آقای مهندس علیرضا دائمی در گفتگو با نگارنده در شبکه ایران صدا آشکارا از سهم اندک سدسازی در بروز بحران پیش آمده دفاع کرده و میزان آن را کمتر از ۵ درصد ذکر کرد، در حالی که سهم مؤلفه‌های طبیعی مانند خشکسالی را حدود ۷۰ درصد دانستند. جالب اینکه ایشان یافته‌های خود را مبتنی بر ارزیابی‌ها و پژوهشی دقیق معرفی کردند که توسط وزارت نیرو انجام شده است. حتی این را هم گفتند که خشک شدن کامل دریاچه ارومیه، پدیده بی‌سابقه‌ای نبوده و در طول ۴۰۰ سال گذشته تاکنون چندبار رخ داده است.

با این وجود، چندی بعد مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی اعلام کرد که اگر برای تعیین سهم‌بندی علت خشکیدگی دریاچه ارومیه، دوره آماری قبل از خشکسالی شدید ۱۳۷۷ الی ۱۳۸۰ را در نظر بگیریم، آنگاه بر اساس آمار و ارقام موجود، سهم توسعه منابع آب و در مرحله بعد سدسازی در کاهش حجم آب ورودی به دریاچه ارومیه به طور متوسط هم وزن خشکسالی و حتی بالا‌تر خواهد بود.

مفهوم تحلیل مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی آن است که نمی‌توان و نباید همهٔ کاسه کوزه‌ها را بر سر خشکسالی شکست و بخش مدیریت آب و کشاورزی را در این حوزه از هر نوع اتهامی تبرئه کرد.

این در حالی بود که همچنان بسیاری از فعالان محیط زیست، متهم شماره یک را در پیدایش کویر ارومیه، چیدمان غلط مدیریت آب در منطقه و کشاورزی سنتی معرفی می‌کردند و نسبت به روند شتابناک افزایش شمار سدهای ساخته شده و در دست مطالعه و نیز حفر چاه‌های مجاز و غیرمجاز در حوضه هشدار می‌دادند. کافی است نگاهی به اطلاعات مندرج در پایگاه «شرکت مدیریت منابع آب ایران؛ معاونت طرح و توسعه» در محدوده حوضه آبخیز دریاچه ارومیه انداخته و وضعیت سدهای ساخته شده، در حال احداث و تحت مطالعه را بررسی کنیم و در میابیم که در این منطقه ۳۶ سد در حال بهره‌برداری است، ۱۲ سد در دست ساخت و ۴۰ سد دیگر هم در مرحله برنامه‌ریزی برای ساخت قرار دارند.

بنابراین از منظر نظری و از دید سدسازان، در آینده و در شرایط آرمانی حوضه آبخیز دریاچه ارومیه به ۸۸ سد مجهز خواهد شد (گفتنی آنکه مجموع سدهای ساخته شده، در حال ساخت و در دست مطالعه برای سه استان درگیر در آبخیز دریاچه ارومیه – آذربایجان شرقی، غربی و کردستان – به ۲۰۲ سد می‌رسد.) ضمن آنکه این اقدامات تنها به ساختن سد محدود نمی‌‌شود و در برخی موارد افزایش ارتفاع سدهای موجود و در نتیجه ذخیره بیشتر آب در مخازن سد‌ها نیز در دستور کار قرار دارد.

در چنین شرایط و فضایی بود که مدیر زمین‌شناسی دریایی سازمان زمین‌شناسی کشور – دکتر راضیه لک به همراه تیمی از کار‌شناسان کارآزموده خود نتایج فاز نخست از مطالعات رسوبات هولوسن (HOLOCENE) را منتشر کرد و پرده از یک ناراستی بزرگ و یک ادعای گمراه‌کننده برداشت تا طبیعت‌ستیزان نابخرد یا آزمندان آبسالار بیش از پیش شرمنده شوند.

دکتر لک و همکارانش که تاکنون جمعاً ۸۵ متر مغزه با حداکثر طول ۹ متر از بستر دریاچه ارومیه تهیه و مطالعه کرده‌اند، به نگارنده می‌گوید که نتایج حاکی از آن است که تا ۲۳ الی ۴۰ هزار سال گذشته، خشکسالی عمده‌ای تالاب ارومیه را تهدید نکرده و رسوبات آن تماماً از نوع دریاچه‌ای است؛ این در حالی است که در محل تهیه مغزه، هم اکنون دریاچه تقریباً خشک شده است. افزون بر راضیه لک و تیم همکارانش، مطالعه‌ای دیگری هم با عنوان: «پیامدهای منفی سدسازی درحوضه آبریز دریاچه ارومیه وتاثیر آن درخشک شدن دریاچه ارومیه» توسط دو تن دیگر از کار‌شناسان ارشد زمین‌شناسی و تکتونیک (توحید و اکبر چرب‌گو) به پنجمین همایش ملی زمین‌شناسی و محیط زیست در سال ۱۳۸۹ ارائه  شد که آشکارا بر نقش انکارناپذیر سدسازی بر تشدید روند خشک شدن دریاچه ارومیه تأکید کرده‌اند.

نگارنده همچنان امیدوار است که آن گروه از مدیرانی که تا امروز پیوسته می‌کوشیدند روند خشک شدن دریاچه ارومیه را پدیده‌ای طبیعی معرفی کرده و عملکرد سازمان متبوعشان را در نزدیک‌شدن رخداد سونامی ۸ میلیارد تنی نمک انکار کنند، آنقدر شهامت و صداقت داشته باشند که به نابخردی‌ها و آزمندی‌های مدیریتی خویش در طول ۱۵ سال گذشته در محدوده دریاچه ارومیه اعتراف کنند.

یکی از پنج منطقه ارزشمند اکولوژیک ایران موسوم به رویشگاه جنگلی ارسباران موجودیت خود را مدیون ظرفیت گرمایی ویژه و مطلوبی می‌داند که به برکت حضور آبگیرهای فراخی چون دریاچه ارومیه معنا و مفهوم یافته است. بنابراین اگر می‌خواهیم تا از بروز بزرگ‌ترین رخداد بیابان‌زایی قرن، یعنی جایگزینی کویر به جای دریاچه ارومیه در وسعتی نیم میلیون هکتاری جلوگیری کنیم، اگر می‌خواهیم روند کاهندهٔ کارایی سرزمین و افت کیفیت زندگی در دیار آذربایجان را مهار سازیم و اگر می‌‌خواهیم در راستای تحقق شعار امسال روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی حرکت کرده و عملاً نشان دهیم: جنگل‌ها، پاسدار پایداری زندگی در سرزمین‌های خشک هستند، باید آنقدر درایت، شجاعت و خردمندی داشته باشیم که با پذیرش اشتباه‌های مدیریتی خود، بار دیگر چیدمان توسعه در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه را بر اساس نیازمندی‌های و خواهش‌های بوم‌شناختی منطقه از نوع تعریف کرده و به اجرا درآوریم و اجازه ندهیم برای اجابت به هیچ مصلحتی، آموزه‌ها و ملاحظات راستین محیط زیستی به سخره گرفته شده و یا به حاشیه رانده شوند.

وقتی کف گیر طرفداران سدسازی به ته دیگ می خورد!

جمعه, ۲۷ خرداد, ۱۳۹۰

با نزدیک شدن به زمان آبگیری سد و نیروگاه عظیم گتوند علیا در استان خوزستان، مشاهده گنبدهای نمک در حوضچه این سد بزرگ سبب ایجاد نگرانی در بین افکار عمومی مردم ساکن در سکونتگاه های اطراف کارون بزرگ در خوزستان و مدافعان و فعالان محیط زیست کشور گردیده است.

برخی از مدافعان محیط زیست در خوزستان عقیده دارند که گنبدهای نمکی مشاهده شده در دریاچه این سد ۲۰۰۰ میلیارد تومانی، موجب شوری و افت کیفیت آب کارون بزرگ خواهد شد و پیامدهای زیست‌محیطی غیرقابل جبرانی را برای زیستمندان و صنعت کشاورزی زیست بوم های گتوند، شوشتر، ملاثانی، باوی، اهواز، آبادان و خرمشهر و همچنین کاهش عمر مفید تأسیسات سد و نیروگاه را به دنبال خواهد داشت. اقدامات پیشگیرانه سدسازان – ایجاد دیوار حایل و پوششی سنگی بر روی رخ نمون ‌های نمکی، جابه جایی و حمل گنبدهای نمک به خارج دریاچه سد – نیز نتوانسته است به طور چشم گیر از سطح نارضایتی های مردمی و مدافعان و فعالان محیط زیست بکاهد.

در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۹۰ سایت خبری تحلیلی «الف» در اقدامی مضحک و غیرمتعارف؛ در واکنش به گزارش های انتقادی آژانس خبری بختیاری (ایبنانیوز) و دیگر رسانه های طرفدار محیط زیست درباره ابعاد فاجعه آمیز سد گتوند، با انتشار یادداشتی قدیمی و سراسر اتهام به قلم “دکتر بهمن آرمان”، منتقدان این پروژه را «ناخواسته در خدمت دشمنان کشور» دانست.

یادداشتی که اکنون سایت الف منتشر نموده است، کپی همان گفتگوی تأمل‌برانگیز و خیال پردازانه ی بهمن آرمان –  اقتصاددان شهیر! – است که قبلا”خبرگزاری فارس در تاریخ ۲۸ آذر ۱۳۸۸ آن را با عنوان «روزنامه های اصلاح طلب به مخالفت با سازندگی و سدسازی روی آورده اند» انتشار داده و در آن گفتگوی غیرکارشناسی و سراسر اتهام که در خبرگزاری ایرن نیز بازانتشار یافت، این کارشناس همه چیزدان! اصل مسئله را از حوزه تخصصی و فنی خارج کرده و آن را به حوزه سیاست کشانده و منتقدان سدسازی و طرفداران محیط زیست در ایران را «فریب‌خوردگان استکبار جهانی» معرفی کرده‌ بود که در همان زمان با واکنش های قاطع و پاسخ های مفصل، دقیق و سزاوارانه‌ای از سوی کارشناسان و فعالان محیط زیست کشور مواجه گردید و در آن زمان؛ آن دکترای اقتصاد که در نقش یک متخصص محیط زیست و یک سیاستمدار کارکشته و یک کارشناس ژئوپلتیک و یک مشاور روانشناسی دلسوز برای طرفداران محیط زیست! ظاهر شده بود از ارائه کوچکترین پاسخ و جوابی درمانده بود!

همراهی نمایندگان مجلس با مردم در مخالفت با پروژه انتقال آب زاینده رود

پنجشنبه, ۱۹ خرداد, ۱۳۹۰

تونل انتقال آب گلاب را که یادتان هست؟ طرح بزرگ انتقال آب بین حوضه ای – از پائین دست سد زاینده رود به کاشان و‌ آران و بیدگل – که در سکوتی معنی دار از سال ۱۳۸۸ آغاز شده و قرار است در آذرماه سال ۱۳۹۰ با دبی ۲۰ مترمکعب بر ثانیه به بهره برداری برسد. رخداد تلخی که قبلا” در مطلبی در همین تارنما با عنوان «استان شدن کاشان به چه بهائی؟» به آن پرداخته بودم. در آن مطلب که در روزنامه روزگار مورخ ۹۰/۳/۱۸ نیز به چاپ رسیده است گفته بودم که؛ تونل انتقال آب گلاب پروژه ای است که به بهانه ی توسعه نامتناسب با توان بوم شناختی (اکولوژیکی) در شهرستان های کاشان و‌ آران و بیدگل، در حال اجرا بوده و بهای آن تهدید جدی حیات طبیعی زنده رود و تالاب بین‌المللی گاوخونی، نادیده گرفتن حق آبه های طبیعی مردم دیار زنده رود در استان چهامحال و بختیاری و بروز تنش های اجتماعی غیرقابل جبران در منطقه خواهد بود.

نتیجه نادیده گرفتن توانمندی‌های واقعی بوم‌شناختی‌ (اکولوژیکی) در چیدمان توسعه شهرها و ‌استان های فلات مرکزی کشور و اصرار نابخردانه بر اجرای پروژه های انتقال آب از دیار بختیاری سبب گردیده تا به ناچار روز گذشته – ۹۰/۳/۱۸ – شاهد تجمع اعتراض آمیز مردم چهارمحال و بختیاری به طرح بزرگ آبرسانی به کاشان و‌ آران و بیدگل با احداث «تونل انتقال آب گلاب» از زاینده رود باشیم. این تجمع اعتراض آمیز با همراهی نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی، نمایندگان تشکل های محیط زیستی استان و بیش از هزار نفر از مردم محلی ۲۳ آبادی حاشیه رودخانه زاینده رود در کنار زنده رود در نزدیکی محل احداث تونل های انتقال آب ۱ و ۲ گلاب رخ داد.

بربنیاد بیانیه ای که در پایان این تجمع قرائت گردید؛ علت این حرکت اعتراضی مردمی نبودن گوش شنوا در وزارت نیرو اعلام گردیده است. بنابر گزارش های منتشره در خبرگزاری های فارس، ایرنا و دانشجویان ایران (ایسنا)؛ نورالله حیدری یکی از نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی در این تجمع بزرگ اعتراضی تأکید نمودند که مجمع نمایندگان استان در مجلس شورای اسلامی ابتدایی ترین تا پیچیده ترین مسیرهای قانونی را در فضایی کاملا” صمیمی برای حل مشکل پروزه های انتقال آب از سرشاخه های زاینده رود و کارون بزرگ در چهارمحال و بختیاری طی کردند اما به سبب قدرت و نفوذ همسایه ی نامهربان – اصفهان – گوش شنوایی در وزارت نیرو برای شنیدن و حل این مشکلات یافت نشد و متأسفانه اجبارا” شاهد اینگونه تنش های اجتماعی مطالبه محوری مردمی در منطقه هستیم.

نصرالله ترابی یکی دیگر از نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی؛ تونل انتقال آب گلاب را یک فاجعه زیست محیطی خوانده و این پروژه های انتقال آب را غیرعلمی، غیرکارشناسی و ناشی از بی تدبیری مسئولین دولتی و نادیده گرفتن حقوق حقه ی مردم در حوضه های مبدأ دانسته و این تجمع بزرگ مردمی را اتمام حجت با مسئولان ذیربط خوانده و اعلام نمودند اجازه بهره‌برداری از تونل گلاب و انتقال آب به شهرهای اصفهان را نخواهیم داد.

عبدالمحمد بابااحمدی از دیگر نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی نیز در این تجمع اعتراض بزرگ، اجرای اینگونه طرح های انتقال آب را فریب کارانه و با تصمیمات پشت پرده مسئولین خوانده و مردم را به هوشیاری برای مقابله با اینگونه عدالت ستیزی ها توصیه کرد.

تجمع کنندگان به همراه نمایندگان استان به سمت کارگاه احداث تونل گلاب رفته و با قرائت بیانه ای خواستار توقف عملیات اجرایی طرح، تعطیلی و مسدود کردن تونل های انتقال آب ۱ و ۲ گلاب برای همیشه، تعیین حق آبه استان از زاینده رود و حمایت از ر‍‍‍ژیم حقوقی و قوانین ملاحظات محیط زیستی حاکم بر رودخانه زاینده رود شدند. همچنین نمایندگان مردم استان در مجلس شورای اسلامی به همراه مردم، ضرب العجلی یک هفته ای را به منظور رسیدگی به اعتراض مردم برای توقف این طرح مشخص نمودند که در صورت عدم رسیدگی جدی، در روز چهارشنبه موزخ ۹۰/۳/۲۵ مردم با اقدام عملی تونل را مسدود خواهند کرد. مجمع نمایندگان استان در مجلس شورای اسلامی خواستار حضور وزیر نیرو در این تجمع بزرگ مردمی بودند اما با حضور نماینده وزیر این تجمع اعتراض آمیز برگزار شد.

این طرح انتقال آب که بنابر اظهارات مدیر کل حفاظت محیط زیست چهارمحال و بختیاری تاکنون مطالعات ارزیابی زیست محیطی اش ارائه نشده است؛ نه تنها موجب خشک شدن رودخانه زاینده رود، بلکه آسیب جبران ناپذیری را به هزاران هکتار باغات و محصولات کشاورزی منطقه سامان چهارمحال و بختیاری وارد خواهد کرد و در نتیجه به مانند تونل سوم انتقال آب کوهرنگ تونل سوم کوهرنگ معیشت و اقتصاد مردم منطقه را با بحران جدی مواجه خواهد کرد.

باز هم یادآور می شویم که خردمندانه آن است که به جای حرکت به سمت طرح های انتقال آب، توسعه ای را ترویج دهیم که متناسب با توان بوم شناختی سرزمین ها باشد و به ناپایداری زیست بوم ها و به هم خوردن نظام طبیعی رودخانه ها هم منتهی نشود. هرچند توسعه ای که منطبق بر خواهش های اکولوژیکی یک سرزمین نباشد در درازمدت چیدمان آن متزلزل گردیده و نهایتا” به ضرر مردم آن دیار خواهد شد.